برگردان به زبان ساده
بود در شهر شام، از حسین دختری
آسیه فطرتی، فاطمه مَنْظری
هوش مصنوعی: در شهر شام دختری بود به نام آسیه، که از نظر اخلاق و زیبایی مانند فاطمه بود.
تالیِ مریمی، ثانیِ هاجری
عفت کردگار، عصمت اکبری
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیت والای یک زن بزرگوار میپردازد. او را همچون مریم، مادر عیسی و با عفت و پاکدامنی توصیف میکند که در مرتبهای بالا و مقدس قرار دارد. این زن، نماد عفت و طهارت است و جایگاهی رفیع و معنوی دارد.
لبْ چو لعلِ بَدَخْش، رخ عقیق یمن
هوش مصنوعی: لبهای او مانند لعل بدخشانی و چهرهاش مانند عقیق یمن است.
او سه ساله بُد و عقل چِل ساله داشت
با چهل ساله عقل، رویْ چون لاله داشت
هوش مصنوعی: او سه ساله بود اما از نظر عقل و فهم مانند کسی چهل ساله به نظر میرسید و با وجود سن کمش، زیباییاش مانند گل لاله بود.
لالهی روی او، همچو مه هاله داشت
هاله پرده ز رخ، چون گل ژاله داشت
هوش مصنوعی: چهرهاش همانند گل لاله زیبا و دلربا بود و نور صورتش مانند نوری که از ماه ساطع میشود، اطرافش را احاطه کرده بود. پردهای که بر چهرهاش افتاده بود، شبیه قطرات شبنم بر گل مینمود.
ژاله آری نکوست، بر گل و نسترن
هوش مصنوعی: رطوبت صبحگاهی، زیبایی را بر روی گلها و نسترنها مینشاند.
شد رقیه ز باب، نام دلجوی او
نار طور کلیم، آتش روی او
هوش مصنوعی: رقیه از دلتنگی پدرش به شدت ناراحت و غمگین شده است، مانند آتش و نور وجودش که به طور خاص دلخواه و جذاب است.
همچو خیرالنسا، خصلت و خوی او
کس ندیدهست چون، چشم جادوی او
هوش مصنوعی: شخصیتی همچون خیرالنسا، ویژگیها و خصوصیاتش بینظیر است و هیچکس مانند او را ندیده است، به ویژه چشمهای جادوییاش.
نرگسی در خَتا، آهویی در خُتَن
هوش مصنوعی: گلی در میان دشت و کوه، مانند آهو در بیابان، جلوهگری و زیبایی خاصی دارد.
گرچه اندر نظر، طفل بود و صغیر
گرچه میآمدی، از لبش بوی شیر
هوش مصنوعی: با اینکه در نگاه اول به نظر میرسد که او کودک و کوچک است، اما بوی شیر از لبانش به مشام میرسد.
لیک چون وی ندید، چشم گردون پیر
دختری با کمال، اختری بینظیر
هوش مصنوعی: اما چون او را نبیند، چشمان آسمان، دختری با کمال و ستارهای بینظیر را میبیند.
شوخ و شیرین کلام، خوب و نیکو سخن
هوش مصنوعی: آن کس که سخن میگوید به زبانی خوش و دلپذیر، سخنانش نیکو و زیباست.
از تُخوم زمین، تا نجوم سما
دیده در حُجر او، تربیت ماسوا
هوش مصنوعی: از زیرزمین تا آسمانها، همه چیز در تربیت او تحت نظر است.
قره العین شاه، نور چشم هدا
هم ز امرش روان، هم به حکمش بهپا
هوش مصنوعی: چشموچراغ شاه، نور دیدگان هدا نیز به فرمان او به حرکت درآمده و به حکم او ایستاده است.
عزم گردون پیر، نظم دِیْر کُهن
هوش مصنوعی: مقصد و ارادهٔ زمین، به نظم و ترتیب کهن دنیای گذشته است.
بر عموها مدام، زینت دوش بود
عمهها را تمام، زیب آغوش بود
هوش مصنوعی: عمهها همیشه زینتی بر دوش داشتند و زیبایی در آغوش آنها نهفته بود.
خواهران را لبش، چشمهی نوش بود
خُردیاش را خِرَد، حلقه در گوش بود
هوش مصنوعی: لبهای خواهران مانند چشمهای از نوشیدنی شیرین و دلپذیر بودند، و خرد آنها مانند حلقهای در گوش، نشاندهندهی فطرت پخته و تجربهی آنان بود.
از ظهور ذُکاء، از وفور فُطَن
هوش مصنوعی: با آمدن ذکاوت و افزایش هوش و فطانت، تغییرات مثبتی رخ میدهد.
بس که نشْو و نُما، با پدر کرده بود
روی دامان او، نازپرورده بود
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که به خاطر محبت و توجه زیاد پدر، فرزند با عشق و ناز پرورش یافته و رشد کرده است. در حقیقت، سایهی محبت پدر باعث شده تا فرزند در کنار او به خوبی رشد کند و نازپرورده شود.
بابش اندر سفر، همره آورده بود
پیش گفتار وی، بنده پرورده بود
هوش مصنوعی: پدرش در سفر، همراه خود پیشگفتار او را آورده بود و بندهای را که تربیت کرده بود، با خود داشت.
از ازل شیخ و شاب، تا ابد مرد و زن
هوش مصنوعی: از آغاز تا همیشه، مرد و زن وجود دارند، از همان ابتدا تا همیشه در کنار یکدیگر هستند.
خندهاش دلربا، گریهاش جانگداز
شاه اقلیم قُرب، ماه برج حجاز
هوش مصنوعی: خندهاش دلانگیز و جذاب است، و گریهاش قلب را به درد میآورد. او شاه سرزمین عشق است و مانند ماه در آسمان حجاز میدرخشد.
چون برادر بزرگ، چون پدر سرفراز
نزد باب عزیز، آن مه دلنواز
هوش مصنوعی: شخصی که همچون برادر بزرگ و پدر محترم است، در کنار باب عزیز و در حضور آن ماه دلنواز، قرار دارد.
هم جلیس سفر، هم انیس وطن
هوش مصنوعی: هم در کنار همسفران لذت میبرم و هم در کنار دوستانم در وطن.
دیده در کودکی، گرم و سرد جهان
خورده بر ماهِ رخ، سیلی ناکسان
هوش مصنوعی: در دوران کودکی، چشمهایی که تجربههای مختلف زندگی را از سر گذراندهاند، حالا بر چهرهی ماهگون کسانی که با مشکلات و سختیها روبهرو شدهاند، تأثیر میگذارند.
کشفْ کرده سنان، بر زنان بر سنان
رنگ رخسار راِ، از عطش باختْگان
هوش مصنوعی: سنان به زنان رنگ رخسار را نمایان کرده است، از شدت عطش و تشنگی که داشتند.
یا چه یعقوب در، کنج بیتالحَزَن
هوش مصنوعی: شاید مانند یعقوب که در گوشهای از خانهاش پنهان شده و غمگین است، تو نیز در گوشهای از دل خود غم و اندوه را احساس کنی.
از یتیمی فلک، کار او ساخته
رنگ رخسار را، از عطش باخته
هوش مصنوعی: به دلیل سختیهایی که تقدیر در زندگی به همراه دارد، نازکی و زیبایی چهرهاش به خاطر تشنگی و کمبودها از بین رفته است.
از فراق پدر، گشته چون فاخته
بانگ کو کوی او، شورش انداخته
هوش مصنوعی: از دوری پدر، مانند فاختهای شدهام که با صدای کو کو، یاد او را زنده میکنم و در دلم آشفتگی ایجاد کردهام.
در زمین و زمان، از بلا و مِحَن
هوش مصنوعی: در جهان و در زمان، از مشکلات و بلایا دوری کن.
داغ تبخاله را، پای وی پایدار
طوق در گردنش، از رَسَن استوار
هوش مصنوعی: درد و رنجی که به دلش چنگ میزند، به خاطر وابستگیای است که به او دارد و خنجری که از آن احساس میکند، ناشی از عدم آزادی اوست.
وز تپانچه بُدَش، ارغوانی عِذار
گریه طوفان نوح، ناله صوت هَزار
هوش مصنوعی: از صدای تپانچه، مویی قرمزرنگ به خاطر گریه و فریادهای دلخراش طوفان نوح به وجود آمد که صدای آن به هزار ناله شباهت دارد.
اشک وی جانخراش، آه وی دلشِکَن
هوش مصنوعی: اشک او قلب را میآزارد و آه او روح را میشکند.
در صغیری اسیر، شد چه بعد از پدر
برد با درد و داغ، روز و شب را بهسر
هوش مصنوعی: در کودکی به سختی و رنج اسیر شد و بعد از پدر، با درد و اندوه، روزها و شبها را سپری کرد.
گاه بودی خموش، گه شدی نوحهگر
میشدی گه به پا، میزدی گه بهسر
هوش مصنوعی: گاهی ساکت بودی، گاهی صدایت به گریه بلند میشد، گاهی برپا میشدی و دور هم میرقصیدی، گاهی هم به سر و صورت خود میزدی.
نه قرارش به جان، نی توانش به تن
هوش مصنوعی: نه آرامش او بر جانم تاثیر دارد و نه توانایی او بر بدنم.
در خرابه سُکون، ساختهای در کُرَب
بود «اَیْنَ اَبی»، کار او روز و شب
هوش مصنوعی: در ویرانهای بدون آرامش، خانهای را برپا کردهای که آکنده از درد و غم است، و همواره در تلاش برای یافتن پدر خود هستی. این تلاش تو در تمام روز و شب ادامه دارد.
شامگاهان بهرنج، روزها در تَعَب
ای عجب ای سپهر، از تو ثُمَّ العَجَب
هوش مصنوعی: در شبها به سختی و زحمت میگذرانم و در طول روزها هم به تعب و خستگی مشغولم. عجب اینکه، ای آسمان، نه تنها این وضعیت عجیبه، بلکه از تو هم باید تعجب کرد!
تا کجا دون نداشت، شرمی از خویشتن؟
هوش مصنوعی: تا چه حد میتوان بیشرمی کرد و هیچ حیا و شرمی از خود نداشت؟
قدری انصاف کن، آخر ای هرزهگرد
عترت مصطفی، وینقَدَر داغ و درد؟
هوش مصنوعی: به کمی انصاف فکر کن، ای کسی که در خانواده پیامبر به دنبال خوشگذرانی هستی، این همه درد و رنج چه معنی دارد؟
شد زنانْشان اسیر، یا که شد کشته مَرد
آخر این بیگناه، طفلِ بیکس چه کرد؟
هوش مصنوعی: زنانشان به اسارت رفتند و مرد بیگناهی کشته شد. حالا این کودک بیکس چه تقصیری دارد؟
تا که شد مبتلا، اینقدر در فِتَن
هوش مصنوعی: زمانی که دچار مصیبت و چالشهای شدید شد، اینقدر در مشکلات و دغدغهها غرق شده است.
در خرابه شبی، خفته و خواب دید
آفتابی به خواب، رفت و مهتاب دید
هوش مصنوعی: در یک شب در یک خرابه، شخصی خوابش برد و در خواب، آفتابی را دید که به خواب رفته و مهتاب را مشاهده کرد.
آنچه از بهر وی، بود نایاب دید
یعنی اندر بهخواب، طلعت باب دید
هوش مصنوعی: آنچه که به خاطر او نایاب و کمیاب به نظر میرسید، در واقع در خواب به تصویر او دست یافت.
جای در شاخِ سَرْو، کرد و برگ سمن
هوش مصنوعی: در دل درخت سرو، گلهای زیبای سمن شکوفا شدهاند.
شاهزاده به شَه، مدتی راز داشت
با پدر بهرِ راه، جانِ دَمساز داشت
هوش مصنوعی: شاهزاده مدتی با پدرش در مورد رازهایی که به آینده و راه زندگیاش مربوط میشود، صحبت کرد و در این گفتگو عشق و محبت را نیز در دل داشت.
از شکایت ز شِمْر، شور و شهناز داشت
ناگهانش ز خواب، بخت بد باز داشت
هوش مصنوعی: ناگهان از خواب بیدار شد و متوجه شد که شمر و شور و شهناز به او شکایت دارند و این موضوع باعث بروز ناگواری و بدشانسی برای او شده است.
گشت بیدار و ماند، شِکْوهاش در دهن
هوش مصنوعی: او بیدار شد و همچنان بیدار ماند، و گلایهاش در زبانش بود.
در سراغ پدر، کرد آن مستمند
باز چون عندلیب، آه و افغان بلند
هوش مصنوعی: مستمندی که به دنبال پدرش میگردد، همچون بلبل، با صدای بلند ناله و فریاد میزند.
عرش را همچو فرش، در تزلزل فِکَند
ساخت چون نی بلند، ناله از بند بند
هوش مصنوعی: او اوج و بلندی آسمان را به اندازهی زمین در حال تغییر و تزلزل میبیند، درست مانند اینکه نیای بلند نالهای از زیر بندهایش سر میدهد.
جامهی جان ز نو، چاک زد دردمند
هوش مصنوعی: دل پر از درد و رنج من، به تازگی لباس تازهای بر تن کرده است.
زد در آن شب به شام، قَرق آهش عَلَم
سوخت بر حال خویش، جان اهل حرم
هوش مصنوعی: در آن شب در شام، صدای آهش به حدی بلند بود که بر حال خود و جان اهل حرم تأثیر عمیقی گذاشت.
باز اهل حرم، ریخت از غم به هم
گشته هر یک ز هم، چاره جو بهر غم
هوش مصنوعی: اهل حرم از غم به هم ریختهاند و هرکدام برای نگرانی خود چارهای میجویند.
ام کلثوم زار، زینب مُمتَحَن
هوش مصنوعی: شما در این بیت به دو شخصیت مهم تاریخی اشاره دارید: "ام کلثوم" و "زینب". در واقع، شاعر به ویژگیها و روحیه مُمتَحَن زینب و احساساتی که درباره ام کلثوم وجود دارد، اشاره میکند. به بیان دیگر، این جمله به نوعی دلالت بر قدرت و استقامت این شخصیتها در شرایط دشوار و چالشبرانگیز دارد.
ناله وی رسید، چون به گوش یزید
کرد بهرش روان، رأس شاه شهید
هوش مصنوعی: ناله و شیون او به گوش یزید رسید و این ناله باعث شد که سر امام حسین (ع) به او بگوید که روحش همچنان زنده است.
آن یتیم غریب، چون سر باب دید
زد بهسر دستِ غم، وز دل آهی کشید
هوش مصنوعی: آن یتیم ناچار، وقتی که پدرش را دید، دستش را به سرش گذاشت و از دلش آهی بلند کرد.
همچو (صامت) پرید، مرغ روحش زِ تَن
هوش مصنوعی: پرنده روح او مثل صامت از جسمش پرواز کرد و به آسمان رفت.