گنجور

شمارهٔ ۷ - در مدح وصی فخر کائنات حضرت امیرالمومنین(ع)

چو اندر باختر اورنک حشمت مهر خاور زد
سوی ظلمات شب گفتی، مگر ماوی سکندر کرد
و یا شد یوسف کنعان به شهر مصر در زندان
زلیخا بر سریر مهتری بنشست و افسر زد
به گردش اختران چون دختران جا کرده جابرجا
یکی بگرفته دف بر کف دگر چنگی به مضمر زد
و یا بر تخت جمشیدی مکان بگرفت ضحاکی
ز جم بگرفت جام زرفشان بر تارکش بر زد
چنان جیش حبش بگرفت روی عرصه غبرا
که دود تیرگی از خاک بر افلاک اخضر زد
یکی خوردی دریغ از دولت جمشیدی جاهش
یکی از صدمه ضحاک ظلمت آب بر سر زد
که ناگه بیرق انوار فتح مهر شد ظاهر
فریدون وار شمع خور علم بر سطح اغبر زد
بزد تیغی پی کیفر به فرق شحنه ظلمت
چو شمشیری که بر مرحب علی در فتح خیبر زد
نمی‌گویم سر تیغش گذشت از راکب و مرکب
ولی گویم که شمشیرش ز جبرائیل شهپر زد
کلام الله ناطق صادر اول سمی حق
شهنشاهی که در ترویج دین چون آستین بر زد
زرنک کفر و شرک و بت‌پرستی تیره بدعالم
ز عکس تیغ وی اسلام سراز روشنی بر زد
از آن آمد هیولا قابل صورت به زیبایی
که شخص وی صلای هستی اندر جسم جوهر زد
که غیر از مرتضی در جایگاه مصطفی خوابید
که غیر از وی قدم را بر سر دوش پیمبر زد
که شد غیر از علی اندر چهل جا یک شبی مهمان
عجب تر کاندر آن شب نزد زهرا سر به بستر زد
میان کثرت و وحدت نظر کردم چه با قدرش
به قدر یک الف از حد وحدت گام کمتر زد
تواند ظاهر اوهام را پی برد بر ذاتش
تواند مرغ تن آبی به آذر چون سمندر زد
به مدح شوهر زهرا و ابن عم پیغمبر
همایون مطلعی از شرق طبعم سر چو اختر زد
عجب نقشی ز نوک کلک صورت آفرین سر زد
که بر خود آفرین ذات مصور از مصور زد
ندانم چیست واجب چیست ممکن آنقدر دانم
که هستی از طفیل ذاتش از کتم عدم بر زد
به محشر میتوان گفتن قسیم جنب و نارش
هر آن کس در توسل دست بر دامان قنبر زد
اگر پیچید زمینو آسمان سر را ز فرمانش
تواند سر به سر اوضاع ایشان را به هم برزد
اگر بهر محبان علی نبود نمی‌دانم
خدا بهر چه طرح جنت و طوبی و کوثر زد
شهنشاها به این عزت ملک جاها بدین حشمت
تغافل از غریبانت مرا آتش پیکر زد
به دشت کربلا بودی و دیدی نور عینت را
چو مرغ نیم بسمل در میان خاک و خون پر زد
تو می‌دیدی که می‌کرد التماس قطره آبی
تو می‌دیدی لگد بر سینه‌اش شمر ستمگر زد
تو می‌دیدی که بر آن پیکر صدپاره از هر سو
یکی تیر سه شعبه دیگری شمشیر و خنجر زد
برای آنکه در مطبخ نهد بر روی خاکستر
به نوک نی سر فرزند تو خولی کافر زد
تو می‌دیدی چه آمد به جدل ملعون ببالینش
برای خاتمی آتش به عرش حی اکبر زد
تو می‌دیدی به راه شام زینب دختر خود را
که کعب نی به کتف وی ز کینه هر ستمگر زد
تو می‌دیدی یزید بی‌حیای کافر بی‌دین
به لب‌های حسینت خیزران را بس مکرر زد
شها هرچند نبود لایق مداحیت (صامت)
ولی بهر گدایی گام همت سوی این در زد
نیم نومید از الطفت که کلب آستان تو
تواند در تفاخر پا به تخت تاج قیصر زد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو اندر باختر اورنک حشمت مهر خاور زد
سوی ظلمات شب گفتی، مگر ماوی سکندر کرد
هوش مصنوعی: زمانی که در سمت غرب، نور خورشید با شکوه و زیبایی می‌درخشد و به سمت تاریکی شب می‌رسد، گویی که سکندر در آنجا زندگی می‌کند یا اقامت دارد.
و یا شد یوسف کنعان به شهر مصر در زندان
زلیخا بر سریر مهتری بنشست و افسر زد
هوش مصنوعی: یوسف، پسر یعقوب، به شهر مصر رفت و به زندان زلیخا افتاد. در آنجا او مقام و قدرتی پیدا کرد و بر تختی نشسته و تاجی بر سر گذاشت.
به گردش اختران چون دختران جا کرده جابرجا
یکی بگرفته دف بر کف دگر چنگی به مضمر زد
هوش مصنوعی: در میان چرخش ستاره‌ها که مانند دختران در مکان‌های گوناگون قرار گرفته‌اند، یکی در دستش دفی دارد و دیگری چنگی را به نغمه‌پردازی می‌زند.
و یا بر تخت جمشیدی مکان بگرفت ضحاکی
ز جم بگرفت جام زرفشان بر تارکش بر زد
هوش مصنوعی: و یا بر تخت جمشید، ضحاکی جا گرفت که از جم به او رسید و جام زرق و برق بر تیرک خود زد.
چنان جیش حبش بگرفت روی عرصه غبرا
که دود تیرگی از خاک بر افلاک اخضر زد
هوش مصنوعی: چنان که رنگ چهره حبشی به تیرگی و کدری گرایید که غبار و دود ناشی از آن به آسمان سبز فرستاده شد.
یکی خوردی دریغ از دولت جمشیدی جاهش
یکی از صدمه ضحاک ظلمت آب بر سر زد
هوش مصنوعی: یک بار که از نعمت و خوشبختی بهره‌مند شدی، افسوس که آن زمان مانند دوران جمشید، پادشاه بزرگ و دانا نبود. همچنین، یکی از آسیب‌هایی که ضحاک، آن پادشاه ستمگر، به مردم زد، مانند سیلابی بود که بر سر آن‌ها فرود آمد.
که ناگه بیرق انوار فتح مهر شد ظاهر
فریدون وار شمع خور علم بر سطح اغبر زد
هوش مصنوعی: ناگهان پرچم نور پیروزی نمایان شد، همچون فریدون که شمع روشنایی را بر روی خاک پاشید.
بزد تیغی پی کیفر به فرق شحنه ظلمت
چو شمشیری که بر مرحب علی در فتح خیبر زد
هوش مصنوعی: او با تیغی به دنبال مجازات بر روی سر شحنه ظلمت فرود آورد، همچنان که علی شمشیری را بر مرحب در فتح خیبر زد.
نمی‌گویم سر تیغش گذشت از راکب و مرکب
ولی گویم که شمشیرش ز جبرائیل شهپر زد
هوش مصنوعی: نمی‌گویم که سر تیغش تنها از راکب و مرکب گذشت، اما می‌گویم که شمشیرش از جبرائیل بالاتر رفت.
کلام الله ناطق صادر اول سمی حق
شهنشاهی که در ترویج دین چون آستین بر زد
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف کلام خداوند اشاره دارد که به عنوان نیرویی اولیه و مهم در گسترش دین عمل می‌کند. این کلام، که همچون یک فرمانروای بزرگ و قدرتمند است، در ترویج اصول و آموزه‌های دینی به شکلی فعال و مؤثر عمل کرده و به مانند آستینی که برای کمک و حمایت بالا زده می‌شود، در خدمت انتشار ایمان و پیغام الهی قرار دارد.
زرنک کفر و شرک و بت‌پرستی تیره بدعالم
ز عکس تیغ وی اسلام سراز روشنی بر زد
هوش مصنوعی: زرنک که به معنای کم رنگ و ضعیف است، به کفر، شرک و بت‌پرستی اشاره دارد که تاریکی‌های جهل را در جهان پدید می‌آورد. اما با ظهور اسلام به مانند نور تیزی که از یک تیغ می‌تابد، این تاریکی‌ها به روشنی تبدیل می‌شوند. به عبارت دیگر، اسلام به عنوان یک حقیقت روشن، این ابهام و تاریکی‌ها را از بین می‌برد و دنیای جدیدی را معرفی می‌کند.
از آن آمد هیولا قابل صورت به زیبایی
که شخص وی صلای هستی اندر جسم جوهر زد
هوش مصنوعی: این مصرع به این معناست که هیولا یا موجودی خاص به شکلی زیبا و قابل مشاهده درآمده و این زیبایی به قدری است که وجود آن شخص در بدنش به وضوح احساس می‌شود.
که غیر از مرتضی در جایگاه مصطفی خوابید
که غیر از وی قدم را بر سر دوش پیمبر زد
هوش مصنوعی: غیر از علی، کسی در مقام پیامبر خوابیده و غیر از او، کسی قدمش را بر دوش پیامبر نگذاشته است.
که شد غیر از علی اندر چهل جا یک شبی مهمان
عجب تر کاندر آن شب نزد زهرا سر به بستر زد
هوش مصنوعی: جز علی در چهل جا کسی مهمان نشد و شگفت اینکه در آن شب، او در کنار فاطمه به بستر رفت.
میان کثرت و وحدت نظر کردم چه با قدرش
به قدر یک الف از حد وحدت گام کمتر زد
هوش مصنوعی: در میان تنوع و تفاوت‌ها فکر کردم، با وجود ارزشمندی که دارد، به اندازه یک حرف الف از مقام یکتایی فاصله داشت.
تواند ظاهر اوهام را پی برد بر ذاتش
تواند مرغ تن آبی به آذر چون سمندر زد
هوش مصنوعی: کسی که می‌تواند به عمق واقعیات و الهام‌ها پی ببرد، همانند مرغ آبی که در آتش زندگی می‌کند و از آن آسیب نمی‌بیند، می‌تواند ذات خود را بشناسد و به بالندگی برسد.
به مدح شوهر زهرا و ابن عم پیغمبر
همایون مطلعی از شرق طبعم سر چو اختر زد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از خوشحالی و شگفتی خود در مورد شخصیت والای شوهر حضرت زهرا (ع) و پسرعمو‌ی پیامبر (ص) صحبت می‌کند. او بیان می‌کند که مانند ستاره‌ای درخشنده از سمت شرق وجود او را می‌ستاید و به عظمت و ارزش او اشاره می‌کند.
عجب نقشی ز نوک کلک صورت آفرین سر زد
که بر خود آفرین ذات مصور از مصور زد
هوش مصنوعی: به چه شگفتی، طرحی که قلم خالق بر لبان صورت آفرینش به وجود آورد، آن‌قدر زیبا است که حتی خود خالق هم به این زیبایی آفرین می‌گوید.
ندانم چیست واجب چیست ممکن آنقدر دانم
که هستی از طفیل ذاتش از کتم عدم بر زد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه چیز لازم است و چه چیز ممکن است، اما تا جایی که می‌دانم، وجود همه چیز به واسطه‌ی ذات او از حالت عدم به وجود آمده است.
به محشر میتوان گفتن قسیم جنب و نارش
هر آن کس در توسل دست بر دامان قنبر زد
هوش مصنوعی: در روز قیامت می‌توان گفت که هر کسی که به وسیلهٔ قنبر، دست به دامان او شده است، در صف کسانی است که از او کمک می‌طلبند و به نوعی در جماعت خاصی قرار می‌گیرد.
اگر پیچید زمینو آسمان سر را ز فرمانش
تواند سر به سر اوضاع ایشان را به هم برزد
هوش مصنوعی: اگر زمین و آسمان به هم بیفتند و به هم بریزند، فقط اوست که می‌تواند بر همه‌چیز تسلط داشته باشد و اوضاع را به سامان کند.
اگر بهر محبان علی نبود نمی‌دانم
خدا بهر چه طرح جنت و طوبی و کوثر زد
هوش مصنوعی: اگر به خاطر دوستداران علی نبود، نمی‌دانم خداوند برای چه بهشت، درخت طوبی و نهر کوثر را خلق کرده است.
شهنشاها به این عزت ملک جاها بدین حشمت
تغافل از غریبانت مرا آتش پیکر زد
هوش مصنوعی: پادشاهان با این عظمت و مقام، در این سرزمین‌ها به خاطر این همه جلال و شکوه، بی‌اعتنایی به غریبان، مرا به آتش کشیده است.
به دشت کربلا بودی و دیدی نور عینت را
چو مرغ نیم بسمل در میان خاک و خون پر زد
هوش مصنوعی: در دشت کربلا بودی و چشمانت را دیدی که همچون پرنده‌ای نیمه‌جان در میان خاک و خون پرواز می‌کند.
تو می‌دیدی که می‌کرد التماس قطره آبی
تو می‌دیدی لگد بر سینه‌اش شمر ستمگر زد
هوش مصنوعی: تو شاهد بودی که چگونه آن کس در تلاش برای به دست آوردن یک قطره آب، التماس می‌کرد و در عین حال می‌دیدی که ظالمی با لگد بر سینه‌اش می‌زند.
تو می‌دیدی که بر آن پیکر صدپاره از هر سو
یکی تیر سه شعبه دیگری شمشیر و خنجر زد
هوش مصنوعی: تو می‌دیدی که در آن پیکر تکه‌تکه، از هر سمت یکی تیر سه‌شعبه و دیگری شمشیر و خنجر زد.
برای آنکه در مطبخ نهد بر روی خاکستر
به نوک نی سر فرزند تو خولی کافر زد
هوش مصنوعی: برای اینکه در آشپزخانه بتواند بر روی خاکستر بنشیند، خولی کافر با نوک نی به سر فرزند تو ضربه زد.
تو می‌دیدی چه آمد به جدل ملعون ببالینش
برای خاتمی آتش به عرش حی اکبر زد
هوش مصنوعی: تو می‌دیدی که چه بلاهایی بر سر او رفت، در حالتی که برای خاتمی تلاش می‌کرد و با دلی پر از آتش و هیجان به عرش الهی نزدیک شد.
تو می‌دیدی به راه شام زینب دختر خود را
که کعب نی به کتف وی ز کینه هر ستمگر زد
هوش مصنوعی: تو می‌دیدی که زینب دختر خود را در راه شام با کعبه نی روی دوش، به خاطر کینه‌ای که هر ستمگری داشت، حمل می‌کند.
تو می‌دیدی یزید بی‌حیای کافر بی‌دین
به لب‌های حسینت خیزران را بس مکرر زد
هوش مصنوعی: تو شاهد بودی که یزید، که انسان بی‌حیا و کافر بود، بارها و بارها با خیزران به لب‌های حسین ضربه زد.
شها هرچند نبود لایق مداحیت (صامت)
ولی بهر گدایی گام همت سوی این در زد
هوش مصنوعی: هرچند که او شایسته ستایش تو نیست، اما به خاطر نیاز و گدایی، با اراده و عزم خود به درگاه تو آمد.
نیم نومید از الطفت که کلب آستان تو
تواند در تفاخر پا به تخت تاج قیصر زد
هوش مصنوعی: نیم ناامید از محبت تو هستم؛ حتی سگی که در آستان تو زندگی می‌کند، می‌تواند با تکبر به تخت پادشاهی قیصر برسد.