شمارهٔ ۲۸ - بیان واقعه دیر راهب
چون حریم خسرو بطحا ز بیداد زمانه
سوی شام از کربلا بهر اسیری شد روانه
جملگی چون طایر پر بسته بیآشیانه
در یکی منزل مکان کردند هنگام شبانه
بر در دیر نصاری به افغان و اضطرابی
راهبی میبود در آن دیر اندر کیش عیسی
طالب طور تجلی سالها مانند موسی
جا پی گنج حقیقت کرده در کنج کلیسا
جذبه نور حسینی شد دلیل مرد ترسا
دید شد بر پا به دور دیر شور و انقلابی
لشگر خونخوار جراری بدد از حصر بیرون
نیزهها بر دست زیب نیزهها سرهای پرخون
هر سری از نور چهر آتش زده بر ماه گردون
چند زن با دختر منتظم چون در مکنون
در پی هر نیزه با دست بسته در طنابی
رفت راهب را از این هنگامه هوش از سر ز تن تاب
گفت یا رب این به بیداریست بینم یا که در خواب
صبح محشر گشته ظاهر در جهان گویا از این باب
آفتاب است از زمین یک نی بلند از امر وهاب
ورنه هرگز بر سر نی کس ندیده آفتابی
این زنان موپریشان غریب تیره کوکب
کیستند و از برای چیست روز جمله چون شب
از چه رو دارند ذکر واحسینا جمله بر لب
هادی من شوبجاه و قرب روح الله یا رب
برگشا از بهر من از سر این اسرار بابی
پس از بام دیر نصرانی به قلب پرتلاطم
بر زمین گردید نال چون مسیح ار چرخ چارم
گفت ای قوم شده از راه و رسم مردمی گم
این چه آشوبست این سیر کیست ای بیرحم مردم
کس ندیده گوش نشنیده چنین ظلم و عذابی
گفت با او ظالمی زان ناکسان زشت ابتر
هست این سر از حسین بن علی سبط پیمبر
بر امیر شام یاغی گشت و شد لب تشنه بیسر
این اسیراناهل بیت او بود از بهر کیفر
سوی شام آوردهایم از کوفه با چنگ و ربابی
ریخت نصرانی به دامن گوهر از دریای دیده
گفت ای قوم ز کف دین داده و دنیا خریده
کز طمع پیوسته با شیطان و از یزدان بریده
چند بدر زر ز میراث پدر بر من رسده
میدهم این زر که سردار شما سازد ثوابی
این سر ببریده را امشب نهد اندر بر من
در زمان کوچ تسلیمش کنم بر وجه احسن
مرغ روح شمر زد از وعده زربال بر تن
داد سر زر را گرفت از راهب پاکیزه دامن
دیده گریان برد سوی دیر سر را باشتابی
هاتفی در گوش وی داد این ندای روح افزا
کای مسیحا ساختی از خود رضا روح مسیحا
سودها از بهر این سودا نصیبت شد ز یکتا
راهب پاکیزه سیرت راس نور چشم زهرا
شست و جا در معبد خود داد با مشک و گلابی
رفت اندر گوشهای آن مرد نصرانی نهان شد
دید بعد از لحظهای هنگامه کبری عیان شد
از خروش واحسینا لرزه بر کون و مکان شد
با ندای طرقوا سوی زمین از آسمان شد
شش زن معجر سیه در ناله یا قلب کبابی
ساره و مریم، صفورا، آسیه، حوا و هاجر
حلقه ماتم زدند از گریه در اطراف آن سر
عرش و فرش افتاد از نور در تزلزل بار دیگر
از فلک آمد خدیجه بر سر آن راس انوار
شد زمین از اشک وی چون بر سر دریا حبابی
ناگهان آمدند ابر گوش آن راهب دوباره
میرسد زهرای اطهر چشم بر بند از نظاره
چشم حق بین را به هم بنهاد راهب زان اشاره
لیک میآمد به گوش وی از آن دارالزیاره
ناله زار و حزینی از دل پرپیچ و تابی
با فغان میگفت ای شاهنشه بیسر حسینم
از قفا ببرید سر سلطان بیلشکر حسینم
زیب پیکر زینب آغوش پیغمبر حسینم
کشته بییار غمخوار و المپرورم حسینم
از چهای مظلوم با مادر نمیگویی جوابی
ای غریب کشته بیغسل و کفن کو پیکر تو
کو علمدار و سپه کو اکبر و کو اصغر تو
کو ستمکش زینب آواره غمپرور تو
محنت دوران چه آورده است ای سر بر سر تو
گه به مطبخ گه بنی گه دیرو گه بزم شرابی
رفت نصرانی ز هوش از ناله جانسوز و زهرا
چون به هوش آمد کسیر ازان زنان نادید برجا
نزد آن سر گفت و در عین ادب استاد برپا
ایهاالراس المبارک ای عزیز فرد یکتا
تو کدامین سرفرازی سرور عالی جنابی
گفت ای راهب من مظلوم سبط مصطفایم
مادرم زهرای اطهر خود حسین سر جدایم
در منای نینوا قربانی راه خدایم
تشنه لب سر داده اندر راه حق در کربلایم
نیست ای راهب غم و درد مرا حد و حسابی
بر دل راهب دگر طاقت نماند از گفتگویش
زد بسر دست عزا بنهاد روی خود برویش
کرد روی خویشتن را سرخ از خون گلویش
از ادب زد بوسه بر پمرده لبهای نکویش
با تضرع نزد آن سر کرد عجز و اضطرابی
گفت شاها بر ندارم دست امیدت ز دامن
تا نگویی در قیامت شافع تو میشوم من
گفت بیرون کن دگر زنا راهب ز گردن
شو مسلمان تا شفیع تو شوم در پیش ذوالمن
همچو (صامت) روز محر از وصالم کامیابی
شمارهٔ ۲۷ - همچنین مصیبت: هر که در بزم عزای شاه بیسر مینشیندشمارهٔ ۲۹ - شهادت نصرانی در روز عاشورا: چون به کربلا گردید نور چشم پیغمبر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون حریم خسرو بطحا ز بیداد زمانه
سوی شام از کربلا بهر اسیری شد روانه
هوش مصنوعی: در دوران سختی و ظلمی که بر خسرو (شاه) بطحا گذشته، او از کربلا به سوی شام در حال حرکت است تا اسیرانی را که تحت فشار زمانه قرار گرفتهاند، همراهی کند.
جملگی چون طایر پر بسته بیآشیانه
در یکی منزل مکان کردند هنگام شبانه
هوش مصنوعی: همه با هم همچون پرندگانی که در قفس هستند و در جایی بدون آشیانه، شب را گذرانده و در یک مکان تجمع کردند.
بر در دیر نصاری به افغان و اضطرابی
هوش مصنوعی: در آستانه کلیسای نصاری، سرشار از افسردگی و نگرانی هستم.
راهبی میبود در آن دیر اندر کیش عیسی
طالب طور تجلی سالها مانند موسی
هوش مصنوعی: راهبی در یکی از دیرها (صومعهها) در پی کشف حقیقت و مشاهدهی تجلی الهی بود، و سالها مانند موسی در جستجوی راه نزدیک شدن به خدا و حقیقت زندگی خویش تلاش میکرد.
جا پی گنج حقیقت کرده در کنج کلیسا
جذبه نور حسینی شد دلیل مرد ترسا
هوش مصنوعی: در کنج کلیسا، جایی که حقیقت و گنج نهفته است، نور حسینی به خداپرستان نشان میدهد که راه درست را بیابند.
دید شد بر پا به دور دیر شور و انقلابی
هوش مصنوعی: شور و هیجانی در اطراف معبد بهوجود آمده است.
لشگر خونخوار جراری بدد از حصر بیرون
نیزهها بر دست زیب نیزهها سرهای پرخون
هوش مصنوعی: نیروهای ستمگری که بیرون آمدهاند، با نیزههایی در دست و سرهایی که پر از خون است، آماده جنگ و نابودی هستند.
هر سری از نور چهر آتش زده بر ماه گردون
چند زن با دختر منتظم چون در مکنون
هوش مصنوعی: هر سری از نور چهر آتش زده بر ماه گردون، یعنی هر چهرهای که بر اثر نور آتش تابان شده باشد، نشاندهنده زیبایی و درخشندگی خاصی است. چند زن با دختران خود مانند گلهایی در یک باغ مرتب و منظم هستند، که این تصویر به حالتی از زیبایی و هماهنگی اشاره دارد. در واقع، این توصیف به زیبایی طبیعی و نظم در میان زنان و دختران میپردازد.
در پی هر نیزه با دست بسته در طنابی
هوش مصنوعی: با دستی بسته و در قید طناب، به دنبال هر نیزهای میروم.
رفت راهب را از این هنگامه هوش از سر ز تن تاب
گفت یا رب این به بیداریست بینم یا که در خواب
هوش مصنوعی: راهب از این وضعیت حیرتانگیز خارج شد و از شدت شگفتی، نمیدانست که آیا در حال بیداری است یا در خواب.
صبح محشر گشته ظاهر در جهان گویا از این باب
آفتاب است از زمین یک نی بلند از امر وهاب
هوش مصنوعی: صبح قیامت در دنیا به روشنی پدیدار شده است و به نظر میرسد که این نور ناشی از خورشید است. همچنین، زمین به شکل یک نی بلند، تحت فرمان و اراده خداوند قرار دارد.
ورنه هرگز بر سر نی کس ندیده آفتابی
هوش مصنوعی: اگر نه این بود که بر سر نی کسی آفتابی وجود ندارد، هیچگاه بر سر نی کسی دیده نمیشود.
این زنان موپریشان غریب تیره کوکب
کیستند و از برای چیست روز جمله چون شب
هوش مصنوعی: این زنان با موهای پریشان و غمگین چه کسانی هستند و چرا در روزهایی که باید روشن و شاد باشند، به مانند شب تاریک و غمگین به نظر میرسند؟
از چه رو دارند ذکر واحسینا جمله بر لب
هادی من شوبجاه و قرب روح الله یا رب
هوش مصنوعی: چرا همه در زبان خود اسم "واحسینا" میگویند، در حالی که هادی من از مقام و قرب روحالله سخن میگوید؟ ای خدا!
برگشا از بهر من از سر این اسرار بابی
هوش مصنوعی: لطفاً برای من از این رازها پردهبرداری کن و اطلاعاتی را در اختیارم بگذار.
پس از بام دیر نصرانی به قلب پرتلاطم
بر زمین گردید نال چون مسیح ار چرخ چارم
هوش مصنوعی: پس از اینکه از بالای دیر نصرانی به زمین آمد، قلبی خالی و پرتلاطم داشت، و مانند عیسی (مسیح) بر زمین نالید و فریاد کرد.
گفت ای قوم شده از راه و رسم مردمی گم
این چه آشوبست این سیر کیست ای بیرحم مردم
هوش مصنوعی: ای مردم، شما از اصول و آداب انسانی دور شدهاید. این چه آشفتگی است و این مسیر نادرست کیست که باعث این بیرحمی در میان شما شده است؟
کس ندیده گوش نشنیده چنین ظلم و عذابی
هوش مصنوعی: هیچکس تا به حال چنین ظلم و عذابی را نه دیده و نه شنیده است.
گفت با او ظالمی زان ناکسان زشت ابتر
هست این سر از حسین بن علی سبط پیمبر
هوش مصنوعی: کسی به او گفت: این ظالم که از انسانهای پست و زشت است، فرزند حسین بن علی، نوه پیامبر، را به قتل رسانده است.
بر امیر شام یاغی گشت و شد لب تشنه بیسر
این اسیراناهل بیت او بود از بهر کیفر
هوش مصنوعی: یکی از افراد یاغی در شام به امیر حمله کرد و او را بیسر و تشنه به حال خود رها کرد. این امیر از خاندان اهل بیت بود و این رفتار به خاطر مجازات و کیفر او بود.
سوی شام آوردهایم از کوفه با چنگ و ربابی
هوش مصنوعی: ما از کوفه به سوی شام آمدهایم و با خود ساز و آهنگ آوردهایم.
ریخت نصرانی به دامن گوهر از دریای دیده
گفت ای قوم ز کف دین داده و دنیا خریده
هوش مصنوعی: یک نصرانی در حال تماشا به دلایلی که در دریاچه اشک دیده بود، به جمع مردم گفت که ای قوم! شما دین خود را به آسانی رها کردهاید و به جای آن به دنیای مادی روی آوردهاید.
کز طمع پیوسته با شیطان و از یزدان بریده
چند بدر زر ز میراث پدر بر من رسده
هوش مصنوعی: چرا باید به خاطر طمع دائمی با شیطان همراه شوم و از خداوند دور باشم؟ زمانی که به من میراث پدر رسیده، ارزش آن را با زر و زیور چقدر میبینم؟
میدهم این زر که سردار شما سازد ثوابی
هوش مصنوعی: من این طلا را به شما میدهم تا به عنوان مقام و سردار شما استفاده شود و از آن پاداش و ثواب بگیرید.
این سر ببریده را امشب نهد اندر بر من
در زمان کوچ تسلیمش کنم بر وجه احسن
هوش مصنوعی: امشب سر بریده را به من میدهند و در زمان وداع، آن را به شایستگی تحویل میگیرم.
مرغ روح شمر زد از وعده زربال بر تن
داد سر زر را گرفت از راهب پاکیزه دامن
هوش مصنوعی: پرنده روح شمر، از وعده طلا پرواز کرد و سر طلا را از دامن پاک راهبی گرفت.
دیده گریان برد سوی دیر سر را باشتابی
هوش مصنوعی: چشمان گریان را به سمت معبد برد، با شتاب و عجله.
هاتفی در گوش وی داد این ندای روح افزا
کای مسیحا ساختی از خود رضا روح مسیحا
هوش مصنوعی: صوتی از گوشی به او گفت: ای کسی که یاری میکنی و جانها را زنده میکنی، تو با رضایت خودت در واقع روح مسیحا را شکل دادهای.
سودها از بهر این سودا نصیبت شد ز یکتا
راهب پاکیزه سیرت راس نور چشم زهرا
هوش مصنوعی: سود و بهرهای که به دست آوردی، به خاطر معاملهای است که با یک راهب پاک و نیکوکار داشتی؛ او مانند نور چشم حضرت زهرا (س) برایت ارزشمند و مهم است.
شست و جا در معبد خود داد با مشک و گلابی
هوش مصنوعی: او با مشک و گلاب، مکان را در معبد خود پاک و تمیز کرد.
رفت اندر گوشهای آن مرد نصرانی نهان شد
دید بعد از لحظهای هنگامه کبری عیان شد
هوش مصنوعی: آن مرد نصرانی به گوشهای رفت و پنهان شد. اما پس از لحظهای، ظاهراً موقعیتی بزرگ و شگفتانگیز نمایان شد.
از خروش واحسینا لرزه بر کون و مکان شد
با ندای طرقوا سوی زمین از آسمان شد
هوش مصنوعی: شور و فریاد "واحسینا" به قدری بلند و وحشتناک بود که تمام جهان و هستی را به لرزه درآورد و به دنبال آن، ندای "طرقوا" از آسمان به سمت زمین رسید.
شش زن معجر سیه در ناله یا قلب کبابی
هوش مصنوعی: شش زن با روسریهای سیاه در حال ناله و زاری هستند یا به نوعی قلبی پر از شوق و درد دارند.
ساره و مریم، صفورا، آسیه، حوا و هاجر
حلقه ماتم زدند از گریه در اطراف آن سر
هوش مصنوعی: زنان بزرگ و نامدار تاریخ، از دلتنگی و اندوه گرد هم آمدهاند و به خاطر فقدان کسی عزیز، به شدت گریه و ماتم میکنند.
عرش و فرش افتاد از نور در تزلزل بار دیگر
از فلک آمد خدیجه بر سر آن راس انوار
هوش مصنوعی: عرش و زمین به خاطر نور در حال تزلزل هستند و بار دیگر خدیجه از آسمان بر سر آن تابشهای نورانی فرود میآید.
شد زمین از اشک وی چون بر سر دریا حبابی
هوش مصنوعی: زمین به خاطر اشکهای او مانند حبابی بر میان دریا است.
ناگهان آمدند ابر گوش آن راهب دوباره
میرسد زهرای اطهر چشم بر بند از نظاره
هوش مصنوعی: ناگهان ابرهایی ظاهر شدند و به گوش آن راهب خبر رسید که زهرای اطهر دوباره از نظاره چشم میبندد.
چشم حق بین را به هم بنهاد راهب زان اشاره
لیک میآمد به گوش وی از آن دارالزیاره
هوش مصنوعی: راهب چشمان حق بین را بست، اما از آن سو نشانهای به گوشش رسید که او را به یاد درگاه الهی میانداخت.
ناله زار و حزینی از دل پرپیچ و تابی
هوش مصنوعی: صدای ناله و اندوهی از دل پر از درد و آشفتگی به گوش میرسد.
با فغان میگفت ای شاهنشه بیسر حسینم
از قفا ببرید سر سلطان بیلشکر حسینم
هوش مصنوعی: با صدای بلند میگفت ای پادشاه، من حسینم که بیسر بر زمین افتادهام و سر سلطان نیز بدون لشکر به دوش میکشم.
زیب پیکر زینب آغوش پیغمبر حسینم
کشته بییار غمخوار و المپرورم حسینم
هوش مصنوعی: زینب زیباست و در دستان پیامبر است. من حسینم که بییار، غمگین و پر از درد کشته شدهام.
از چهای مظلوم با مادر نمیگویی جوابی
هوش مصنوعی: چرا با مادر خود جواب نمیدهی و سکوت میکنی؟
ای غریب کشته بیغسل و کفن کو پیکر تو
کو علمدار و سپه کو اکبر و کو اصغر تو
هوش مصنوعی: ای یار بیگانه که بدون غسل و کفن جان سپردی، کجاست پیکر تو؟ کجاست آن فرمانده و سپهسالار؟ کجاست اکبر و کجاست اصغر تو؟
کو ستمکش زینب آواره غمپرور تو
محنت دوران چه آورده است ای سر بر سر تو
هوش مصنوعی: کجا میتوان ستمکش زینب را پیدا کرد که آغوشش مملو از غم است؟ ای کسی که بر گردن تو مشکلات زمان چه بار سنگینی را نهاده است.
گه به مطبخ گه بنی گه دیرو گه بزم شرابی
هوش مصنوعی: گاهی در آشپزخانه هستم، گاهی در کنار دوستان، گاهی در معبد و گاهی در مهمانی شراب.
رفت نصرانی ز هوش از ناله جانسوز و زهرا
چون به هوش آمد کسیر ازان زنان نادید برجا
هوش مصنوعی: مردی نصرانی از شدت نالهای جانسوز بیهوش شد، و وقتی زهرا به هوش آمد، زنان بسیاری را در اطراف خود ندید.
نزد آن سر گفت و در عین ادب استاد برپا
ایهاالراس المبارک ای عزیز فرد یکتا
هوش مصنوعی: در حضور آن مقام عالی، با احترام و ادب سخن گفت و از او به عنوان فردی برتر و منحصر به فرد یاد کرد.
تو کدامین سرفرازی سرور عالی جنابی
هوش مصنوعی: تو چه کسی هستی که دارای مقام و عظمت بالایی هستی؟
گفت ای راهب من مظلوم سبط مصطفایم
مادرم زهرای اطهر خود حسین سر جدایم
هوش مصنوعی: من به تو میگویم ای راهب، من از نسل مظلوم پیامبر هستم. مادرم زهرای پاک است و من حسین، نوه جد خودم هستم که به دور از او قرار دارم.
در منای نینوا قربانی راه خدایم
تشنه لب سر داده اندر راه حق در کربلایم
هوش مصنوعی: در منطقهای به نام منا که در نزدیکی نینوا قرار دارد، من قربانیای برای خدا هستم. لبهایم از تشنگی خشک شده و در پی درستکاری و حق، خود را در میدان کربلا فدای این راه کردهام.
نیست ای راهب غم و درد مرا حد و حسابی
هوش مصنوعی: ای راهب، غم و اندوه من هیچ مرز و اندازهای ندارد.
بر دل راهب دگر طاقت نماند از گفتگویش
زد بسر دست عزا بنهاد روی خود برویش
هوش مصنوعی: روحانی دیگر نتوانست شکیبایی کند و از گفتوگو با او، دست بر سر گذاشت و صورتش را به عزا پوشاند.
کرد روی خویشتن را سرخ از خون گلویش
از ادب زد بوسه بر پمرده لبهای نکویش
هوش مصنوعی: چهرهاش را از شدت احساس سرخ کرد و از روی احترام بر لبهای بیجان کسی که زیباییاش را ستایش میکرد، بوسهای زد.
با تضرع نزد آن سر کرد عجز و اضطرابی
هوش مصنوعی: نا امیدی و ناتوانی خود را با زاری و تضرع به آن شخص عرضه کرد.
گفت شاها بر ندارم دست امیدت ز دامن
تا نگویی در قیامت شافع تو میشوم من
هوش مصنوعی: شاها، من امیدم را از دامن تو نمیکشم تا در روز قیامت نگویی که من شفاعتکننده تو هستم.
گفت بیرون کن دگر زنا راهب ز گردن
شو مسلمان تا شفیع تو شوم در پیش ذوالمن
هوش مصنوعی: گفت باید که زنا را رها کنی و از گردن خود بیرون بیندازی و مسلمان شوی تا من بتوانم در روز قیامت واسطهای برای تو در برابر خداوند باشم.
همچو (صامت) روز محر از وصالم کامیابی
هوش مصنوعی: روز اول ماه محر، حالتی شبیه به سکوت و آرامش دارد و در این روز من از وصال و وصل خود بهرهمند و خوشحال هستم.