شمارهٔ ۲۹ - قصیده در مدح مظهر العجائب حضرت امیرالمومنین(ع)
یا علی افتاد از نو بر سرم سودای تو
شد مصوّر باز در دل صورت زیبای تو
با خیابان جنان بس فرقها دارد دلم
کاندر آن طوبی بود در این قدر عنای تو
میشود نفی لیاقت سد راه دیدگان
ورنه میگفتم که میباشد به چشمم پای تو
بود بر روی تراب ای بوتراب اما نبود
چون سر بال ملک پای فلک پویای تو
گشت عین الله وجه الله نامت زانکه بود
باز دایم بر رخ حق دیده بینای تو
سلطنت کس را مسلم می نبودی گر نبود
زیب تاج تاجداران گوهر یکتای تو
رحمت محض خدایی در زمین کس نرست
لاله رحمت به غیر از دامن صحرای تو
خلق موجودات را باعث تو گشتی تا نمود
کشتی ایجاد جا در ساحل دریای تو
تو کلام الله ناطق هستی و نشر علوم
گشت از روز ازل از منطق گویای تو
محضر نبود فیوضات وجودت در جهان
تا چه بخشد در قیامت جود جانبخشای تو
تیغ عالم نگسلد پیوند مهرش تا ابد
هر که استمساک جست از عروة الوثقای تو
از اثر پی بر مؤثر میتوان برد آفرین
نقشبندی را که بست این صورت والای تو
رسم یکتایی بود مخصوص ذات کردگار
ورنه میگفتم کسی نبود دگر همتای تو
غالبت حق خواند و غالی غیر حق پنداشت
گویمت من هست حق را جلوه در مجلای تو
جای اندر کسوت امکان نمودی تا شود
رفع تهمت ورنه بیرونست از امکان جای تو
ای یداللهی که اندر بدو خلق ما خلق
خلقت کون و مکان بُد اولین انشای تو
چیست دنیا چیست عقبا با همه ملک ملک
غیر یک ارزن نیرزد همت والای تو
تو فنای محض بودی در حیات و در ممات
پس چه دارد فرق دنیای تو با عُقبای تو
این بود همت که در دنبال دنیا روز و شب
عالمی جویای او بودند و او جویای تو
حیلهها انگیخت تا او را به خود کابین کنی
عاقبت دنیا به تنگ آمد ز استغنای تو
پس تلافی کرد یعنی رفت در عقد یزید
تا بدرد آرد دل پردرد محنتزای تو
من چه گویم زاده سفیان با ولایت چه کرد
مو به مو آگاه میباشد دل دانای تو
پس چرا بیرون نیاوردی سر از خاک نجف
تا ببیند حال زینب چشم خون پالای تو
آن زمان کاندر سر نعش حسین افتاد و گفت
ای برادر شد چرا خانه سیه مأوای تو
از زمین بردار سر ای کشتهٔ بیسر که شد
خوار و سرگردان سکینه طفل بیبابای تو
من فدای کام خشک و لعل عطشانت شوم
رنگ را لبی تشنگی بگرفته از سیمای تو
هر چه میبینم نباشد از سر شمشیر و تیر
یک سر موئی سلامت نیست در اعضای تو
داغ بر دل تشنه لب تن در زمین سر بر سنا
فرصتی کو تا شمارم درد و محنتهای تو
شد دل سنگ از برای بیکسیهایت کباب
یک جوری نبود ترحم در دل اعدای تو
رحم خوبست و از او بهتر بود احیای نفس
پس چرا از قطره آبی کس نکرد احیای تو
ای کلیم کربلا از نوخطان در هر طرف
نور باران گشته اندر سینه سینای تو
قصه قربانیت در خواب اگر دیدی خلیل
تا قیامت سوختی از سوز عاشورای تو
بهر سیم و زر حسین را کشتی ای شمر شریر
لعنت حق بر تو و بر خواهش بیجای تو
قلب زهرای مطهّر سوختی گویا نبود
از خدا و مصطفی و مرتضی پروای تو
تیره شد امروز از داغت برادر روز من
تا چه باشد سرگذشت امشب و فردای تو
بر رگ جان (صامتا) زین بیشتر نشتر مزن
شد جهان یکسر خراب از اشک طوفانزای تو
شمارهٔ ۲۸ - در مدح عینالله الناظره امیرالمومنین(ع): بتا بیا می گلگون ز نو به ساغر کنشمارهٔ ۳۰ - در مدح شاه لافتی(ع): ای سروری که مدح سرایی برای تو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یا علی افتاد از نو بر سرم سودای تو
شد مصوّر باز در دل صورت زیبای تو
هوش مصنوعی: ای علی، دوباره فکر و خیال تو در جانم به وجود آمد و تصویر زیبای تو در دل و ذهنم زنده شد.
با خیابان جنان بس فرقها دارد دلم
کاندر آن طوبی بود در این قدر عنای تو
هوش مصنوعی: دلم با خیابان بهشت خیلی تفاوت دارد، زیرا در آنجا درخت طوبی هست و در اینجا فقط محبت و توجه تو وجود دارد.
میشود نفی لیاقت سد راه دیدگان
ورنه میگفتم که میباشد به چشمم پای تو
هوش مصنوعی: اگر کمی از ارزش و لیاقت تو را نادیده بگیرم، میتوانم به راحتی بگویم که وجود تو در برابر چشمهایم جا دارد.
بود بر روی تراب ای بوتراب اما نبود
چون سر بال ملک پای فلک پویای تو
هوش مصنوعی: بر روی خاک، ای خاکی، تو بودی، اما نه به اندازهای که سر ملک بر پاهای آسمان پویایی تو باشد.
گشت عین الله وجه الله نامت زانکه بود
باز دایم بر رخ حق دیده بینای تو
هوش مصنوعی: چهره تو مانند چهره خداست، زیرا همواره نگاه تو به حقیقت و واقعیت است و این نگاه نافذ تو به صورت دائمی وجود دارد.
سلطنت کس را مسلم می نبودی گر نبود
زیب تاج تاجداران گوهر یکتای تو
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تاج داران و جواهرات آنان نبود، سلطنت هیچ کس نمیتوانست ثابت و محکم باشد. زیبایی و ارزش توست که به این تاجها معنا میدهد.
رحمت محض خدایی در زمین کس نرست
لاله رحمت به غیر از دامن صحرای تو
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ رحمت خالص و حقیقی مانند رحمت تو وجود ندارد، مانند لالهای که فقط در دامن صحرای تو رشد میکند.
خلق موجودات را باعث تو گشتی تا نمود
کشتی ایجاد جا در ساحل دریای تو
هوش مصنوعی: تو باعث شدهای که موجودات پدید آیند، تا به این وسیله بتوانند بر ساحل دریای وجود تو قرار بگیرند.
تو کلام الله ناطق هستی و نشر علوم
گشت از روز ازل از منطق گویای تو
هوش مصنوعی: تو یعنی کلام خدا در حال بیان هستی و از زمان آغاز، دانشها به وسیله گفتار تو منتشر شده است.
محضر نبود فیوضات وجودت در جهان
تا چه بخشد در قیامت جود جانبخشای تو
هوش مصنوعی: وجود تو در این دنیا به قدری باارزش و فیضبخش است که نمیتوان انتظار داشت که در قیامت نیز نمودی از جود و کرامت تو وجود داشته باشد.
تیغ عالم نگسلد پیوند مهرش تا ابد
هر که استمساک جست از عروة الوثقای تو
هوش مصنوعی: هیچ نیرویی نمیتواند محبت و ارتباط عمیق تو را قطع کند، هرکس که به دستان تو اعتماد کند و به محبت تو چنگ بزند، همیشه در امان خواهد بود.
از اثر پی بر مؤثر میتوان برد آفرین
نقشبندی را که بست این صورت والای تو
هوش مصنوعی: از نشانهها میتوان فهمید که چه کسی این تصویر زیبا و باارزش را خلق کرده است، و آن هنرمند نقشبند، تو هستی.
رسم یکتایی بود مخصوص ذات کردگار
ورنه میگفتم کسی نبود دگر همتای تو
هوش مصنوعی: این مطلب به این معناست که یکتایی و بیمانندی خداوند امری است که فقط به ذات او ویژه است و اگر این ویژگی نبود، میتوانستم بگویم کسی دیگر هم همتای تو نیست.
غالبت حق خواند و غالی غیر حق پنداشت
گویمت من هست حق را جلوه در مجلای تو
هوش مصنوعی: تاکید میشود که تو در حقیقت، حق را نمایان میکنی، اما برخی ممکن است تو را نادرست درک کنند. من به تو میگویم که وجود تو خود نشاندهنده حقیقت است.
جای اندر کسوت امکان نمودی تا شود
رفع تهمت ورنه بیرونست از امکان جای تو
هوش مصنوعی: در این بیت بیان میشود که تو در قالب و شکل وجودی خود، به گونهای ظاهر شدی که تردید و ابهامها از بین برود. اگر چنین نمیبود، مکان و جایگاه تو فراتر از امکانات این جهان است.
ای یداللهی که اندر بدو خلق ما خلق
خلقت کون و مکان بُد اولین انشای تو
هوش مصنوعی: ای کسی که قدرت تو در آفرینش، آغاز کننده موجودات و هستی است و نخستین نشانهی اراده تو در خلق عالم و مکان بود.
چیست دنیا چیست عقبا با همه ملک ملک
غیر یک ارزن نیرزد همت والای تو
هوش مصنوعی: دنیا و آخرت با تمام قدرت و ثروت خودشان، به اندازه یک دانه معادل ارزش تلاش و ارادهی بلندت نمیارزند.
تو فنای محض بودی در حیات و در ممات
پس چه دارد فرق دنیای تو با عُقبای تو
هوش مصنوعی: تو در زندگی و مرگ هیچ تفاوتی نداری و به نوعی در حالاتی از وجود خود ذوب شدهای. پس چه فرقی میان دنیای تو و آخرت تو وجود دارد؟
این بود همت که در دنبال دنیا روز و شب
عالمی جویای او بودند و او جویای تو
هوش مصنوعی: این تلاش و ارادهای بود که در پی دنیا، هر روز و شب، بسیاری از مردم به دنبال آن بودند، اما او تنها به دنبال تو بود.
حیلهها انگیخت تا او را به خود کابین کنی
عاقبت دنیا به تنگ آمد ز استغنای تو
هوش مصنوعی: حیلهها به کار افتاد تا تو را به خود وابسته کند، اما در نهایت دنیا خسته شد از بینیازی تو.
پس تلافی کرد یعنی رفت در عقد یزید
تا بدرد آرد دل پردرد محنتزای تو
هوش مصنوعی: او به خاطر درد و رنجی که در دلش داشت، به عقد یزید رفت تا بتواند از این طریق کمی از غم و غصههای تو را تسکین دهد.
من چه گویم زاده سفیان با ولایت چه کرد
مو به مو آگاه میباشد دل دانای تو
هوش مصنوعی: من نمیدانم دربارهٔ زادهٔ سفیان و کارهایی که با ولایت کرد چه بگویم، اما دل آگاه و دانای تو به خوبی از همه جزئیات باخبر است.
پس چرا بیرون نیاوردی سر از خاک نجف
تا ببیند حال زینب چشم خون پالای تو
هوش مصنوعی: چرا از خاک نجف بیرون نیامدی تا زینب حال تو را با چشمان پر از خونش ببیند؟
آن زمان کاندر سر نعش حسین افتاد و گفت
ای برادر شد چرا خانه سیه مأوای تو
هوش مصنوعی: در آن زمان که بر سر جنازه حسین آمد و گفت: ای برادر! چرا منزلت اینگونه پر از darkness و ناامیدی است؟
از زمین بردار سر ای کشتهٔ بیسر که شد
خوار و سرگردان سکینه طفل بیبابای تو
هوش مصنوعی: از زمین سر خود را بردار، ای کشتهای که بیسر هستی، زیرا سکینه، فرزند یتیم تو، در حال انتظار و بیپناهی به سر میبرد و دچار زبونی و سردرگمی شده است.
من فدای کام خشک و لعل عطشانت شوم
رنگ را لبی تشنگی بگرفته از سیمای تو
هوش مصنوعی: من آمادهام تا برای تو فدای لبهای خشک و تشنهات شوم، چرا که چهرهات برای من یادآور عطش و اشتیاقی عمیق است.
هر چه میبینم نباشد از سر شمشیر و تیر
یک سر موئی سلامت نیست در اعضای تو
هوش مصنوعی: هر چیزی که میبینم، نشاندهندهی خطر و تهدید است و حتی یک تار موی تو نیز در امان نیست.
داغ بر دل تشنه لب تن در زمین سر بر سنا
فرصتی کو تا شمارم درد و محنتهای تو
هوش مصنوعی: درد و غم سنگینی بر دل من نشسته است، مانند کسی که تشنه است و در زمین خوابیده. وقتی این دنیا را رها کردم، فرصتی پیدا میکنم تا به یاد تو و سختیهایی که کشیدهای، فکر کنم و درد و رنجهای تو را شمارش کنم.
شد دل سنگ از برای بیکسیهایت کباب
یک جوری نبود ترحم در دل اعدای تو
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تنهاییات به شدت آسیب دیده است. در دل دشمنانت هیچ نوع رحم و دلسوزی وجود ندارد.
رحم خوبست و از او بهتر بود احیای نفس
پس چرا از قطره آبی کس نکرد احیای تو
هوش مصنوعی: رحمت و مهربانی خوب است، اما بهتر از آن، زنده کردن دلها و جانهاست. پس چرا هیچکس برای نجات و احیای تو حتی یک قطره آب هم نیاورده است؟
ای کلیم کربلا از نوخطان در هر طرف
نور باران گشته اندر سینه سینای تو
هوش مصنوعی: ای مظهر روشنایی و عدالت، در هر سو به وسیلهی نور، قلب تو همچون کوه سینا پر از معرفت و ایمان شده است.
قصه قربانیت در خواب اگر دیدی خلیل
تا قیامت سوختی از سوز عاشورای تو
هوش مصنوعی: اگر در خواب دیدی داستان قربانی شدنت را، باید بدانی که مانند ابراهیم خلیل (ع)، تا ابد در آتش عشق عاشورا خواهی سوخت.
بهر سیم و زر حسین را کشتی ای شمر شریر
لعنت حق بر تو و بر خواهش بیجای تو
هوش مصنوعی: به خاطر طلا و نقره، حسین را به قتل رساندی، ای شمر بدذات. لعنت خدا بر تو و بر خواستههای نابجایت.
قلب زهرای مطهّر سوختی گویا نبود
از خدا و مصطفی و مرتضی پروای تو
هوش مصنوعی: به نظر میرسد قلب دختر پیامبر (زهرای مطهّر) در آتش عشق تو سوخته است و گویی از خدا و پیامبر (مصطفی) و علی (مرتضی) هیچ نگرانی برای تو وجود ندارد.
تیره شد امروز از داغت برادر روز من
تا چه باشد سرگذشت امشب و فردای تو
هوش مصنوعی: امروز به خاطر غم تو، برادر، روز من تیره و تار شده است. نمیدانم امشب و فردای تو چه سرنوشتی خواهد داشت.
بر رگ جان (صامتا) زین بیشتر نشتر مزن
شد جهان یکسر خراب از اشک طوفانزای تو
هوش مصنوعی: بیخود با جانم بیشتر از این زخم نزن، چون تمام جهان به خاطر اشکهای طوفانی تو ویران شده است.