گنجور

شمارهٔ ۳۰ - در مصیبت غریب الغربا(ع)

قبله هفتم رضا چون ار مدینه در بدر شد
عازم ملک خراسان خسرو جن و بشرشد
حضرت روح‌الامین در عرش اعلی نوحه‌گر شد
احمد مرسل به جهت دل غمین و دیده‌تر شد
آسمان گفتا تقی از جور مامون بی‌پدر شد
در تجلی شد به شهر طوس انوار الهی
منجلی از پرتو آن نور شد مه تا به ماهی
زیب و زینت یافت تاج سروری اورنک شاهی
جنت‌الفردوس شد آفاق از رفع مناهی
عاقبت مامون پی اطفاء نور دادگر شد
آن سیه دل زهر قاتل ساخت در انگور پنهان
شعله زد از پدت آن زهر اندر خلق امکان
حجت حق را به زهر کینه در ملک خراسان
درغریبی کشت تا روز جزا گبر و مسلمان
از غم مظلومی سبط نبی خونین جگر شد
حدت آن زهر چون افکند درت ن اضطرابش
سوخت قلب ماسوا بر حالت قلب کبابش
روی خاک بی‌کسی با پیکبر پرپیچ و تابش
جانب باد صبا با سوز دل بود این خطابش
کی صبا گر در مدینه از خراسانت گذر شد
گو به فرزندم تقی کی قوت قلب غمینم
بیشتر از این مکن با فرقت خود همنشینم
موسم رفتن بود مگذار بی‌کس بیش ازینم
آخر عمر است و خواهی روی نیکویت ببینم
زودتر خود را رسان جانا که هنگام سفر شد
نور چشما زهر قاتل او فکند آخر ز کارم
در غریبی چون غریبان عاقبت جان می‌سپارم
گرچه شاهم چون نغریم در نظرها خوار و زارم
غیر خشت و خاک اندر زیر سر بستر ندارم
ای پسر خاک یتیمی از غم بابت بسر شد
هیچ کس نبود که در بالین بابت پا گذارد
یا کفن پوشیده بعد از مرگ در خاکم سپارد
در عزایم ناله‌مات الغریب از دل برآرد
هر که درغربت بمیرد نزد کس حرمت ندارد
خاصه چون من هر که تیر ظلم مامون را اسپر شد
از مدینه شد تقی حاضر پی تکفین رضا را
کرد درغربت نهان در اک باب باوفا را
یاد کن مظلومی نور دل خیر النسا را
خامس آل عبا مظلوم دشت کربلا را
وانچه با وی اندر آن صحرای پرخوف و خطر شد
داد جا ظلم سنان چون بر زمین ار صدر زینش
شمر بی‌دین از بدن ببرد راس نازنیش
ابن‌سعد آمد پی غمخواری قلب غمینش
تا ز سم اسب سازد توتیا جسم حزینش
زینب بی‌خانمان چون زین حکایت باخبر شد
بر کنیز مادر خود فضه داد اینگونه فرمان
کز پی تسکین قلب من برو سوی نیستان
گو بشیر ای شیر اندر نینوا نبود مسلمان
یاری پیغمبر خود کن بیا کز آل‌سفیان
ظلم بر فرزندان زهرا هر چه گویم بیشتر شد
آه از آن ساعت که شیر آمد به بالین شه دین
با زبان حال گفت ای زاده ختم‌النبیین
این چه حالتس ای عزیز کبریا دلبند یاسین
قدر تو نشاختند این کوفیان زشت آئین
(صامتا) ملک و ملک زین داستان زیر و زبر شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قبله هفتم رضا چون ار مدینه در بدر شد
عازم ملک خراسان خسرو جن و بشرشد
هوش مصنوعی: هفتمین قبله، امام رضا (علیه السلام) است که وقتی از مدینه خارج شد و به سوی خراسان رفت، باعث شد که سرزمین خراسان از جن و انسان به شادی و خوشحالی برسد.
حضرت روح‌الامین در عرش اعلی نوحه‌گر شد
احمد مرسل به جهت دل غمین و دیده‌تر شد
هوش مصنوعی: حضرت جبرئیل در بالاترین مرتبه آسمانی به خاطر غم دل پیامبر، به نوحه‌سرایی پرداخت و اشک‌هایش ریخت.
آسمان گفتا تقی از جور مامون بی‌پدر شد
هوش مصنوعی: آسمان گفت که تقی به دلیل ظلم و ستم مامون، یتیم و بی‌پدر شد.
در تجلی شد به شهر طوس انوار الهی
منجلی از پرتو آن نور شد مه تا به ماهی
هوش مصنوعی: در شهر طوس، روشنایی‌های الهی درخشید و به خاطر این نور، ماه به ماهی تبدیل شد.
زیب و زینت یافت تاج سروری اورنک شاهی
جنت‌الفردوس شد آفاق از رفع مناهی
هوش مصنوعی: آن تاج که زیب و زینتی برای سروری است، سبب شد تا جنت‌الفردوس به ملکوت آسمان‌ها تبدیل شود و از ناپاکی‌ها رها شود.
عاقبت مامون پی اطفاء نور دادگر شد
هوش مصنوعی: سرانجام مامون خواست که نور عدالت را خاموش کند.
آن سیه دل زهر قاتل ساخت در انگور پنهان
شعله زد از پدت آن زهر اندر خلق امکان
هوش مصنوعی: آن قلب تاریک، زهر کشنده‌ای را در انگور پنهان کرد، و از این زهر شعله‌ای در دل مردم به وجود آمد.
حجت حق را به زهر کینه در ملک خراسان
درغریبی کشت تا روز جزا گبر و مسلمان
هوش مصنوعی: در سرزمین خراسان، کسی که نشانه‌های حق را به وضوح نشان می‌داد، به دلایل کینه‌توزانه به طرز اندوه‌باری کشته شد. این حادثه تا روز قیامت برای گبر (زرتشتی) و مسلمان باقی خواهد ماند و همه از آن آگاهی خواهند یافت.
از غم مظلومی سبط نبی خونین جگر شد
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوه مظلومیت فرزند پیامبر، دلم بشدت شکسته و غمگین است.
حدت آن زهر چون افکند درت ن اضطرابش
سوخت قلب ماسوا بر حالت قلب کبابش
هوش مصنوعی: وقتی که آن زهر سنگین در دل تو نشسته، اضطراب آن به قلب ما نیز آسیب می‌زند و حالتی از سوزش در دل ما ایجاد می‌کند.
روی خاک بی‌کسی با پیکبر پرپیچ و تابش
جانب باد صبا با سوز دل بود این خطابش
هوش مصنوعی: در سرزمین بی‌کسی، در حالی که باد ملایمی می‌وزید و دلش پر از درد و احساسات بود، او با زیبایی و دلربایی خاصی به سخن آمد.
کی صبا گر در مدینه از خراسانت گذر شد
هوش مصنوعی: کی صبا اگر از خراسان به مدینه بیفتد، چه زمانی خواهد بود؟
گو به فرزندم تقی کی قوت قلب غمینم
بیشتر از این مکن با فرقت خود همنشینم
هوش مصنوعی: به فرزندم بگو، ای تقی، دیگر غم من را بیشتر نکن و با جدایی‌ات مرا بیشتر آزار نده.
موسم رفتن بود مگذار بی‌کس بیش ازینم
آخر عمر است و خواهی روی نیکویت ببینم
هوش مصنوعی: زمان برای جدایی فرا رسیده و نمی‌توانم بیشتر از این در تنهایی بمانم. در انتهای عمرم، تنها آرزوی من این است که دوباره چهره نیکو و مهربانت را ببینم.
زودتر خود را رسان جانا که هنگام سفر شد
هوش مصنوعی: ای عزیز، زودتر خودت را به من برسان، چون وقت سفر فرا رسیده است.
نور چشما زهر قاتل او فکند آخر ز کارم
در غریبی چون غریبان عاقبت جان می‌سپارم
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبا و دلربا، همچون زهر یک قاتل، مرا به طرز عجیبی به درد و رنج کشید. در نهایت، در تنهایی و غم مانند دیگران، جانم را فدای این عشق می‌کنم.
گرچه شاهم چون نغریم در نظرها خوار و زارم
غیر خشت و خاک اندر زیر سر بستر ندارم
هوش مصنوعی: هرچند که من شاه هستم و در نظر مردم بی‌ارزش و حقیر به نظر می‌رسم، اما زیر سرم هیچ چیز به جز خشت و خاک نیست.
ای پسر خاک یتیمی از غم بابت بسر شد
هوش مصنوعی: ای پسر، تو به خاطر غم و اندوه یتیمی، به مرز نابودی نزدیک شده‌ای.
هیچ کس نبود که در بالین بابت پا گذارد
یا کفن پوشیده بعد از مرگ در خاکم سپارد
هوش مصنوعی: هیچ کس نبود که در لحظه‌ی آخر به بالینم بیاید یا بعد از مرگ، مرا در خاک دفن کند و تشییع کند.
در عزایم ناله‌مات الغریب از دل برآرد
هر که درغربت بمیرد نزد کس حرمت ندارد
هوش مصنوعی: هر کس که در غم و اندوه باشد، صدای ناله و سوگواری‌اش به دل دیگران می‌نشیند. اما کسی که در غربت بمیرد، نزد دیگران ارزش و احترامی ندارد.
خاصه چون من هر که تیر ظلم مامون را اسپر شد
هوش مصنوعی: خصوصاً زمانی که مثل من کسی در برابر تیرهای ستم مامون سپر شود.
از مدینه شد تقی حاضر پی تکفین رضا را
کرد درغربت نهان در اک باب باوفا را
هوش مصنوعی: تقی از مدینه به سوی محل دفن رضا رفت و در غربت، برای او مراسم تکفین را برپا کرد و این کار در گورستان باوفا انجام شد.
یاد کن مظلومی نور دل خیر النسا را
خامس آل عبا مظلوم دشت کربلا را
هوش مصنوعی: به یاد بیاور مظلومی را که نور دل خیرالنساء، یعنی حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها)، است و پنجمین نفر از اهل عبا، که در دشت کربلا مورد ظلم قرار گرفت.
وانچه با وی اندر آن صحرای پرخوف و خطر شد
هوش مصنوعی: آنچه با او در آن دشت پر از وحشت و خطر اتفاق افتاد،
داد جا ظلم سنان چون بر زمین ار صدر زینش
شمر بی‌دین از بدن ببرد راس نازنیش
هوش مصنوعی: ظلم و ستم به شدت در زمین گسترده شده است و حتی اگر بر بالاترین مقام‌ها و ثروت‌ها باشی، باز هم نمی‌توانی از عواقب ناشی از بی‌دین بودن و ناپاکی رهایی یابی. بالعکس، زیبایی و ناز و نعمت‌هایی که از دست داده‌ای، دیگر به تو بازنمی‌گردد.
ابن‌سعد آمد پی غمخواری قلب غمینش
تا ز سم اسب سازد توتیا جسم حزینش
هوش مصنوعی: ابن‌سعد به سراغ دل غمگینش آمده است تا از زهر سم اسب، دارویی بسازد که به جسم نگران و دل‌آزرده‌اش کمک کند.
زینب بی‌خانمان چون زین حکایت باخبر شد
هوش مصنوعی: زینب که به خاطر گرفتاری‌هایش در وضعیت بی‌خانمانی قرار دارد، زمانی که از این داستان آگاه شد، احساسات و واکنش‌های متفاوتی را تجربه کرد.
بر کنیز مادر خود فضه داد اینگونه فرمان
کز پی تسکین قلب من برو سوی نیستان
هوش مصنوعی: سرنوشتی که برای کنیز مادر خود به نام فضه رقم زده، به این صورت است که به او دستور می‌دهد برای آرامش قلبش به سوی نیستان برود.
گو بشیر ای شیر اندر نینوا نبود مسلمان
یاری پیغمبر خود کن بیا کز آل‌سفیان
هوش مصنوعی: بوی بشارت از تو ای شیر در نینوا! دیگر هیچ مسلمانی در یاری پیامبر خود نیست. بیا و کمک کن که از خاندان سفیان برمی‌خیزد.
ظلم بر فرزندان زهرا هر چه گویم بیشتر شد
هوش مصنوعی: هرچه در مورد ظلمی که به فرزندان حضرت زهرا (س) رفته بگویم، این ظلم و ستم بیشتر و بیشتر می‌شود.
آه از آن ساعت که شیر آمد به بالین شه دین
با زبان حال گفت ای زاده ختم‌النبیین
هوش مصنوعی: ای کاش در آن لحظه‌ای که شیر به کنار بستر حضرت پیامبر آمد، او با زبان حال خود این را گفت: ای فرزند آخرین پیامبر.
این چه حالتس ای عزیز کبریا دلبند یاسین
قدر تو نشاختند این کوفیان زشت آئین
هوش مصنوعی: این چه وضعیتی است ای عزیز بزرگوار! تو را به عنوان کسی که مقام و ارزش والایی داری، شناختند، اما مردم کوفه که دارای خُلق و خوی زشت هستند، قدر تو را ندانستند.
(صامتا) ملک و ملک زین داستان زیر و زبر شد
هوش مصنوعی: ملک و مملکت به خاطر این ماجرای تلخ و دردناک به شدت دچار آشفتگی و تغییر شد.