شمارهٔ ۳۱ - مولودیه در مدح خامس آل عبا(ع)
شادی و غم باز توام در جهان برپاستی
چیست این شادی که سوک غم از برپاستی
شش جهت خندان و گریان نه فلک محزون و شاد
رنج و راحت آشکار از اسفل و اعلاستی
این بهار شادمانی از خزان دارد نشان
آب و آتش جمع پنداری به هم یک جاستی
در تفکر هر چه عاقل اندرین صحرا بود
در تحریر هر چه مجنون اندرین بیداستی
تا چه حادث مر قضا را اندرین شورش بود
تا چه باعث مرقدرا اندرین غوغاستی
در شکایت گویی از هر دبیحا هاجریست
در کراهت مریمی از زادان عیساستی
هیچ دانی این اشارت از کدامین مولد است
یا از این صورت چه اندر خاطر معناستی
لب معطر سازم از گفتار و گویم آشکار
عید مولود عزیز سید بطحاستی
قره العین بتول و مصطفی یعنی حسین
آنکه در طومار خلقت اولین انشاستی
آنکه از فیض ظهور نور روی انورش
تا ابد روشن چراغ دوده طاهاستی
آنکه تا لعیای حورا گشت به روی قابله
مفتخر از حوریان در جنه الماواستی
گر نبودی مقصد و مقصود ایجاد دو کون
کلک قدرت صورت امکان نمیآراستی
جلوهگر در صورت امکان نکردی ذات او
فرق ممکن درک واجب از میان برخاستی
سینه پاکش کنوز علم علام الغیوب
قلب پاکش مخزن اسرار ما اوحیستی
نسبت ذاتش به اشیاء ذره است و آفِتاب
کز شعاع شمس یعنی ذره پابرجاستی
ذات پاکش ذات حق را مظهر و مظهر بود
زانکه اندر نفی لاخود قائل الاستی
واجبش خواندن نشاید بل ز فرط اتحاد
آنچنان ماند که گویی واحد یکتاستی
سایه را نتوان که گویی آفتاب انور است
بلکه بود وی گواه بیضه بیضاستی
اسم نار از فعل ناریت مسمی شد به نار
تا چه از اسم و مسمی فرق در اشیاستی
بس بود بهتر موثر دیدن آثار او
آب دریا در سبو خود شاهد دریاستی
کیست یا رب این حسین کز یاد نام نامیش
چشمه هر چشم طوفانزا و خون پالاستی
گر بود عشرت و گر شادی که دایم در نظر
دوستانش را زوال روز عاشوراستی
بیکیهایش چو در خاطر مجسم میشود
گویی اندر گفتگو با لشگر اعدادستی
از پی اتمام حجت کرد روبر ابن سعد
دید چون در کشتنش از هر طوف غوغاستی
کی ستمگر آن حسینم من که جداطهرم
احمد مرسل شفیع محشر کبراستی
آن حسینم من که بابم حیدر صفدر بود
مادر نیک اختر من زهره زهراستی
آن حسینم من که موجود از طفیل جود من
جنت و حور و قصور و کوثر و طوبیستی
آن حسینم من که موجود از طفیل جود من
جنت و حور و قصور و کوثر و طوبیستی
آن حسینم من که جبریل امین در خدمتم
سربلند از ساکنان عالم بالاستی
آن حسینم کز شرف قنداقهام در عهد مهد
بر سر بال ملک راه فلک پوپاستی
این زمان چون شد که آهم از شرار تشنگی
شعله افروز از زمین تا گنبد خضر استی
آخر ای ظالم من بیکس که کافر نیستم
ظلم بر هر کس که بیکس شد دگر بیجاستی
مردم از تاب عطش ز آبی مرا احیا کنید
از شما گر یک مسلمان اندرین صحراستی
این منم اندر بیابان با همین مستی عیال
این ستمها کی روا بر یک تن تنهاستی
از برای کشتنم داغ علی اکبر بس است
تا قیامت حسرت داغش بدل برجاستی
ای لعینان آب عالم را اگر قسمت کنند
قطره آبی روا اندر جهان بر مهاستی
هیچکس باور ندارد در جهان گر بشنود
تشنه لب شاهی قتیل اندر لب دریاستی
راضیم با این همه جور و جفای کوفیان
لیک دارم خواهشی کو گفتنش اولاستی
پای مگذارید اندر خیمهام تا زندهام
گر شما را از حریم من سر یغماستی
(صامتا) دیگر چرا در انتظار محشری
هر دم از نو محشری از شعر نو برپاستی
شمارهٔ ۳۰ - در مدح شاه لافتی(ع): ای سروری که مدح سرایی برای توشمارهٔ ۳۲ - در مدح قاتل المشرکین امیرالمومنین(ع): خواهی اگر مس تن خود کیمیا کنی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شادی و غم باز توام در جهان برپاستی
چیست این شادی که سوک غم از برپاستی
هوش مصنوعی: شادی و غم همواره در زندگی در کنار یکدیگر وجود دارند. این شادی که احساس میشود، چه ارتباطی با غم و اندوهی که نیز در دنیا وجود دارد، دارد؟
شش جهت خندان و گریان نه فلک محزون و شاد
رنج و راحت آشکار از اسفل و اعلاستی
هوش مصنوعی: در این جهان، هم خوشحالی و هم ناراحتی وجود دارد. نه فقط آسمان با حالتی غمگین و شاداب، بلکه درد و راحتی زندگی نیز در سطوح پایین و بالا آشکار است.
این بهار شادمانی از خزان دارد نشان
آب و آتش جمع پنداری به هم یک جاستی
هوش مصنوعی: این بهار که پر از شادی است، نشانههایی از پاییز را به همراه دارد. باید توجه کنی که آب و آتش در کنار هم قرار دارند و به نظر میرسد که این دو عنصر بر خلاف هم هستند.
در تفکر هر چه عاقل اندرین صحرا بود
در تحریر هر چه مجنون اندرین بیداستی
هوش مصنوعی: در دنیای تفکر، هر کسی که عاقل و هوشمند است در این زمینه همیشه در تلاش و کوشش است، و هر شخصی که دیوانه و بیخبر از واقعیتها بوده، به نوعی در این بیخبری و سردرگمی به سر میبرد.
تا چه حادث مر قضا را اندرین شورش بود
تا چه باعث مرقدرا اندرین غوغاستی
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی حوادث و رخدادهای پیش آمده در جهان میپردازد و به این نکته اشاره دارد که چه عوامل و شرایطی باعث ایجاد تغییرات و ناآرامیها در زندگی انسانها میشود. شاعر در اینجا به جستجوی علل و عوامل پشت پرده این تحولات میپردازد و به نوعی به تفکر در مورد سرنوشت و قضا و قدر اشاره میکند.
در شکایت گویی از هر دبیحا هاجریست
در کراهت مریمی از زادان عیساستی
هوش مصنوعی: در زمان شکایت کردن، از هرگاه که سخن به میان میآید، انگار که شخصی به بدی و ناپسندی از مریم سخن میگوید که در حقیقت فرزند عیسی است.
هیچ دانی این اشارت از کدامین مولد است
یا از این صورت چه اندر خاطر معناستی
هوش مصنوعی: آیا میدانی که این اشاره از کجا آمده است یا اینکه این تصویر چه معنیای در ذهن دارد؟
لب معطر سازم از گفتار و گویم آشکار
عید مولود عزیز سید بطحاستی
هوش مصنوعی: من با گفتار خود بوی خوشی میسازم و به وضوح از جشن تولد عزیز سید بطحا سخن میگویم.
قره العین بتول و مصطفی یعنی حسین
آنکه در طومار خلقت اولین انشاستی
هوش مصنوعی: چشم و چراغ و نور چشم بتول و پیامبر، یعنی حسین، کسی که در نقش و نگار آفرینش، او نخستین نوشته است.
آنکه از فیض ظهور نور روی انورش
تا ابد روشن چراغ دوده طاهاستی
هوش مصنوعی: آن کسی که از نور و زیبایی وجودش همیشه روشنی میگیرد و از فیض او، چراغ دلها و زندگیها روشن است.
آنکه تا لعیای حورا گشت به روی قابله
مفتخر از حوریان در جنه الماواستی
هوش مصنوعی: کسی که به چهرهای زیبا و دلنشین به دنیا آمده و از وجود حوریان بهشتی بهرهمند است، در دامان مادری شایسته و محترم قرار دارد.
گر نبودی مقصد و مقصود ایجاد دو کون
کلک قدرت صورت امکان نمیآراستی
هوش مصنوعی: اگر هدف و مقصود وجود نداشت، آفرینش این دو عالم به واسطهی قدرت و خلاقیت امکانپذیر نمیبود.
جلوهگر در صورت امکان نکردی ذات او
فرق ممکن درک واجب از میان برخاستی
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی و حقیقت او توجه نکردی، در واقع چیزی را از لحاظ وجودی درک نکردی که باعث تمایز بین ممکن و واجب میشود.
سینه پاکش کنوز علم علام الغیوب
قلب پاکش مخزن اسرار ما اوحیستی
هوش مصنوعی: دل او را از آلودگیها پاک کن، زیرا علم همه چیز در درون اوست. قلبی که پاک است، نگهدارنده رازهاست که به او وحی شده است.
نسبت ذاتش به اشیاء ذره است و آفِتاب
کز شعاع شمس یعنی ذره پابرجاستی
هوش مصنوعی: وجود او نسبت به چیزها مانند ذرهای است که در مقابل نور خورشید قرار دارد. مانند اینکه آن ذره به خاطر نور خورشید حضور دارد و پابرجاست.
ذات پاکش ذات حق را مظهر و مظهر بود
زانکه اندر نفی لاخود قائل الاستی
هوش مصنوعی: ذات پاک او، مظهر حقیقت الهی است و به همین دلیل در نفی خود، وجودی همچون وجود حق را آشکار میسازد.
واجبش خواندن نشاید بل ز فرط اتحاد
آنچنان ماند که گویی واحد یکتاستی
هوش مصنوعی: ضروری نیست که او را بخوانی، زیرا از شدت اتحاد و یگانگی به گونهای است که انگار فقط یک وجود دارد.
سایه را نتوان که گویی آفتاب انور است
بلکه بود وی گواه بیضه بیضاستی
هوش مصنوعی: سایه را نمیتوان به عنوان نور آفتاب معرفی کرد، بلکه او تنها نشانهای از موجودی است که به وجود آفتاب وابسته است.
اسم نار از فعل ناریت مسمی شد به نار
تا چه از اسم و مسمی فرق در اشیاستی
هوش مصنوعی: اسم "نار" به دلیل فعل "ناریت" به این نام معروف شده است، بنابراین میان اسم و آنچه که به آن اشاره دارد، تفاوتی در ذات وجود دارد.
بس بود بهتر موثر دیدن آثار او
آب دریا در سبو خود شاهد دریاستی
هوش مصنوعی: بهتر است به جای اینکه فقط آثار او را ببینیم، به عمق و وسعت وجود او پی ببریم. مانند این که آب دریا تنها در یک سبو دیده نمیشود، بلکه نشاندهندهی انبوهی از زندگی و بی-endی است.
کیست یا رب این حسین کز یاد نام نامیش
چشمه هر چشم طوفانزا و خون پالاستی
هوش مصنوعی: بار خدایا، کیست این حسین که هر بار یاد نامش، چشمان مردم را به گریه میاندازد و سیلابی از اشک و خون به راه میاندازد؟
گر بود عشرت و گر شادی که دایم در نظر
دوستانش را زوال روز عاشوراستی
هوش مصنوعی: اگر خوشی و شادمانی در نظر باشد، باید بدانیم که اینها همیشگی نخواهند بود چون روز عاشورا، یادآور زوال و اندوهی بزرگ است.
بیکیهایش چو در خاطر مجسم میشود
گویی اندر گفتگو با لشگر اعدادستی
هوش مصنوعی: هنگامی که به بیکسیهایش فکر میکنم، احساس میکنم که در حال صحبت با گروهی از اعداد هستم.
از پی اتمام حجت کرد روبر ابن سعد
دید چون در کشتنش از هر طوف غوغاستی
هوش مصنوعی: پس از اینکه حجت تمام شد، روبر ابن سعد را دید که در کشتن او هرج و مرج و هیاهویی به پا شده است.
کی ستمگر آن حسینم من که جداطهرم
احمد مرسل شفیع محشر کبراستی
هوش مصنوعی: من کیستم که بخواهم بر حسین ستم کنم، در حالی که من احمد، پیامبر و شفیع روز قیامت هستم.
آن حسینم من که بابم حیدر صفدر بود
مادر نیک اختر من زهره زهراستی
هوش مصنوعی: من حسین هستم که پدرم حیدر (علی) است و مادرم، دختر نیکوکار، زهرای بزرگوار میباشد.
آن حسینم من که موجود از طفیل جود من
جنت و حور و قصور و کوثر و طوبیستی
هوش مصنوعی: من آن حسین هستم که به واسطه بخشش و کرامت من، بهشت، حور، قصور، کوثر و طوبی به وجود آمدهاند.
آن حسینم من که موجود از طفیل جود من
جنت و حور و قصور و کوثر و طوبیستی
هوش مصنوعی: من حسین هستم، که به خاطر بخشش من، بهشت و باغهای زیبا و نعمتها و آبهای گوارا وجود دارند.
آن حسینم من که جبریل امین در خدمتم
سربلند از ساکنان عالم بالاستی
هوش مصنوعی: من آن حسینم که فرشتهای بزرگ و مورد اعتماد در کنارم است و از ساکنان آسمان سربلند و با عظمت هستم.
آن حسینم کز شرف قنداقهام در عهد مهد
بر سر بال ملک راه فلک پوپاستی
هوش مصنوعی: من حسین هستم که از همان آغاز، در حالتی والا و شریف به دنیا آمدهام و در این دنیا جایگاه بلندی دارم که شایستهی ملک و آسمان است.
این زمان چون شد که آهم از شرار تشنگی
شعله افروز از زمین تا گنبد خضر استی
هوش مصنوعی: این زمان، زمانی است که صدای آه و نالهام به خاطر آتش عطش، از زمین تا آسمان سبز میرسد.
آخر ای ظالم من بیکس که کافر نیستم
ظلم بر هر کس که بیکس شد دگر بیجاستی
هوش مصنوعی: ای ظالم، من که هیچکس را ندارم و به خداوند نیز کافر نیستم، بر ظلم کردن به کسانی که در تنهایی به سر میبرند، باید آگاه باشی که چنین ظلمی به کسی که بیکس است، جایی ندارد و نادرست است.
مردم از تاب عطش ز آبی مرا احیا کنید
از شما گر یک مسلمان اندرین صحراستی
هوش مصنوعی: مردم! به خاطر تشنگی من، آب به من بدهید. اگر شما در این بیابان یک مسلمان هستید، لطفاً کمک کنید.
این منم اندر بیابان با همین مستی عیال
این ستمها کی روا بر یک تن تنهاستی
هوش مصنوعی: من در این بیابان تنها و در حال مستی هستم، اما این ستمها و ظلمها بر یک فرد تنها چرا رواست؟
از برای کشتنم داغ علی اکبر بس است
تا قیامت حسرت داغش بدل برجاستی
هوش مصنوعی: برای کشتن من، داغ علی اکبر کافی است و تا قیامت حسرت این درد در دل من باقی خواهد ماند.
ای لعینان آب عالم را اگر قسمت کنند
قطره آبی روا اندر جهان بر مهاستی
هوش مصنوعی: ای بدخواهان، اگر آب دنیای موجود را به قسمت کنند، هیچ قطرهای برای موجودات در این جهان درست نیست.
هیچکس باور ندارد در جهان گر بشنود
تشنه لب شاهی قتیل اندر لب دریاستی
هوش مصنوعی: هیچکس در دنیا باور نمیکند که اگر پادشاهی با تشنگی جان بدهد، در حالی که دریا در کنار او باشد.
راضیم با این همه جور و جفای کوفیان
لیک دارم خواهشی کو گفتنش اولاستی
هوش مصنوعی: من با تمام سختیها و بیرحمیهای مردم کوفه راضیام، اما یک خواسته دارم که کسی بگوید.
پای مگذارید اندر خیمهام تا زندهام
گر شما را از حریم من سر یغماستی
هوش مصنوعی: به خیمهام پا نگذارید تا وقتی زندهام، اگر شما قصد دارید حریم من را بشکنید و به آن آسیب برسانید.
(صامتا) دیگر چرا در انتظار محشری
هر دم از نو محشری از شعر نو برپاستی
هوش مصنوعی: چرا هنوز منتظری که روز قیامت بیاید، در حالی که هر لحظه یک تحول جدید و شگفتانگیز در شعر وجود دارد؟
حاشیه ها
1400/10/30 16:12
نقیب الله محمدی
مصراع دوم بیت اول احتمالا چنین باشد:
چیست این شادی که از او سوک غم برخاستی