گنجور

شمارهٔ ۸ - در مدح حضرت جواد(ع)

ز سست عهدی بی‌جا جهان کون و فساد
بود همیشه به طغیان و ابتلا معتاد
پی خرابی ارکان زند کی شب و روز
کند تلاش به سختی جهان کون و فساد
ز ساده لوحی اهل جهان عجب دارم
که بسته‌اند به زال زمانه عقد و داد
دلا به فکر شب گور باش و یوم نشور
تو را چکار به مشروطه یا به استبداد
کس از محبت دنیای دون نخواهد برد
به غیر حسرت و عرفان به موقف میعاد
کشیده پرده غفلت به پیش مردم چشم
غم تعلق فرزند و خانه و اولاد
مکن به غیر خدا دست حرص و آز دراز
که ذات اوست غنی از شراکت انداد
همه ذخیره ما از ز خارف دنیا است
نه فکر یوم ورود و نه یاد زاد معاد
ببین که راه روان از چه ره کجا رفتند
که تا به دست تو آید طریقه ارشاد
اگر به ملک هدایت بود تو را آهنگ
نمای رو به سوی مسلک و سبیل رشاد
نهم سلاله نسل محمد(ص) عربی
محمد بن علی النقی امام جواد
کلام ناطق «لاریب فیه» رب جلیل
بیان فارق معبود و مقتدای عباد
اراده ازلی را جناب اوست غرض
مشیت ابدی را وجود اوست مراد
مفاد معنی من جادّ ساد از او موجود
شده ز رفعت آباء و همت اجداد
چه خواست جود الهی کند ظهور و بروز
برای جلوه وی ساخت مظهر ایجاد
شود ز هندسه مدح او قلم عاجز
هزار بار کند اگر الوف را آحاد
ولی چه چاره که فرضست بایدش کوشد
به قدر طاعت و فهم و ذکاء و استعداد
همه صفات خدایی به ذات اوست نهان
بلی صفات خدا را کجا توان تعداد
خداست مادح وی هر که منکر است بخوان
تو آیه آیه ز قرآن برای استشهاد
به حق دوستش کز برای دشمن اوست
اساس دوزخ و هنگامه غلاظ و شداد
کند محبت او رستگار ورنه چه سود
ز رستگاری سلمان و بوذر و مقداد
به پیش گفته او دم مزن ز چون و چرا
بود مقدمه کفر و اول الحاد
کسی که سرکشد از قید حکم نافذ او
برای اوست عیان «ربک لبا لمرصاد»
چنان شده است حدوثش قرین وجه قدم
که کس به وحدت ذاتش ندارد استبعاد
ز عرش و کرسی و هفت آسمان و لوح و قلم
تمام خلق ز حیوانی و نبات و جماد
همه اوامر او را ز روی طوع مطیع
همه نواهی او را به بندگی منقاد
گر آسمان و زمین سر بسر ورق گردد
شوند جمله اشیاء اگر به جای مداد
کنند جن و بشر مدحتش تمام رقم
ز صبحگاه ازل تا بشام یوم تناد
به عجز خویش کند اعتراف هر نفسی
اگر کنند دو صد چون بیاض دهر سواد
دریغ و درد که کج باخت طاس بوقلمون
ز راستی بشدند این کواکب نراد
چه دید غیرنکویی از او که ام‌الفضل
کمتر بکشتن وی بست از طریق عناد
مگر به غیر هدایت چه کرده بود که زهر
شد از عنادبجان عزیز وی جلاد
فتاد بی‌کفن و غسل و بی‌پناه و غریب
سه روز جسم لطیفش به خاک در بغداد
پس از سه روز با مداد شیعیان گردید
تن مطهر او را مغاک خاک مهاد
ز فیض تربیت او کاظیم به مثل نجف
شریف امکنه گردید و خوشترین بلاد
غریب‌تر ز امام جواد اگر خواهی
بود حسین قتیل سپاه ابن زیاد
در آن زمان که جگر خون برای رفتن شام
به قتلگاه گذر کرد سید سجاد
بداد قافیه صبر و تاب را از دست
چو چشم وی به تن بی‌سر پدر افتاد
چنان نمود فغان از دل شکسته خویش
چنان ز غصه برآورد از جگر فریاد
که شد ز زلزله چو نخاک مضطرب افلاک
فتاد رخنه بر ارکان آب و آتش و باد
پی‌ تسلی وی گفت زینب دل خون
به گریه کای ثمر قلب و ای شفیق فواد
تو حجتی ز خدا بر تمام خلق و بود
ز دودمان رسالت تو را نشان و نژاد
بود ز اشک تو در اضطراب ملک و ملک
نمای صبر و مزن شعله دهر را بنهاد
کشیده آه جهان‌سوز از دل‌غمگین
جواب داد بزینب ز گریه زین‌العباد
که ای در صدف عصمت و حریم رسول
چگونه صبر کنم بر نیارم از دل داد
ببین به پیکر صدپاره علی اکبر
ببین به قامت چون سرو قاسم داماد
که گشته چون گل صدبرگ پاره پاره ز تیغ
که مانده پیکر بی‌سر چو شاخه شمشاد
ببین به قامت پرورده رسول انام
که از قفا شده بی‌سر ز خنجر فولاد
به جای غسل و کفن زیر سم اسب ستم
فتاده هیچ بدن کس چنین ندارد یاد
مگر امام زمان نیست این غریب شهید
به کافری نکند هیچ کس چنین بیداد
بزرگوار خدایا ببخش (صامت) را
به حق جاه نبی و آله الامجاد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.