شمارهٔ ۲۷ - همچنین مصیبت
هر که در بزم عزای شاه بیسر مینشیند
سر به زانو بهر نور چشم حیدر مینشیند
هر کجا نام حسین باشد مکدر مینشیند
روز محشر مهره بختش به شش در مینشیند
با بتول و احمد مرسل برابر مینشیند
کرد خلقت تا خدی لمیزل نور جنابش
از میان دوستان خویشتن کرد انتخابش
وعده داد از دادن سر شاهی یومالحسابش
هر که نوشد آب یاد آرد ز لبهای کبابش
روز محشر در کنار حوض کوثر مینشیند
هر کجا گردد اساس ماتم آن شاه برپا
با قد خم مصطفی و مرتضی باشند در آنجا
خوش به حال آنکه در غم خانه دلبند زهرا
دیده گریان سینه سوزان از پی ماتم مهیا
از برای خاطر زهرای اطهر مینشیند
یادم آمد آن زمان کان قامت طوبی مثالش
شد به خاک کربلا غلطان به راه ذوالجلالش
شد به سر وقت تن وی خواهر بشکسته بالش
من ندانم با چه حالت میشود آگه ز حالش
خواهری کاندر سر نعش برادر مینشیند
بر زمین افتاد و کرد آن پاره تن را زیب دامن
گفت کی پروده دوش نبی محبوب ذوالمن
جدت از باران نگه میداشت جسمت را ولیکن
با خبرگ گویا نبود از حال امروزت که بر تن
تیر بر بالای زخم تیر تا پر مینشیند
مادرت خیرالانسا میزد به گیسو تو شانه
گر سر مویی شدی کم از سرت بر این بهانه
خاطرش محزون شدی بهر تو ای شاه یگانه
ای دریغا مینمود آخر که بیند در زمانه
شمر روی سینهات با دست خنجر مینشیند
آمده به امن سکینهای برادر بر سر تو
تا ببوسد جای زهرا جده خود حنجر تو
شکوه شمر ستمگر را کند اندر بر تو
برنمیدارد دل از جسم شریفت دختر تو
هرچه برمیدارم او را بار دیگر مینشیند
گشته آل عترتت در این بیابان جمله ویلان
زینطرف بر آن طرف تا کی کنم رو در بیابان
یک تن تنها دهم تسکین کدامین یک از ایشان
میروم کلثوم را سازم خموش از آه و افغان
املیلا بر سر بالین اکبر مینشیند
روزگار آخر فکند اندر میان ما جدایی
تو به دشت کربلا ماندی چنین بیآشنایی
من به شام و کوفه رفتم با چنین بیاقربائی
گر نکردم من پی غمخواریت ماتمسرایی
(صامت) اندر ماتمت با دیده تر مینشیند
شمارهٔ ۲۶ - واقعه زمین کربلا: زمین کربلا ماوای شاه بیسراست اینجاشمارهٔ ۲۸ - بیان واقعه دیر راهب: چون حریم خسرو بطحا ز بیداد زمانه
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که در بزم عزای شاه بیسر مینشیند
سر به زانو بهر نور چشم حیدر مینشیند
هوش مصنوعی: هر کسی که در مراسم عزای شاه بیسر حاضر میشود، برای آنکه نور چشم حیدر را ببیند، سر به زانو میگذارد.
هر کجا نام حسین باشد مکدر مینشیند
روز محشر مهره بختش به شش در مینشیند
هوش مصنوعی: هر جایی که نام حسین به میان بیاید، روز قیامت، در آنجا فضایل و نورانیت حضور دارد و سرنوشت افراد به طور نیک رقم میخورد.
با بتول و احمد مرسل برابر مینشیند
هوش مصنوعی: با وجود بتول و احمد پیامبر، هیچ کس نمیتواند به پای آنها بنشیند و در برابرشان قرار بگیرد.
کرد خلقت تا خدی لمیزل نور جنابش
از میان دوستان خویشتن کرد انتخابش
هوش مصنوعی: خلق به وجود آمد تا نور ابدی او از میان دوستانش درخشش پیدا کند و او را به انتخابی شایسته برگزید.
وعده داد از دادن سر شاهی یومالحسابش
هر که نوشد آب یاد آرد ز لبهای کبابش
هوش مصنوعی: هر کسی که در روز قیامت به او وعده داده شد که سروری را به دست آورد، باید به یاد لبهای آتشین و داغی که او را به یاد جهنم میاندازد، بیفتد.
روز محشر در کنار حوض کوثر مینشیند
هوش مصنوعی: در روز قیامت، فردی در کنار حوض کوثر نشسته است.
هر کجا گردد اساس ماتم آن شاه برپا
با قد خم مصطفی و مرتضی باشند در آنجا
هوش مصنوعی: هر جا که حالتی از غم و اندوه حاکم شود، در آنجا یاد و نام آن شاه بزرگ به چشم میخورد و با قامت خمیده پیامبر و امام علی نیز در آن مکان قابل مشاهده است.
خوش به حال آنکه در غم خانه دلبند زهرا
دیده گریان سینه سوزان از پی ماتم مهیا
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که در غم از دست دادن یار دلخواهش همچنان با اشک و دلی آتشین آماده عزاداری است.
از برای خاطر زهرای اطهر مینشیند
هوش مصنوعی: به خاطر احترام و محبت به دختر بزرگوار پیامبر، او همیشه در محضر و یاد او حاضر میشود.
یادم آمد آن زمان کان قامت طوبی مثالش
شد به خاک کربلا غلطان به راه ذوالجلالش
هوش مصنوعی: یاد من آمد زمانی که آن قامت زیبا که مانند درخت طوبی بود، بر خاک کربلا افتاد و در مسیر جلال خداوند سرگردان شد.
شد به سر وقت تن وی خواهر بشکسته بالش
من ندانم با چه حالت میشود آگه ز حالش
هوش مصنوعی: خواهرش به سراغ او آمده که در حالتی شکستگی و مشکل به سر میبرد و من نمیدانم او در این شرایط چگونه میتواند از حال و روز خود باخبر شود.
خواهری کاندر سر نعش برادر مینشیند
هوش مصنوعی: خواهر که بر سر جنازه برادرش نشسته است، احساس غم و اندوه عمیقی دارد.
بر زمین افتاد و کرد آن پاره تن را زیب دامن
گفت کی پروده دوش نبی محبوب ذوالمن
هوش مصنوعی: او بر زمین افتاد و آن تکه بدنش را زیبا در دامن کرد و گفت کی کسی که دوش به نبی محبوب پرورش داده است؟
جدت از باران نگه میداشت جسمت را ولیکن
با خبرگ گویا نبود از حال امروزت که بر تن
هوش مصنوعی: جدت با عشق و محبت از تو مراقبت میکرد، اما او از وضعیت فعلی تو بیخبر بود.
تیر بر بالای زخم تیر تا پر مینشیند
هوش مصنوعی: زمانی که تیر به زخم فرود میآید، این درد و آسیب را عمیقتر میکند.
مادرت خیرالانسا میزد به گیسو تو شانه
گر سر مویی شدی کم از سرت بر این بهانه
هوش مصنوعی: مادرت که بهترین زنها را به عنوان الگو میدانست، به موهای تو رسیدگی میکرد. اگر حتی یک تار مویت هم کم شود، او به خاطر این موضوع ناراحت و نگران میشود.
خاطرش محزون شدی بهر تو ای شاه یگانه
ای دریغا مینمود آخر که بیند در زمانه
هوش مصنوعی: دلش به خاطر تو، ای تنها پادشاه، غمگین شد. افسوس که نمیدانست در این دنیا چه میگذرد.
شمر روی سینهات با دست خنجر مینشیند
هوش مصنوعی: شمر با دست خنجرش بر روی سینهات میآید و مینشیند.
آمده به امن سکینهای برادر بر سر تو
تا ببوسد جای زهرا جده خود حنجر تو
هوش مصنوعی: برادر، به سراغ تو آمدهام تا با آرامش و اطمینان، حنجره تو را ببوسم؛ زیرا این مکان، مکان مقدسی است که مربوط به زهرا، جد تو میباشد.
شکوه شمر ستمگر را کند اندر بر تو
برنمیدارد دل از جسم شریفت دختر تو
هوش مصنوعی: شکوه و فخر ستمگر هیچ تأثیری بر تو نمیگذارد و دل از جسم شریفت نمیتواند بکند، ای دختر تو.
هرچه برمیدارم او را بار دیگر مینشیند
هوش مصنوعی: هر چیز که از او دور میشود، دوباره او را بازمیگرداند و در جای خود قرار میدهد.
گشته آل عترتت در این بیابان جمله ویلان
زینطرف بر آن طرف تا کی کنم رو در بیابان
هوش مصنوعی: عترت و خاندان تو در این بیابان سرگردان هستند و از یک سمت به سمت دیگر میروند. من تا کی باید در این بیابان به دنبال آنها بروم؟
یک تن تنها دهم تسکین کدامین یک از ایشان
میروم کلثوم را سازم خموش از آه و افغان
هوش مصنوعی: من نمیدانم با کدام یک از آنها باید به تنهایی خودم را آرام کنم و در دل خود کلثوم را به سکوت وادار کنم تا از غم و نالههایش دور شوم.
املیلا بر سر بالین اکبر مینشیند
هوش مصنوعی: مادری بر سر بالین پسرش اکبر نشسته است.
روزگار آخر فکند اندر میان ما جدایی
تو به دشت کربلا ماندی چنین بیآشنایی
هوش مصنوعی: زمانه ما را از یکدیگر جدا کرده و تو در دشت کربلا به حال خود رها شدهای و در بیخبری به سر میبری.
من به شام و کوفه رفتم با چنین بیاقربائی
گر نکردم من پی غمخواریت ماتمسرایی
هوش مصنوعی: من به شهرهای شام و کوفه سفر کردم، با این حال که هیچ کس به فکر من نیست. اگر من برای غم و اندوه تو، عزاداری نکردم، چه کسی به یاد من خواهد بود؟
(صامت) اندر ماتمت با دیده تر مینشیند
هوش مصنوعی: در حالت خاموشی و سکوت، او با چشمانی اشکآلود در غم تو نشسته است.