گنجور

شمارهٔ ۳ - در نصیحت و وقایع سر مسلم(ع)

دلا تا چند جویی عزت و اقبال دوران را
پی تعبیر تن پامال محنتکرده جان را
نمی‌دانی که بر سر می‌بری امروز را تا شب
بتا بستان کنی اندیشه برک زمستان را
ندارد قابض الارواح خوف از حاجب و دربان
دهی تا کی مواجب حاجب و خدام و دربان را
زنی کوس جهانشاهی و نتوانی به ملک و تن
کنی رفع نزاع و اختلاف چار ارکان را
مبدل کن به سیر قبر اموات از سر عبرت
خیال سرو بستان و تماشای گلستان را
ببین خاک سیه چالاک در دم برده چون افعی
به من سیمین تنان و پیکر پاک عزیزان را
شده مار رسیه چون جعد گیسو طوق در گردن
زده عقرب به هم جمعیت زلف پریشان را
گرفتم آنکه باشد ربع مسکون را تو سرتاسر
ز چنگال اجل نتوان برون کردن گریبان را
«اذا لاغلال فی اعناقهم» را چاره‌گر جوئی
به گردن نه کمن انقیاد حکم یزدان را
اگر از «یوم تجزون بما تسعی» خبر داری
مکن پامال ظلم خویش فرق زیردستان را
شدی از نشئه مال جهان سرمست و می‌بازی
به راه درهم و دینار نقد دین و ایمان را
تعلق را بنه از دست و عریان شو که عریانی
مکان دادست در چرخ چهارم مهر و رخشانرا
ز خورد و خواب نتوان بر بهائم تری بر حستن
که از علم و عمل یزدان شرافت داده انسان را
خوری مال حرام و دم به دم با خویش می‌‌گویی
که چون مفتست مشکل بشکند پالوده دندان را
منه اندر فلاخمن سنگ میزان تکبر را
که این دعوی بگردن طوق لعنت کرد شیطان را
نمی‌بینی که با آن اقتدار حشمت اللهی
چسان بر باد داد آخر فلک ملک سلیمان را
به طور سرسری جیب جهان را اوفکن از سر
بیار اندر نظر حیب سر شاه شهیدان را
سخن سنج لسان الواعظین گوید به هندستان
یکی از اهل منبر خواند احوال اسیران را
که در وقت ورود اشم بر نوک سنان چون زد
سنان سنگدل راس شهید آل عمران را
در دروازه ساعات چون مه بود آویزان
سر مسلم که نورش داشت روشن مهر تابان را
سنان راس شاه کربلا نزد سر مسلم
توقف کرد تا ظاهر کند اسرار پنهان را
برای پرسش احوال مسلم زاده زهرا
گشود اندر سر نی حقه یاقوت و مرجان را
زبان حال شاه تشنه لب را با سر مسلم
بگویم تا کند اندر تزلزل ملک امکان را
بگفتا شاه با مسلم که اندر کوفه چون دیدی
وفای دوستان و عهد و میثاق محبان را
بگفتا دست بسته دوستان دادند بر دشمن
غریب و بی‌کس و مظلوم اندر کوفه مهمان را
بگفتا کو دو طفل ناز پرورد یتیم تو
بگفتا حارث اندر کوفه بی‌سر کرد طفلان را
پس آنگه کرد مسلم از سر سلطان مظلومان
سئوال سر گذشت آن سرو حال غریبان را
بگفتا کار تو در کربلا با کوفیان چون شد
بگفتا جمله بشکستند آخر عهد و پیمان را
بگفتا بازگو از رسم مهمانداری کوفی
بگفتا تشنه کشتند این غریب زار عطشان را
بگفتا یار و انصارت چه شد ای خسرو بطحا
بگفتا در منی احیا نمودند قربان را
بگفتا قاسم و عباس و عون و جعفر چون شد
بگفت از دادن سرها بسر بردند سامان را
بگفتا کو علی اکبر یوسف جمال تو
بگفتا بین چو مجنون درغ مش لیلای گریان را
بگفتا از علی اصغر شش ماهه‌ات بر گو
بگفتا خورد جای شیر پستان آب پیکان را
بگفتا خواهرت کو گفت زینب باشد ای بی‌کس
که می‌سوزد ز آه خود دل گبر و مسلمان را
بگفتا شمر دارد تازیانه از چه روبر کف
بگفتا تا کند دلجویی حال یتیمان را
بگفتا اهل بیتت را که می‌باشد کنون محرم
بگفتا بسته در در زنجیر بین سجاد نالان را
بگفتا عترتت در شام منزل در کجا دارد
بگفتا آماده کرده پورسفیان کنج زندان را
بگفتا از سرت دیگر یزید آخر چه می‌خواهد
بگفت از چوب تا آزرده سازد درج دندان را
بگفتا کیست ماتم دارای بی‌کس برای تو
بگفتا روز و شب (صامت) کشد از سینه افغان را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلا تا چند جویی عزت و اقبال دوران را
پی تعبیر تن پامال محنتکرده جان را
هوش مصنوعی: ای دل، تا کی به دنبال احترام و موفقیت در این دنیا هستی؟ آن را با تعبیر درد و رنجی که بر جانت کشیده‌ای، جستجو کن.
نمی‌دانی که بر سر می‌بری امروز را تا شب
بتا بستان کنی اندیشه برک زمستان را
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که امروز چه کارهایی می‌کنی و چگونه بر افکار و نگرانی‌های زمستانی خود تأثیر می‌گذاری تا شب به آرامش برسی.
ندارد قابض الارواح خوف از حاجب و دربان
دهی تا کی مواجب حاجب و خدام و دربان را
هوش مصنوعی: روح‌ها هیچ ترس و دغدغه‌ای از نگهبانان و دربان‌ها ندارند. تا چه زمانی باید به حقوق و مزایای آن‌ها اهمیت داد؟
زنی کوس جهانشاهی و نتوانی به ملک و تن
کنی رفع نزاع و اختلاف چار ارکان را
هوش مصنوعی: زنی که پرچم پادشاهی و قدرت را به دوش می‌کشد، نمی‌تواند برای حل و فصل نزاع و اختلاف بین چهار رکن، به سلطنت و بدن خود تکیه کند.
مبدل کن به سیر قبر اموات از سر عبرت
خیال سرو بستان و تماشای گلستان را
هوش مصنوعی: به یاد اموات برو و به وسعت قبرستان فکر کن، به جای اینکه به زیبایی باغ‌ها و گل‌های خوشبو بیندیشی.
ببین خاک سیه چالاک در دم برده چون افعی
به من سیمین تنان و پیکر پاک عزیزان را
هوش مصنوعی: ببین چگونه خاک تیره با سرعت، همانند افعی، به من و عزیزان پاک و با سیمای زیبا حمله‌ور شده است.
شده مار رسیه چون جعد گیسو طوق در گردن
زده عقرب به هم جمعیت زلف پریشان را
هوش مصنوعی: مار رسیه به شکل مویی پیچیده است که در گردن عقرب حلقه شده و زلف‌های درهم و پریشان را به هم گره زده است.
گرفتم آنکه باشد ربع مسکون را تو سرتاسر
ز چنگال اجل نتوان برون کردن گریبان را
هوش مصنوعی: من آن چیزی را به دست آوردم که در سرزمین آرامش وجود دارد، اما تو نمی‌توانی از چنگال مرگ خود را آزاد کنی.
«اذا لاغلال فی اعناقهم» را چاره‌گر جوئی
به گردن نه کمن انقیاد حکم یزدان را
هوش مصنوعی: اگر در گردن اینان بند و زنجیری نباشد، چاره‌ای نیست جز اینکه گردن نهادن به فرمان خدا را بپذیرند.
اگر از «یوم تجزون بما تسعی» خبر داری
مکن پامال ظلم خویش فرق زیردستان را
هوش مصنوعی: اگر به روز حساب و جزا آگاه هستی، پس مراقب باش که ظلم به زیر دستانت نداشته باشی و حق آنها را نادیده نگیری.
شدی از نشئه مال جهان سرمست و می‌بازی
به راه درهم و دینار نقد دین و ایمان را
هوش مصنوعی: تو با ثروت و مال دنیا خوشحال و شاداب شده‌ای و در حال بازی با ارزش‌های واقعی مانند دین و ایمان هستی.
تعلق را بنه از دست و عریان شو که عریانی
مکان دادست در چرخ چهارم مهر و رخشانرا
هوش مصنوعی: به وابستگی‌ها و تعلقات خود پایان بده و از آن‌ها رها شو، زیرا رهایی و عریانی به تو این فرصت را می‌دهد که در دنیای جدید و زیبا قرار بگیری.
ز خورد و خواب نتوان بر بهائم تری بر حستن
که از علم و عمل یزدان شرافت داده انسان را
هوش مصنوعی: از خوردن و خوابیدن نمی‌توان انتظار داشت که به حیوانات برتری پیدا کند، چرا که به خاطر دانش و عمل، خداوند انسان را ارجمند آفریده است.
خوری مال حرام و دم به دم با خویش می‌‌گویی
که چون مفتست مشکل بشکند پالوده دندان را
هوش مصنوعی: تو مال حرام می‌خوری و هر لحظه به خودت می‌گویی که چون حقم نیست، مشکلی پیش نخواهد آمد و دندان‌های تو را نمی‌شکند.
منه اندر فلاخمن سنگ میزان تکبر را
که این دعوی بگردن طوق لعنت کرد شیطان را
هوش مصنوعی: به خودت اجازه نده که با سنگینی تکبر و خودپسندی، دیگران را زیر فشار قرار دهی، زیرا این رفتار تنها به بدبختی خودت منجر می‌شود و تو را به دام لعنت و نفرت می‌کشاند.
نمی‌بینی که با آن اقتدار حشمت اللهی
چسان بر باد داد آخر فلک ملک سلیمان را
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی که چگونه با قدرت و جلال الهی، سرانجام آسمان سلطنت سلیمان را به باد داد؟
به طور سرسری جیب جهان را اوفکن از سر
بیار اندر نظر حیب سر شاه شهیدان را
هوش مصنوعی: با بی‌توجهی به دنیا، حجاب را کنار بزن و به جان شاه شهیدان بنگر.
سخن سنج لسان الواعظین گوید به هندستان
یکی از اهل منبر خواند احوال اسیران را
هوش مصنوعی: در هند یکی از وعّاظ داستان زندگی اسیران را برای مردم روایت کرد.
که در وقت ورود اشم بر نوک سنان چون زد
سنان سنگدل راس شهید آل عمران را
هوش مصنوعی: در زمان ورود اشم، وقتی که نیزه‌اش به نوک سنان خورد، همچون تیرهای سنگدل که به سمت شهید آل عمران پرتاب می‌شوند.
در دروازه ساعات چون مه بود آویزان
سر مسلم که نورش داشت روشن مهر تابان را
هوش مصنوعی: در دروازه زمان، همچون مه، سر مسلم آویخته بود و نوری که از او می‌تابید، مهر درخشان را روشن کرده بود.
سنان راس شاه کربلا نزد سر مسلم
توقف کرد تا ظاهر کند اسرار پنهان را
هوش مصنوعی: تیرکمان شاه کربلا در نزدیکی سر مسلم ایستاد تا رازهای نهانی را نمایان کند.
برای پرسش احوال مسلم زاده زهرا
گشود اندر سر نی حقه یاقوت و مرجان را
هوش مصنوعی: برای دانستن حال فرزند مسلم زاده زهرا، در دل خود سوالاتی را با ارزش و گرانبها مانند یاقوت و مرجان مطرح کرده است.
زبان حال شاه تشنه لب را با سر مسلم
بگویم تا کند اندر تزلزل ملک امکان را
هوش مصنوعی: من زبان حال پادشاهی که تشنه لب است را با سر مسلم بیان می‌کنم تا باعث شود که ثبات کشور و امکانات آن دچار تزلزل شود.
بگفتا شاه با مسلم که اندر کوفه چون دیدی
وفای دوستان و عهد و میثاق محبان را
هوش مصنوعی: شاه به مسلم گفت: وقتی در کوفه وفاداری دوستان و پایبندی آن‌ها به وعده‌ها و رابطه‌های عاشقانه را دیدی، چه احساسی داشتی؟
بگفتا دست بسته دوستان دادند بر دشمن
غریب و بی‌کس و مظلوم اندر کوفه مهمان را
هوش مصنوعی: دوستان با دستان بسته به دشمنی که در کوفه غریب و تنها و بی‌پناه است، ظلم کرده و او را مهمان خود کردند.
بگفتا کو دو طفل ناز پرورد یتیم تو
بگفتا حارث اندر کوفه بی‌سر کرد طفلان را
هوش مصنوعی: گفت: کجاست آن دو کودک نازپرورده و یتیم تو؟ گفت: حارث در کوفه این کودکان را بی‌سر کرد.
پس آنگه کرد مسلم از سر سلطان مظلومان
سئوال سر گذشت آن سرو حال غریبان را
هوش مصنوعی: مسلم از سرِ سلطانِ مظلومان سؤال کرد که حال غریبان و بی‌نواها چگونه است.
بگفتا کار تو در کربلا با کوفیان چون شد
بگفتا جمله بشکستند آخر عهد و پیمان را
هوش مصنوعی: گفتند که در کربلا با کوفیان چه اتفاقی افتاد؟ جواب داد که آن‌ها همه پیمان و عهدی که بسته بودند را شکستند.
بگفتا بازگو از رسم مهمانداری کوفی
بگفتا تشنه کشتند این غریب زار عطشان را
هوش مصنوعی: شخصی از عادات و رسم مهمان‌نوازی کوفیان سوال می‌کند و در پاسخ می‌شنود که این غریب و تشنه‌دل را بی‌رحمانه کشته‌اند.
بگفتا یار و انصارت چه شد ای خسرو بطحا
بگفتا در منی احیا نمودند قربان را
هوش مصنوعی: یار سوال می‌کند که دوست تو چه شد ای خسرو بطحا؟ و او پاسخ می‌دهد که قربانی را در من زنده کردند.
بگفتا قاسم و عباس و عون و جعفر چون شد
بگفت از دادن سرها بسر بردند سامان را
هوش مصنوعی: قاسم، عباس، عون و جعفر گفتند که چگونه این شرایط پیش آمد و با این حال، سرها را با فداکاری به میدان آوردند و نظم را برقرار کردند.
بگفتا کو علی اکبر یوسف جمال تو
بگفتا بین چو مجنون درغ مش لیلای گریان را
هوش مصنوعی: گفت: کجا است علی اکبر، زیبایی تو مانند یوسف؟ در حالی که مجنون را دیدم که در بیابان، لیلای گریان را می‌جوید.
بگفتا از علی اصغر شش ماهه‌ات بر گو
بگفتا خورد جای شیر پستان آب پیکان را
هوش مصنوعی: به من بگو که علی اصغر، آن نوزاد شش ماهه، چه می‌گوید؟ او می‌گوید: جای شیر را خورده‌ام و به آب پیکان نیاز دارم.
بگفتا خواهرت کو گفت زینب باشد ای بی‌کس
که می‌سوزد ز آه خود دل گبر و مسلمان را
هوش مصنوعی: شخصی از دیگران می‌پرسد که خواهر تو کجا است و در پاسخ می‌گوید که زینب، تنها کسی است که از درد و رنج خود دلی می‌سوزاند و بر حال مسلمانان و غیرمسلمانان دلسوزی می‌کند.
بگفتا شمر دارد تازیانه از چه روبر کف
بگفتا تا کند دلجویی حال یتیمان را
هوش مصنوعی: شمر گفت که چرا تازیانه‌ات را بر کف دستت می‌زنی. پاسخ داد که این کار برای دلجویی از حال یتیمان است.
بگفتا اهل بیتت را که می‌باشد کنون محرم
بگفتا بسته در در زنجیر بین سجاد نالان را
هوش مصنوعی: او به اهل خانه‌اش گفت که الان ماه محرم است. او همچنین اشاره کرد که در درب خانه، زنجیری هست که در آن، سجاد را در حال ناله و فریاد می‌بینید.
بگفتا عترتت در شام منزل در کجا دارد
بگفتا آماده کرده پورسفیان کنج زندان را
هوش مصنوعی: شخصی از یک نفر پرسید که خانواده‌ات در شام کجا اقامت دارند و او پاسخ داد که فرزند سفیانی، در گوشه‌ای از زندان آماده‌سازی شده است.
بگفتا از سرت دیگر یزید آخر چه می‌خواهد
بگفت از چوب تا آزرده سازد درج دندان را
هوش مصنوعی: او گفت: یزید چه چیزی از تو می‌خواهد؟ پاسخ داد که می‌خواهد با چوبی به دندان‌هایم آسیب بزند و مرا آزار دهد.
بگفتا کیست ماتم دارای بی‌کس برای تو
بگفتا روز و شب (صامت) کشد از سینه افغان را
هوش مصنوعی: سؤال کرد که چه کسی برای کس بدون همراهش عزاداری می‌کند؟ پاسخ داد که روز و شب به خاطر او، بی‌صدا ناله‌ها و ناله‌های سینه‌اش را به گوش می‌رساند.