گنجور

شمارهٔ ۲۴ - وقایع جناب حر بن یزید ریاحی

چند ای دل از تغافل در ورطه هلاکی
واندر هلاک جان نیست اندر دل تو باکی
بی‌باکت عجیب است با آنکه مشت خاکی
ای مشت خاک تا کی محبوس این مغاکی
تا در مغاک هستی ای مهر تابناکی
تابنده کوکبت پست از صدمه افول است
شد اربعین عمرت مایل به سال پنجه
از بهر گنج دنیا خود رامساز رنجه
تا کی سفر باور رنج بهر درم به گنجه
جانر بس است زحمت در معرض شکنجه
زال جهان غدار گرگیست تیز پنجه
کارش بدلفریبی نقل سراب و غولست
در قاف قرب جانان بی‌شوخی و ظرافت
از این دیار نبود جز یک قدم مسافت
در این رباط ویران با این همه مسافت
آسودگی محال است ای طالب شرافت
پستی ز سر بلندی است و ز شهرت است آفت
گمنام شو که راحت در عزلت و خمولتست
چندین هزار شوهر از بهر خواستگاری
سوی عجوزه دهر کردند روی یاری
آخر نبود از پیش یک تن به حجله کاری
جز از عنا و محنت غیر از بلا و خواری
تن را نبود سودی جان را نماند یاری
با آن همه طلبکار این نسیه لاوصولست
از کوه کوه تقصیر با این همه فراست
نی واقف از جزائی نی واقف از سیاست
کرده به خرج دنیا سرمایه کیاست
از آفت خزان ساز زرع عمل حراست
ابلیس وار تعجیل چند از پی ریاست
بنما حدر که شیطان در کارها عجولست
در موسم جوانی در روز تندرستی
گشتی ز فیض کامل کردی به کار سستی
در شیب تا تو با شاب همبازی نخستی
من بعد بازجویی زین پیش هر چه جستی
تا کی خیال بافی با چند نادرستی
کار مآل بینی کار ذوی العقول است
آویز گوش خودساز این پند خوشتر از در
از قول صانع کل ز «الهکم التکاثر»
در «زرتم المقابر» قدری نما تفکر
شو کربلایی عشق آزاده باش چون حر
پایان کار خود کن از حال حر تصور
جسمت چرا نژند است جانت چرا ملولست
ابن زیاد چون کرد او را به کوفه سردار
در جنگ شاه مظلوم با کوفیان غدار
در هر قدم رسیدی در گوش آن وفادار
صورت بشارت خلد صیت برائت نار
هر دم تعجب حر گشتی فزون از این کار
غافل که این عنایت از عشق بوالفضولست
در راه کوفه چون گشت ملحق به موکب شاه
نزدیکی زبالی بگرفت بر حسین راه
آثار تشنگی یافت در حر شه فلک چاه
سیراب کرد او را لشکرش به دلخواه
آری چنین امامی است مصداق رحمه الله
هم منتهای مامول هم غایت السئولست
وقت نماز چون گشت حر ازصفای پنهان
با لشگر اقتدا کرد بر مقتداری امکان
پس سوی کوفه کردند روان در آن بیابان
در نینوا رسید از ابن زیاد فرمان
تا راه او ببستند از چار سو ز عدوان
آن را که ارث ما در دنیا ز عرض و طولست
چون صبح روز عاشور حر حرب را بپا دید
بن سعد را چو نمرود در جنگ با خدا دید
خود را مصاحب خوف هر لحظه بار جادید
اصل بنای دنیا در معرض فنا دید
بنیان وی هدر یافت بنیاد وی هباء دید
دانست آخر دهر مکر و فریب گولست
چندی پی تفکر در جیب سر فرو داشت
با عقل در سخن بود با جهل گفتگو داشت
ز آن آتشی که در دل از بار آرزو داشت
آخر به خاک افشاند آبی که در سبو داشت
یعنی عدول بنمود از آنچه دل بدو داشت
گفتا برات بی‌اصل درمان او نکولست
شد با غلام و فرزند بهر حیات دائم
در درگه حسینی از روی جهد عازم
لیکن بدوچه ره بست روز نخست قائم
از قول خود پشیمان از فعل خویش نادم
رو سوی درگهی کرد کز کثرت مکارم
میکال را هبوطست جبریل را نزول است
چون بت شکن خلیلی بر عشق نار پویا
یا همچو پور عمران خائف به طور سینا
بر رفرف محبت معراج قرب جویا
نازن به خلق ناسوت تازان به عرش اعلی
جبهه بدان دری سود از کثرت تمنا
کش جبرئیل بی‌اذن ممنوع از دخولست
محرم بقاب قوسین چون بهر التجا شد
سرگرم در مناجات با مظهر خدا شد
معشوق عذرخواهی از سبط مصطفی شد
گفت ای که از وجودت ملک و ملک بپا شد
اول اگرچه از من بر حضرتت جفا شد
از کرده‌های بی‌جا اکنون مرا عدول است
ای دوحه نبوت ای ریشه امامت
ای کان لطف و احسا ای معدن کرامت
گر از برای تائب باشد ندم علامت
اینک منم غریقی در لجه ندامت
گاهی شود که انسان از شیوه لئامت
در حق خود ظلومست در کار خود جهولست
دریای رحمت حق آثار لطف باری
چون سوی حر نظر کرد با اشک‌های جاری
سر او فکنده در پیش از فرط شرمساری
بگشود باب احسان بر روی وی ز یاری
آری صفات باری دایم ز برد باری
اشفاق را مهیا الطاف را شمولست
دادش چو سرخط عفو آن سرمدی نشانه
زد از شراره شوق پا تا سرش زبانه
شد اول شهیدان آن فارس یگانه
بگرفت رخصت جنگ شد در جدل روانه
از بهر داد سر جوینده بهانه
چون با ر بس گرانی کور را بدل حمولست
با کوفیان ندا کرد کی حزب شوم شیطان
گیرم حسین نبود سبط نبی به دوران
نزد شما غریب است وارد در این بیابان
شمشیر کین کشیدن بی‌جا بروی مهمان
در هیچ دین و مذهب ای خلق نامسلمان
نه تابع فروع است نی جامع الاصولست
طومار حق‌شناسی گردید تا دمی طی
کاین سروری که شاهست بر هر قبیله حی
گشته چه عبد مملوک لایقدر علی شیء
ره آنچنان به غربت گردیده تنگ بروی
کز تشنگی حریمش نالد زنای چون نی
با آنکه آب عالم مهریه بتول است
این گفت و آشنا کرد مهمیز را به توسن
شد غرق قلزم جنگ مانند کوه آهن
تنها نمود بی‌سر سرها نمود بی‌تن
آزاد کرد اجساد از قید خود و جوشن
وز داس تبع بنمود کشته ز کشته خرمن
گفتی که شیر غضبان با بختی ز لول است
شوق لقای غلمان آخر گرفت تابش
وز حوریان جنت از غیب شد خطابش
خود را سبک عنان ساخت پای گیران رکابش
یعنی به خاک جا کرد از پشت زین جنابش
آمد به روی بالین دلبند بوترابش
آن‌سان‌که فی‌الحقیقه آمال را حصولست
از خاک ره سروی بگرفت در کنارش
وز صفحه جبین ساخت پاک از وفا غبارش
مرهم به زخم بنهاد از چشم اشکبارش
حر گشت آخر کار بخت خجسته یارش
اول قدم به مقدم بنمود جان نثارش
آن را که در فنایش ارواح را حلولست
جانها فدای جانت ای زاده پیمبر
تو در بغل گرفتی حر شهید را سر
پس از چه مسلمان بر تو نگشت یاور
در زیر چکمه شمر ای نور چشم حیدر
یک تن نگفت آن روز با کوفیان کافر
کاین بی‌گناه مظلوم ریحانه رسولست
ای روی بال جبریل گردیده عرش پیما
آخر فتاد جسمت عریان به خاک صحرا
شد زیر خار و خاره پنهان تنت سراپا
نه مادری که سازد بهرت کفن مهیا
نی‌خواهری که از مهر به قبله‌ات کشد پا
جسمت به خاک پامال زیر سم خیولست
هر چند سحر (صامت) در شرع ماجراست
سحرحلال شعرم مقبول خاص و عامست
امروز رشته نظم چون در کف نظامست
هم‌چشمی جنابش بیرون ز احترامست
اما چه این مسمط فرموده قواست
فرمان وی مطاع است احکام و قبولست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند ای دل از تغافل در ورطه هلاکی
واندر هلاک جان نیست اندر دل تو باکی
هوش مصنوعی: ای دل، چند بار به بی‌توجهی خود ادامه می‌دهی و به سوی هلاکت می‌روید؟ آیا در این نابودی جان، برای تو هیچ نگرانی وجود ندارد؟
بی‌باکت عجیب است با آنکه مشت خاکی
ای مشت خاک تا کی محبوس این مغاکی
هوش مصنوعی: شجاعت تو واقعاً عجیب است. تو که فقط توده‌ای از خاک هستی، چقدر می‌خواهی در این گودال محبوس بمانی؟
تا در مغاک هستی ای مهر تابناکی
تابنده کوکبت پست از صدمه افول است
هوش مصنوعی: تا زمانی که در تاریکی وجود داری، ای خورشید درخشان، نور تو به خاطر آسیب‌های افول، ناپایدار است.
شد اربعین عمرت مایل به سال پنجه
از بهر گنج دنیا خود رامساز رنجه
هوش مصنوعی: به نیمه‌ی عمرت نزدیک می‌شوی و به سال پنجم می‌رسی، ولی هنوز برای به دست آوردن ثروت دنیوی سختی‌ها را تحمل می‌کنی.
تا کی سفر باور رنج بهر درم به گنجه
جانر بس است زحمت در معرض شکنجه
هوش مصنوعی: تا کی باید درگیر سختی‌ها و زحمت‌هایی باشم که تنها به خاطر به دست آوردن پول و آسایش مادی است؟ زندگی درد‌ها و چالش‌های فراوانی دارد و دیگر کافی است که در معرض زحمت و شکنجه قرار بگیرم.
زال جهان غدار گرگیست تیز پنجه
کارش بدلفریبی نقل سراب و غولست
هوش مصنوعی: دنیا به مانند یک گرگ خطرناک و فریبنده است که با چنگال‌های تیزش به انسان‌ها آسیب می‌زند. او با دشواری‌ها و فریب‌ها، انسان‌ها را به سوی آرزوهای بی‌پایه و توهمات می‌کشاند.
در قاف قرب جانان بی‌شوخی و ظرافت
از این دیار نبود جز یک قدم مسافت
هوش مصنوعی: در نزدیکی محبوب، بدون هیچ شوخی و ظرافتی، از این سرزمین تنها یک قدم فاصله وجود دارد.
در این رباط ویران با این همه مسافت
آسودگی محال است ای طالب شرافت
هوش مصنوعی: در این مکان خراب و با وجود این فاصله‌های زیاد، داشتن آرامش و راحتی غیرممکن است، ای کسی که دنبال بزرگی و افتخار هستی.
پستی ز سر بلندی است و ز شهرت است آفت
گمنام شو که راحت در عزلت و خمولتست
هوش مصنوعی: پستی و فرودستی ناشی از بلندی و شهرت است. بنابراین، بهتر است ناشناخته بمانی، زیرا در آرامش و سادگی زندگی، راحتی بیشتری وجود دارد.
چندین هزار شوهر از بهر خواستگاری
سوی عجوزه دهر کردند روی یاری
هوش مصنوعی: هزاران نفر برای خواستگاری به سوی زن سالخورده و زمانه رفتند و تلاش کردند تا با او ارتباطی برقرار کنند.
آخر نبود از پیش یک تن به حجله کاری
جز از عنا و محنت غیر از بلا و خواری
هوش مصنوعی: در نهایت، هیچ کس پیش از این به خاطر مشکلات و سختی‌ها نتوانسته است به عشق و وصال برسد، جز تحمل رنج و درد و خفت.
تن را نبود سودی جان را نماند یاری
با آن همه طلبکار این نسیه لاوصولست
هوش مصنوعی: بدن هیچ سودی ندارد و جان هم یار و یاوری در این دنیا ندارد، با این همه کسانی که از ما درخواست دارند و طلبکار ما هستند، این بدهی‌هایی که بر گردن داریم، هرگز وصول نخواهد شد.
از کوه کوه تقصیر با این همه فراست
نی واقف از جزائی نی واقف از سیاست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حتی با دانش و هوش بالایی که فرد دارد، از عواقب کارهایش یا اصول مدیریت و سیاست اطلاعی ندارد. به عبارت دیگر، علم و آگاهی کافی برای درک تاثیرات و تبعات کارها یا مسایل اجتماعی را ندارد و نمی‌تواند به خوبی تصمیم‌گیری کند.
کرده به خرج دنیا سرمایه کیاست
از آفت خزان ساز زرع عمل حراست
هوش مصنوعی: برای حفظ دستاوردها و سرمایه‌گذاری‌های خود در دنیا، باید با هوشیاری و دقت عمل کنیم تا از خطرات و آسیب‌های ناشی از مرور زمان و تغییرات پیشگیری کنیم.
ابلیس وار تعجیل چند از پی ریاست
بنما حدر که شیطان در کارها عجولست
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و ریاست، عجله نکن زیرا شیطان در کارها عجول است.
در موسم جوانی در روز تندرستی
گشتی ز فیض کامل کردی به کار سستی
هوش مصنوعی: در دوران جوانی و در روزهای سلامتی، از نعمت‌های کامل بهره‌مند شدی، اما در انجام کارها کوتاهی کردی.
در شیب تا تو با شاب همبازی نخستی
من بعد بازجویی زین پیش هر چه جستی
هوش مصنوعی: در جایی که تو به همراه شاب در حال بازی هستی، من پس از اینکه بازجویی کردم، هر آنچه را که پیشتر جستجو کرده بودی، به خاطر می‌آورم.
تا کی خیال بافی با چند نادرستی
کار مآل بینی کار ذوی العقول است
هوش مصنوعی: چقدر می‌خواهی به خیال‌پردازی با چند اشتباه ادامه دهی؟ این کار تنها برای افرادی است که توانایی تفکر و تحلیل دارند.
آویز گوش خودساز این پند خوشتر از در
از قول صانع کل ز «الهکم التکاثر»
هوش مصنوعی: این سخن زیبا را به یاد داشته باش که شنیدن نصیحت، ارزشمندتر از شنیدن افکار بیهوده دیگران است. مهم‌تر از همه، بهتر است به آنچه که خداوند به ما آموخته توجه کنیم.
در «زرتم المقابر» قدری نما تفکر
شو کربلایی عشق آزاده باش چون حر
هوش مصنوعی: در گورستان‌ها لحظه‌ای به تفکر بپرداز و مانند حر که عاشقانه آزادگی را انتخاب کرد، زندگی کن.
پایان کار خود کن از حال حر تصور
جسمت چرا نژند است جانت چرا ملولست
هوش مصنوعی: به پایان کار خود فکر کن و ببین چرا در حالی که جسمت به صورت حر (آزاد و رها) است، روح و جانت ناراحت و بی‌حوصله است.
ابن زیاد چون کرد او را به کوفه سردار
در جنگ شاه مظلوم با کوفیان غدار
هوش مصنوعی: ابن زیاد زمانی که او را به عنوان فرمانده به کوفه منصوب کرد، در جنگی به مبارزه با شاه مظلومی پرداخت که با کوفیان خیانتکار روبرو بود.
در هر قدم رسیدی در گوش آن وفادار
صورت بشارت خلد صیت برائت نار
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، به گوش وفادارت بشارت بهشت و نام نیک تو را برسان.
هر دم تعجب حر گشتی فزون از این کار
غافل که این عنایت از عشق بوالفضولست
هوش مصنوعی: هر لحظه به شگفتی از کارهای خود می‌افتی، بی‌آنکه متوجه شوی که این محبت و توجه، از عشق بی‌پاسخ است.
در راه کوفه چون گشت ملحق به موکب شاه
نزدیکی زبالی بگرفت بر حسین راه
هوش مصنوعی: در مسیر کوفه، هنگامی که به کاروان شاه رسید، زبالی به حسین نزدیک شد و راهش را گرفت.
آثار تشنگی یافت در حر شه فلک چاه
سیراب کرد او را لشکرش به دلخواه
هوش مصنوعی: حرّ چشید و نشانه‌های تشنگی را در آتش شهامت خود دید و لشکرش به دلخواه، او را سیراب کرد.
آری چنین امامی است مصداق رحمه الله
هم منتهای مامول هم غایت السئولست
هوش مصنوعی: بله، چنین امامی نمونه‌ی رحمت الهی است و در عین حال، بالاترین آرزو و پایان همه درخواست‌ها است.
وقت نماز چون گشت حر ازصفای پنهان
با لشگر اقتدا کرد بر مقتداری امکان
هوش مصنوعی: زمانی که وقت نماز فرا می‌رسد، حر از روی طهارت با لشکرش به یک رهبر توانمند اقتدا می‌کند.
پس سوی کوفه کردند روان در آن بیابان
در نینوا رسید از ابن زیاد فرمان
هوش مصنوعی: آنان به سمت کوفه حرکت کردند و در بیابان به نینوا رسیدند و از ابن زیاد دستوری دریافت کردند.
تا راه او ببستند از چار سو ز عدوان
آن را که ارث ما در دنیا ز عرض و طولست
هوش مصنوعی: وقتی که راه او را از هر طرف به واسطه ظلم مسدود کردند، بدان که ارث ما در این دنیا فقط از ویژگی‌های ظاهری و مادی است.
چون صبح روز عاشور حر حرب را بپا دید
بن سعد را چو نمرود در جنگ با خدا دید
هوش مصنوعی: صبح روز عاشورا، حر حرب دید که در میدان جنگ ایستاده است و او را مانند نمرود در جنگ با خدا تصور کرد.
خود را مصاحب خوف هر لحظه بار جادید
اصل بنای دنیا در معرض فنا دید
هوش مصنوعی: انسان در هر لحظه باید از ترس زوال و نابودی خود را مراقب داشته باشد، زیرا اساس دنیا همیشه در خطر از بین رفتن است.
بنیان وی هدر یافت بنیاد وی هباء دید
دانست آخر دهر مکر و فریب گولست
هوش مصنوعی: ساختار و اساس او از بین رفت و پایه‌اش به باد رفت. او در پایان عمر فهمید که دنیا پر از مکر و فریب است و به دام آن افتاده است.
چندی پی تفکر در جیب سر فرو داشت
با عقل در سخن بود با جهل گفتگو داشت
هوش مصنوعی: مدتی به فکر و تأمل فرو رفته بود، به طوری که عقل و دانشش در گفتار به وضوح دیده می‌شد، اما هم‌زمان با نادانی‌ها و ignorance نیز بحث و گفتگو می‌کرد.
ز آن آتشی که در دل از بار آرزو داشت
آخر به خاک افشاند آبی که در سبو داشت
هوش مصنوعی: از آن آتش که به خاطر آرزوها در دل داشت، در نهایت آبِ در سبوش را به روی خاک ریخت.
یعنی عدول بنمود از آنچه دل بدو داشت
گفتا برات بی‌اصل درمان او نکولست
هوش مصنوعی: شخص از آرزوها و خواسته‌های دلش منحرف شده و می‌گوید که سند بی‌اعتباری وجود دارد که درمان درد او نیست.
شد با غلام و فرزند بهر حیات دائم
در درگه حسینی از روی جهد عازم
هوش مصنوعی: از روی تلاش و کوشش، به همراه غلام و فرزند، به سوی درگاه حسینی روانه شده‌اند تا برای زندگی جاودان تلاش کنند.
لیکن بدوچه ره بست روز نخست قائم
از قول خود پشیمان از فعل خویش نادم
هوش مصنوعی: اما در آغاز راه، به خاطر کار خود پشیمان شد و از قولی که داده بود، شرمنده گشت.
رو سوی درگهی کرد کز کثرت مکارم
میکال را هبوطست جبریل را نزول است
هوش مصنوعی: او به سوی درگاهی می‌رود که به خاطر وفور صفات نیک و پسندیده‌اش، میکائیل از آنجا به زمین فرود آمده و جبرئیل نیز در آنجا نازل شده است.
چون بت شکن خلیلی بر عشق نار پویا
یا همچو پور عمران خائف به طور سینا
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن دو حالت متفاوت در عشق اشاره دارد. یک طرف فردی است که با شجاعت و قدرت به عشق می‌پردازد، همانند کسی که بت‌ها را می‌شکند و به دلایل عمیق و پایداری عشق می‌ورزد. در مقابل، شخص دیگری وجود دارد که به خاطر ترس و ناامنی در عشق خود محتاط و نگران است، مانند شخصی که در کوه سینا به خوف و لرز نگاه می کند. این تضاد نشان‌دهنده دو رویکرد متفاوت در برابر عشق است: شجاعت و دلیر بودن یا احتیاط و نگران بودن.
بر رفرف محبت معراج قرب جویا
نازن به خلق ناسوت تازان به عرش اعلی
هوش مصنوعی: در دنیای عشق و محبت، انسان به مقام نزدیکی و قرب الهی می‌رسد، در حالی که در میان مردم و جامعه، با شوق و نشاط در حال حرکت و تلاش است تا به بالاترین درجات معنوی دست یابد.
جبهه بدان دری سود از کثرت تمنا
کش جبرئیل بی‌اذن ممنوع از دخولست
هوش مصنوعی: در این بیت به معنای این است که از کثرت خواسته‌ها و تمناها چیزی به دست نمی‌آید و توجه به خواسته‌های زیاد فقط باعث ایجاد سردرگمی می‌شود. همچنین اشاره می‌شود که ورود به حقیقت یا مقامات بالا بدون اجازه و مجوز امکان‌پذیر نیست. در واقع، برای رسیدن به درجات عالی باید به اصول و موازین خاصی توجه کرد.
محرم بقاب قوسین چون بهر التجا شد
سرگرم در مناجات با مظهر خدا شد
هوش مصنوعی: وقتی محرم جلوه‌های نزدیک به خداوند شد، مشغول دعا و گفت و گو با مظهر خدا شد.
معشوق عذرخواهی از سبط مصطفی شد
گفت ای که از وجودت ملک و ملک بپا شد
هوش مصنوعی: معشوق به خاطر رفتار خود عذرخواهی کرد و گفت: ای کسی که به خاطر وجود تو ملک و سلطنت برقرار شده است.
اول اگرچه از من بر حضرتت جفا شد
از کرده‌های بی‌جا اکنون مرا عدول است
هوش مصنوعی: اگرچه در گذشته به خاطر کارهای نادرست من نسبت به تو آسیب‌هایی به تو وارد شد، اما حالا تصمیم دارم که تغییر رویه دهم و به سمت بهتری بروم.
ای دوحه نبوت ای ریشه امامت
ای کان لطف و احسا ای معدن کرامت
هوش مصنوعی: ای درخت نبوت، ای منبع امامت، ای مظهر لطف و احساس، ای محل فضیلت و کرامت.
گر از برای تائب باشد ندم علامت
اینک منم غریقی در لجه ندامت
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر پشیمانی‌اش به من تکیه کند، نشانه‌اش این است که من در دریای ندامت غرق شده‌ام.
گاهی شود که انسان از شیوه لئامت
در حق خود ظلومست در کار خود جهولست
هوش مصنوعی: گاهی اوقات انسان به خاطر طمع و خست به خود ستم می‌کند و در کارهایش نادان و بی‌خبر است.
دریای رحمت حق آثار لطف باری
چون سوی حر نظر کرد با اشک‌های جاری
هوش مصنوعی: خدای رحمتش چنان فراوان است که وقتی بر حر نگاه کرد، نشانه‌های لطفش را با اشک‌های او مشاهده کرد.
سر او فکنده در پیش از فرط شرمساری
بگشود باب احسان بر روی وی ز یاری
هوش مصنوعی: بیش از حد شرم و حیا، سرش را پایین انداخته بود و درِ کمک و حمایت را به روی او باز کرد.
آری صفات باری دایم ز برد باری
اشفاق را مهیا الطاف را شمولست
هوش مصنوعی: بله، ویژگی‌های خداوند همیشه از لطف و رحمت او ناشی می‌شود و این رحمت همواره در دسترس و شامل حال بندگان است.
دادش چو سرخط عفو آن سرمدی نشانه
زد از شراره شوق پا تا سرش زبانه
هوش مصنوعی: وقتی که محبوب با تیر محبت خود به قلبم ضربه زد، شوق و خوشحالی از سر تا پا در وجودم شعله‌ور شد.
شد اول شهیدان آن فارس یگانه
بگرفت رخصت جنگ شد در جدل روانه
هوش مصنوعی: اولین شهید از آن فارس بی‌نظیر، اجازه جنگ را گرفت و در میدان نبرد به‌راه افتاد.
از بهر داد سر جوینده بهانه
چون با ر بس گرانی کور را بدل حمولست
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن حق، جوینده بهانه‌های زیادی می‌آورد، مانند اینکه با وجود سنگینی شرایط، کور هم دلیلی برای بار کردن بارها دارد.
با کوفیان ندا کرد کی حزب شوم شیطان
گیرم حسین نبود سبط نبی به دوران
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این فکر می‌کند که اگر حسین (علیه‌السلام) در این زمان زنده بود و در کنار کوفیان می‌بود، ممکن بود با آنها به توافق برسد. اما در حقیقت، حسین، فرزند پیامبر و نوه اوست و به خاطر اصول و ارزش‌های خود، هرگز به شیطان و ظلمگران نمی‌پیوندد. در واقع، این موضوع به نوعی اشاره به وفاداری و اصولی بودن حسین دارد و به این معناست که او همیشه در مسیر حق باقی می‌ماند.
نزد شما غریب است وارد در این بیابان
شمشیر کین کشیدن بی‌جا بروی مهمان
هوش مصنوعی: در این بیابان که غریبی به شما نزدیک شده، بی‌مورد زدن شمشیر کینه بر مهمان مناسب نیست.
در هیچ دین و مذهب ای خلق نامسلمان
نه تابع فروع است نی جامع الاصولست
هوش مصنوعی: در هیچ‌کدام از ادیان و مذهب‌ها، ای مردم غیرمسلمان، نه به جزئیات دین توجهی دارید و نه به اصول کلی آن.
طومار حق‌شناسی گردید تا دمی طی
کاین سروری که شاهست بر هر قبیله حی
هوش مصنوعی: دوست داشتن و قدردانی از شاه و سروری که بر هر قوم و قبیله حاکم است، مانند یک طومار گسترده می‌شود و این احساس هر لحظه در دل جریان دارد.
گشته چه عبد مملوک لایقدر علی شیء
ره آنچنان به غربت گردیده تنگ بروی
هوش مصنوعی: بنده‌ای که تحت فرمان و کنترل است، در وضعیتی بسیار سخت و دشوار قرار گرفته و به قدری به غربت و تنهایی دچار شده که راهی برای خروج از این شرایط نمی‌بیند.
کز تشنگی حریمش نالد زنای چون نی
با آنکه آب عالم مهریه بتول است
هوش مصنوعی: از شدت تشنگی، عواطف و احساساتم مانند نی به ناله درآمده است، با این که آب دنیا گرانبهاترین چیز، مهریه (عشق و محبت) پاکی و طهارت است.
این گفت و آشنا کرد مهمیز را به توسن
شد غرق قلزم جنگ مانند کوه آهن
هوش مصنوعی: او این حرف را زد و با نشانه‌هایی، اسب را به حرکت درآورد. اسب همچون کوهی از آهن، در دل جنگ غوطه‌ور شد.
تنها نمود بی‌سر سرها نمود بی‌تن
آزاد کرد اجساد از قید خود و جوشن
هوش مصنوعی: تنها نمایی که بدون سر است، مانند نمایی از بدن‌هاست که بدون جسم آزاد شده‌اند و لباس زرهی را از بر می‌کنند.
وز داس تبع بنمود کشته ز کشته خرمن
گفتی که شیر غضبان با بختی ز لول است
هوش مصنوعی: از داس تبع، کشته‌هایی به نمایش درآمد که گویا شیر خشمگینی با بختی در حال جولان است.
شوق لقای غلمان آخر گرفت تابش
وز حوریان جنت از غیب شد خطابش
هوش مصنوعی: آرزوی دیدن جوانان بهشتی به او دست داد و از سوی حوریان بهشتی ندا و پیامی از غیب به او رسید.
خود را سبک عنان ساخت پای گیران رکابش
یعنی به خاک جا کرد از پشت زین جنابش
هوش مصنوعی: او خود را آزاد و رها احساس کرد و با شتاب و بی‌وقفه بر روی اسبش پیش می‌رفت، به گونه‌ای که همه چیز را در اطرافش فراموش کرده و در دل خاک جا گرفت.
آمد به روی بالین دلبند بوترابش
آن‌سان‌که فی‌الحقیقه آمال را حصولست
هوش مصنوعی: به بالین محبوبش آمد و او را به گونه‌ای دید که واقعاً تمام آرزوها محقق شده است.
از خاک ره سروی بگرفت در کنارش
وز صفحه جبین ساخت پاک از وفا غبارش
هوش مصنوعی: از زمین، درختی بلند قد را در کنار خود گرفت و از عرق پیشانی‌اش غباری پاک و نشانی از وفاداری ساخت.
مرهم به زخم بنهاد از چشم اشکبارش
حر گشت آخر کار بخت خجسته یارش
هوش مصنوعی: او با اشک‌هایش بر زخم‌هایش مرهم گذاشت و در پایان، بخت خوبش با او همراه شد.
اول قدم به مقدم بنمود جان نثارش
آن را که در فنایش ارواح را حلولست
هوش مصنوعی: در اولین قدم، جان خود را به خاطر او فدای او کرد، زیرا در نابودی او، روح‌ها به او پیوسته‌اند.
جانها فدای جانت ای زاده پیمبر
تو در بغل گرفتی حر شهید را سر
هوش مصنوعی: جان‌ها فدای تو، ای فرزند پیامبر، که در آغوش خود حر شهید را گرفتی.
پس از چه مسلمان بر تو نگشت یاور
در زیر چکمه شمر ای نور چشم حیدر
هوش مصنوعی: چرا هیچ مسلمانی در زیر چکمه‌های شمر به کمک تو نیامد، ای نور چشم حیدر؟
یک تن نگفت آن روز با کوفیان کافر
کاین بی‌گناه مظلوم ریحانه رسولست
هوش مصنوعی: هیچ یک از مردم در آن روز به کوفیان کافر نگفتند که این بی‌گناه و مظلوم، فرزند رسول خداست.
ای روی بال جبریل گردیده عرش پیما
آخر فتاد جسمت عریان به خاک صحرا
هوش مصنوعی: ای چهره‌ای که مانند بال جبریل زیبا و بلندمرتبه شده‌ای، تو که به عرش و آسمان‌ها سفر کرده‌ای، حالا بدنت بی‌پوشش بر خاک صحرا افتاده است.
شد زیر خار و خاره پنهان تنت سراپا
نه مادری که سازد بهرت کفن مهیا
هوش مصنوعی: زیر خار و خاره‌ها، بدن تو پنهان شده است و هیچ مادری نیست که برای تو کفن آماده کند.
نی‌خواهری که از مهر به قبله‌ات کشد پا
جسمت به خاک پامال زیر سم خیولست
هوش مصنوعی: نخواهر، اگر کسی از محبت و عشق به تو پایش را به سمت تو بگذارد، این جسم تو به زیر پاهای اسب‌ها در خاک لگدکوب خواهد شد.
هر چند سحر (صامت) در شرع ماجراست
سحرحلال شعرم مقبول خاص و عامست
هوش مصنوعی: اگرچه سحر و جادو در دین ما مسئله‌ای خاص و مورد بحث است، اما شعر و شاعری که با حلال و معقول باشد، هم برای افراد خاص و هم برای عموم مورد قبول و پسند واقع می‌شود.
امروز رشته نظم چون در کف نظامست
هم‌چشمی جنابش بیرون ز احترامست
هوش مصنوعی: امروز نظم و ترتیب مانند رشته‌ای است که در دستان نظام قرار دارد و رقابت و برتری‌جویی او از مرز احترام فراتر رفته است.
اما چه این مسمط فرموده قواست
فرمان وی مطاع است احکام و قبولست
هوش مصنوعی: اما آنچه در این مسمط گفته شده، قدرت و فرمان وی را نشان می‌دهد. دستورات و قوانین او قابل پذیرش و اطاعت است.