گنجور

شمارهٔ ۳۲ - خطبه حضرت سید سجاد(ع) در شام خراب

کرد در شام چو جا عترت سلطان انام
بسکه دیدند جفا و ستم از مردم شام
روزشان شد به نظر تیره تر از شام ظلام
تا یکی روز یزید دغل نافرجام
سوی مسجد شد و اندر بر سجاد غریب
کرد در منبر بیداد یکی زشت خطیب
چندی از دوره سفیان بیفزود حسب
بست از حرمت اولادی علی چشم ادب
ناسزا گفت بسی او به شهنشاه عرب
قلزم بحر خدا زین العبا شد به غضب
گفت خاموش که حق بشکند ای سک دهنت
ز چه رو نیست حیائی ز رسول ز منت
کرد پس حجت کبرای خدا رو ببزید
صاحب منبر از او رخصت منبر طلبید
پسر هند نداد اذن بدان شاه وحید
آخر از خواهش حضار چو ماذون گردید
بنهاد او ز شرف پا بسر منبر تاج
شد رسول عربی بار دیگر در معراج
آن کلام الله ناطق سپس حمد و ثنا
گفت با قوم منم زاده مکه و منا
شرف رکن حرم زینت زمزم و صفا
که نموده به روا بذل ز کوه فقرا
خلف صدق نبی مهتر حجاج منم
سبط شاه قرشی رهرو معراج منم
منم از نسل رسولی که تمام لاهوت
مه و خورشید و سپهر و ملکوت و جبروت
عرش و لوح و قلم و ملک دنی و ناسوت
حمل و ثور و بروجات کواکب تاحوت
خاک و باد و آتش و آب آنچه در اقلیم وجود
همه را ساخته یزدان از طفیلش موجود
هست جددگر من علی خیبر گیر
آنکه باشد ز خدا بر همه مخلوق امیر
جده‌‌ام فاطمه منصوصه نص تطهیر
همه دانید یکایک ز صغیر و ز کبیر
که حسن هست عموی من و فخر ثقلین
پدرم سبط نبی خسرو مظلوم حسین
منم آن کس که لب تشنه لب فرات
چو سکندر که نخورد آب حیات از ظلمات
منشی غم بوی از تشنه لبی داد برات
پدرم را جگر سوخته شد قطع حیات
عاقبت شمر جفا کار به نزد دریا
سر او را لب عطشان ز قفا کرد جدا
قد هفتاد و دو تن جمله چو نخل شمشاد
زدم خنجر و شمشیر و سنان جلاد
پیش چشم من بیمار به هامون افتاد
این منم با سر ایشان که به آه و فریاد
دسته بسته به سوی شام خراب آمده‌ام
حجت حقم و در بزم شراب آمده‌ام
این زنانی که به همراه من زار بود
حرم حترم احمد مختار بود
زینب بی‌کس و کلثوم دل افکار بود
که به مثل اسراء در سر بازار بود
این قدر خاک محن بر سر ما کرد ایام
که بر آل زنا همچو کنیزم و غلام
کس نگوید به یزید ای ز تو اسلام بننک
این زنان آًل رسولند نه از اهل فرنگ
کار بر زینب بیچاره مکن چندان تنگ
مکن از چوب لب خشک حسین نیلی رنگ
که دل خون شده‌اش بدتر از این خون گردد
(صامت) از محنت این واقعه مجنون گردد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کرد در شام چو جا عترت سلطان انام
بسکه دیدند جفا و ستم از مردم شام
هوش مصنوعی: در شام، به خاطر جایگاه عترت و خانواده بزرگوار پیامبر، باعث شد تا مردم آنجا ظلم و بی‌عدالتی را برای آنان مشاهده کنند.
روزشان شد به نظر تیره تر از شام ظلام
تا یکی روز یزید دغل نافرجام
هوش مصنوعی: روزشان به گونه‌ای تیره و ناامیدکننده بود که به نظر می‌رسید شب‌هایی خالی از نور و امید فرا رسیده است، تا اینکه یک روز یزید، با نیرنگ و حقه‌ای که داشت، به نتیجه‌ای ناموفق رسید.
سوی مسجد شد و اندر بر سجاد غریب
کرد در منبر بیداد یکی زشت خطیب
هوش مصنوعی: او به سمت مسجد رفت و در حالی که سجاده‌ای را گسترده بود، سخنرانی ناعادلانه‌ای از یک خطیب بدخط را شنید.
چندی از دوره سفیان بیفزود حسب
بست از حرمت اولادی علی چشم ادب
هوش مصنوعی: مدتی از زمان حکومت سفیان گذشت و در این مدت، حسب و نسب‌های خانواده علی، به خاطر ادب و احترامشان، افزایش یافت.
ناسزا گفت بسی او به شهنشاه عرب
قلزم بحر خدا زین العبا شد به غضب
هوش مصنوعی: بسیاری از ناسزاها را او به پادشاه عرب گفت؛ خدا به وسیله این عبا به شدت خشمگین شد.
گفت خاموش که حق بشکند ای سک دهنت
ز چه رو نیست حیائی ز رسول ز منت
هوش مصنوعی: خاموش باش، زیرا که حق می‌تواند تو را درهم بشکند. ای سگی، چرا از رسول خدا شرم نمی‌کنی؟
کرد پس حجت کبرای خدا رو ببزید
صاحب منبر از او رخصت منبر طلبید
هوش مصنوعی: پس مظهر بزرگترین دلیل خداوند مجدداً به سخن درآمد و سخنران از او اجازه خواست تا بر منبر برود و سخنرانی کند.
پسر هند نداد اذن بدان شاه وحید
آخر از خواهش حضار چو ماذون گردید
هوش مصنوعی: پسر هندی اجازه نداد که آن شاه یگانه را ملاقات کند، اما در نهایت، به خاطر درخواست‌های حاضران، موافقت کرد.
بنهاد او ز شرف پا بسر منبر تاج
شد رسول عربی بار دیگر در معراج
هوش مصنوعی: او به احترام و مقام والای خود، تاجی بر سر نهاد و بار دیگر در معراج، رسول عربی شد.
آن کلام الله ناطق سپس حمد و ثنا
گفت با قوم منم زاده مکه و منا
هوش مصنوعی: این سخن خداوندی است که به زبان وحی بیان شده و بعد از آن، سپاس و ستایش کرد. من از دین و سرزمینی مقدس به نام مکه و منا متولد شده‌ام.
شرف رکن حرم زینت زمزم و صفا
که نموده به روا بذل ز کوه فقرا
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و اهمیت شرف و کرامت نشان‌دهنده‌هایی در حرم اشاره دارد. به نوعی می‌گوید که مقام و زینت، مانند آب زلال زمزم و صفا، از دل کوه‌های فقیر و دلسوخته به ما رسیده است. یعنی ارزش و زیبایی‌های معنوی از جایی ناشی می‌شود که شاید به نظر کمتر به چشم بیاید، اما در واقع مظهر بزرگی و شرافت است.
خلف صدق نبی مهتر حجاج منم
سبط شاه قرشی رهرو معراج منم
هوش مصنوعی: من جانشین راستین پیامبر هستم، و در ردیف پیشوایان قرار دارم. من نوه‌ی شاهزاده قریش هستم و در مسیر کمال و معراج خود ادامه می‌دهم.
منم از نسل رسولی که تمام لاهوت
مه و خورشید و سپهر و ملکوت و جبروت
هوش مصنوعی: من از نسل پیغمبری هستم که تمامی عالم هستی، از ماه و خورشید گرفته تا آسمان‌ها و ملکوت و قدرت‌های بی‌نظیر را در اختیار دارد.
عرش و لوح و قلم و ملک دنی و ناسوت
حمل و ثور و بروجات کواکب تاحوت
هوش مصنوعی: آسمان و لوح و قلم و سلطنت دنیا و موجودات زمین و گاو و صورت‌های آسمانی، همه تحت سلطه و فرمانِ خداوند هستند.
خاک و باد و آتش و آب آنچه در اقلیم وجود
همه را ساخته یزدان از طفیلش موجود
هوش مصنوعی: خاک، باد، آتش و آب، همه چیزهایی که در عالم وجود دارند، به وجود آمده‌اند و خالق آن‌ها خداوند است که این موجودات از فیض و رحمت او به وجود آمده‌اند.
هست جددگر من علی خیبر گیر
آنکه باشد ز خدا بر همه مخلوق امیر
هوش مصنوعی: من به تو می‌گویم که با اطمینان به قدرت خدا، از کسی پیروی کن که در همهٔ موجودات برتری دارد و مانند علی در برابر دشمنان قوی و محکم است.
جده‌‌ام فاطمه منصوصه نص تطهیر
همه دانید یکایک ز صغیر و ز کبیر
هوش مصنوعی: مادرم فاطمه، که جایگاه ویژه‌ای دارد و به طهارت و پاکی معروف است، همگان می‌دانند که او از هرگونه آلودگی و ناپاکی به دور است، چه در امور کوچک و چه در امور بزرگ.
که حسن هست عموی من و فخر ثقلین
پدرم سبط نبی خسرو مظلوم حسین
هوش مصنوعی: حسن، عموی من است و پدر من فخر دو جهان، یعنی حسین، نوه پیامبر و بزرگمرد مظلوم است.
منم آن کس که لب تشنه لب فرات
چو سکندر که نخورد آب حیات از ظلمات
هوش مصنوعی: من کسی هستم که مانند سکندر، در حالی که تشنه‌ام و در کنار آب فرات هستم، به خاطر تاریکی‌های زندگی و چالش‌ها، آب حیات را نمی‌خورم.
منشی غم بوی از تشنه لبی داد برات
پدرم را جگر سوخته شد قطع حیات
هوش مصنوعی: غم‌انگیزی یک تشنه بدنش را به درد آورد و با این حال پدرم خیلی ناراحت و دلخور شد. این درد و رنج او را به جایی رساند که احساس کرد عمرش به پایان رسیده است.
عاقبت شمر جفا کار به نزد دریا
سر او را لب عطشان ز قفا کرد جدا
هوش مصنوعی: سرانجام شمر، کسی که بدعملی و ظلم می‌کند، به کنار دریا می‌آید و سر او را از پشت جدا می‌کند در حالی که او تشنه است.
قد هفتاد و دو تن جمله چو نخل شمشاد
زدم خنجر و شمشیر و سنان جلاد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر اشاره می‌کند که تنها به خاطر آرمان‌های خود و در راه دفاع از آن‌ها، به جنگ پرداخته و با قدرت و شجاعت، دشمنان را سرکوب کرده است. او به کسانی که با او هستند، اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که آن‌ها همگی مثل درختان بلند و مقاوم هستند که در برابر ضربات دشمن ایستادگی می‌کنند.
پیش چشم من بیمار به هامون افتاد
این منم با سر ایشان که به آه و فریاد
هوش مصنوعی: در مقابل چشمان من، بیماری به زمین افتاد. این من هستم که با سر آن‌ها در حال آه و ناله‌ام.
دسته بسته به سوی شام خراب آمده‌ام
حجت حقم و در بزم شراب آمده‌ام
هوش مصنوعی: من با گروهی به سوی شام آمده‌ام، و در اینجا به عنوان شاهدی بر حقایق، در مراسمی با حال و هوای شراب حاضر شده‌ام.
این زنانی که به همراه من زار بود
حرم حترم احمد مختار بود
هوش مصنوعی: این زنان که در کنار من بودند، چونان حرمی برای پیامبر بزرگوار احمد هستند.
زینب بی‌کس و کلثوم دل افکار بود
که به مثل اسراء در سر بازار بود
هوش مصنوعی: زینب و کلثوم در میان مردم بی‌کس و تنها بودند و مانند اسرا، در بحبوحه بازار و میان جمعیت، مورد توجه و نظر قرار داشتند.
این قدر خاک محن بر سر ما کرد ایام
که بر آل زنا همچو کنیزم و غلام
هوش مصنوعی: اینقدر مشکلات و سختی‌ها بر سر ما باریده که حالا احساس می‌کنیم مانند خدمتکار و نوکر برای کسانی که شایستگی ندارند، هستیم.
کس نگوید به یزید ای ز تو اسلام بننک
این زنان آًل رسولند نه از اهل فرنگ
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به یزید نمی‌گوید که ای تو، اسلام را از این زنان اهالی خاندان پیامبر نکن، این‌ها از اهل فرنگ نیستند.
کار بر زینب بیچاره مکن چندان تنگ
مکن از چوب لب خشک حسین نیلی رنگ
هوش مصنوعی: به زینب بیچاره فشار نیاور، او را بیش از اندازه در تنگنا قرار نده. چوب لب خشک حسین که رنگی نیلی دارد، نباید باعث رنجش او شود.
که دل خون شده‌اش بدتر از این خون گردد
(صامت) از محنت این واقعه مجنون گردد
هوش مصنوعی: دل شخصی که به شدت خونین و آزرده شده، از این وضعیت بدتر خواهد شد و از درد و رنجی که به او رسیده، به جنون نزدیک خواهد شد.