گنجور

شمارهٔ ۲۱ - توجه امام(ع) به سوی کربلا

هلال ذی الحجه باز طلوع کرد از سپهر
به سطح غبرا فزود فروغ از مهر چهر
نشان اضداد داد ره وفا رسم مهر
چو عهد نوشیروان چو عصر بوذرجمهور
بشارت عدل یافت ز مقدم وی جهان
به بذل انعام عام مهیمن ذوالنعم
به امت مصطفی که هست خیرالامم
قدیم عزوجل گشود باب کرم
به دعوت خلق داد صلای عام از حرم
بخوان احسان او جهان شده میهمان
چو حب محبوب ساخت حبیب را فانیش
کند نخست امتحان بهسخت پیمانیش
طلب کند جان و مال برای قربانیش
اگر به تن چیره گشت غم گرانجانیتش
ز دوری بزم قرب به غم شود تو امان
به نار خلت چو کرد خلیل را ارجمند
به حکم برداً سلام شد عاقبت سربلند
سپس بذبح پسر گرفت تیغ و کمند
به حلق فرزند تیغ گذاشت بی‌چون و چند
د از ظهور بدا فدا برایش عیان
ذبیح را گر که بود نثار جان فرض عین
و یا ز ایثار سر به گردنش بود دین
به حکم میراث شد فدا نصیب حسین
ادا کند تا که دین شهنشه مشرقین
به جانب کعبه گشت ز ملک یثرب روان
در آن مقام شریف به امر رب جلیل
نمود ادراک قرب ز خدمتش جبرئیل
ز بیعتش خلق را به سوی حق شد دلیل
ذبیح آل عبا سلیل نسل جلیل
برای حج وداع ببست احرام جان
چه شد بوی کار تنگ ز دشمنان دغل
به عمره حج را نمود امام عادل به دل
کفن شد احرام وی ز سرنوشت ازل
به کربلا کرد جا محل شده زان محل
عروج کرد آنجناب به دوره لامکان
چو گشت میقات گاه برای او کربلا
برید پیوند مهر ز الفت ماسوا
به عهد روز الست ز روی صدق و صفا
به شوق قربان نمود خلیل سان در منا
چو اصغری شیر خوار چو اکبری نوجوان
عطش گر آن شاه را از کف عنان میر بود
ویا زمین و زمان شد به چشمش چه دود
ز دادن جان و سر به شوق خود می‌فزود
به زیر شمشیر شمر نمود حق را سجود
که خالص آمد برون ز بوته امتحان
ز زین چو اندر زمین عزیز ذوالمن فتاد
قلم ز طغیان ظلم به دست دشمن فتاد
علاج زخم تنش به سم توسن فتاد
تن وی از سر جدا سر وی از تن فتاد
تنش به روی زمین سرش بنوک سنان
سری که بودش مدام به سروران سروری
نمود خولی به نی ز خصلت کافری
به خاک مطبخ نهاد رخ مه خاوری
نمود سرآت ذات ز جهل خاکستری
عجب گرفت احترام ز میهمان میزبان
عزیز زهرا حسین تجمل و جاه داشت
ز مکه چونبست بار جلال دلخواه داشت
جنیبت خاص در جلو به همراه داشت
چو حضرتش احتراز ز ما سوی‌الله داشت
ز جملگی شست دست به راه حق رایگان
چگونه انصاف بود ایا سپهر دو رنگ
که بر حریم حسین چنان شود کار تنگ
که عاقبت کوفیان گذشته از نام و ننگ
به عترت مصطفی(ص) چو بنگان فرنگ
پی تصدیق دهند به کوفه خرماونان
چنان شدند عترتش به کوفه بی‌احترام
که سر برهنه شدند روان به بازار شام
نظاره‌گر مرد و زن به هر طرف خاص و عام
گهی به ویرانه جا گهی به زندان مقام
چو طایر بسته پر چو مرغ بی‌آشیان
به چشم زینب جهان سیاه شد همچو شب
دمی که دید آشنا به طشت زد از غضب
ز قهر چوب یزید به راس شاه عرب
نهاد مهر سکوت ز غم چون (صامت) به لب
که طاقتش طاق شد ز شرح این داستان

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هلال ذی الحجه باز طلوع کرد از سپهر
به سطح غبرا فزود فروغ از مهر چهر
هوش مصنوعی: هلال ماه ذی الحجه دوباره در آسمان طلوع کرد و نورش بر روی زمین افزایش یافت و زیبایی‌اش مانند تابش خورشید است.
نشان اضداد داد ره وفا رسم مهر
چو عهد نوشیروان چو عصر بوذرجمهور
هوش مصنوعی: این بیت به طور کلی به تضاد و تفاوت‌های موجود در رفتارها و روابط انسانی اشاره دارد. شاعر به وفاداری و محبت اشاره می‌کند و آن را با تعاملات و پیمان‌های تاریخی مقایسه می‌کند. همچنین به عهد و وفای آنها که در گذشته وجود داشته، مانند عهد نوشیروان، تأکید دارد و یک نوع ارزیابی از ارزش‌ها و اصولی که در دو زمان مختلف قابل مشاهده است، ارائه می‌دهد.
بشارت عدل یافت ز مقدم وی جهان
هوش مصنوعی: خبر خوش این است که با آمدن او، دنیا به عدالت دست یافته است.
به بذل انعام عام مهیمن ذوالنعم
به امت مصطفی که هست خیرالامم
هوش مصنوعی: به لطف و کرم پروردگار مهربان، به مسلمانان ملت پیامبر اکرم که بهترین امت‌ها هستند، عطا و بخشش شده است.
قدیم عزوجل گشود باب کرم
به دعوت خلق داد صلای عام از حرم
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ قدیم، درهای بخشش و رحمت خود را به روی مردم گشود و از حرم خود دعوت همگانی را اعلام کرد.
بخوان احسان او جهان شده میهمان
هوش مصنوعی: به او توجه کن، زیرا با generosity او، دنیا به یک مهمانی شگفت‌انگیز تبدیل شده است.
چو حب محبوب ساخت حبیب را فانیش
کند نخست امتحان بهسخت پیمانیش
هوش مصنوعی: وقتی عشق محبوب در دل محبوب می‌افکند، ابتدا او را به چالش می‌کشد و سختی‌هایی را برای آزمودن وفاداری‌اش به وجود می‌آورد.
طلب کند جان و مال برای قربانیش
اگر به تن چیره گشت غم گرانجانیتش
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد جان و مال خود را فدای معشوق کند، باید این را در نظر داشته باشد که اگر غم و اندوه بر وجودش چیره شود، به او آسیب خواهد زد.
ز دوری بزم قرب به غم شود تو امان
هوش مصنوعی: دوری از محفل نزدیکان، باعث اندوه و غم می‌شود.
به نار خلت چو کرد خلیل را ارجمند
به حکم برداً سلام شد عاقبت سربلند
هوش مصنوعی: وقتی خلیل (ابراهیم) در آتش افکنده شد، به خاطر احترام و بزرگ‌منشی‌اش، حکم الهی به او سلامتی و آرامش بخشید و در نهایت، او با سربلندی از این آزمون بیرون آمد.
سپس بذبح پسر گرفت تیغ و کمند
به حلق فرزند تیغ گذاشت بی‌چون و چند
هوش مصنوعی: سپس او با چاقو آماده قربانی کردن پسرش شد و با کمند او را گرفت و تیغ را بدون شک و تردید بر گردن فرزندش گذاشت.
د از ظهور بدا فدا برایش عیان
هوش مصنوعی: در نتیجه بروز حقیقت، او (یا آن واقعیت) جانش را فدای آن می‌کند و این مسأله برایش واضح و روشن است.
ذبیح را گر که بود نثار جان فرض عین
و یا ز ایثار سر به گردنش بود دین
هوش مصنوعی: اگر کسی جانش را برای قربانی کردن تقدیم کند، این عمل او نه تنها نشان‌دهنده تعهد به دین است بلکه نوعی ایثار و فداکاری نیز محسوب می‌شود.
به حکم میراث شد فدا نصیب حسین
ادا کند تا که دین شهنشه مشرقین
هوش مصنوعی: حسین به خاطر میراثی که به او رسیده، جانش را فدای آن می‌کند تا دین پادشاه مشرق زمین را برقرار کند.
به جانب کعبه گشت ز ملک یثرب روان
هوش مصنوعی: از شهر یثرب به سوی کعبه حرکت کرد.
در آن مقام شریف به امر رب جلیل
نمود ادراک قرب ز خدمتش جبرئیل
هوش مصنوعی: در آن جایگاه برجسته، جبرئیل به فرمان خداوند بزرگ رسید و نزدیک شدن به او را درک کرد.
ز بیعتش خلق را به سوی حق شد دلیل
ذبیح آل عبا سلیل نسل جلیل
هوش مصنوعی: با پیوستن به او، مردم به سوی حقیقت راهنمایی شدند. او همان ذبیحی است که از نسل بزرگی به نام آل عبا به وجود آمده است.
برای حج وداع ببست احرام جان
هوش مصنوعی: برای انجام مناسک حج، جان خود را آماده وداع کرد.
چه شد بوی کار تنگ ز دشمنان دغل
به عمره حج را نمود امام عادل به دل
هوش مصنوعی: چه شد که بوی بد کارهای زشت دشمنان فاسد به قلب امام عادل در عمره حج رسیده است؟
کفن شد احرام وی ز سرنوشت ازل
به کربلا کرد جا محل شده زان محل
هوش مصنوعی: سرنوشت ازلی او را به کربلا رساند و در آنجا به سفر آخرت رفت؛ مانند اینکه پوشش احرامش تبدیل به کفن شد و آن مکان، محلی همیشگی برای او گردید.
عروج کرد آنجناب به دوره لامکان
هوش مصنوعی: آن بزرگوار به مرحله‌ای از وجود دست یافت که فراتر از زمان و مکان است.
چو گشت میقات گاه برای او کربلا
برید پیوند مهر ز الفت ماسوا
هوش مصنوعی: زمانی که وقت وعده و قرار برای او فرا رسید، کربلا را برایش انتخاب کردند و پیوند عشق و محبت را از غیر خدا بریدند.
به عهد روز الست ز روی صدق و صفا
به شوق قربان نمود خلیل سان در منا
هوش مصنوعی: در روزی که عهد و پیمان بستیم، با صداقت و پاکی، به شوق قربانی کردن، همانند حضرت ابراهیم در مکان منا، حاضر شدیم.
چو اصغری شیر خوار چو اکبری نوجوان
هوش مصنوعی: در اینجا به سن و سال و ویژگی‌های دو شخصیت اشاره شده است. یکی همچون کودک شیرخوار است که نمادی از معصومیت و fragility دارد، در حالی که دیگری جوان و پرقدرت است، نشان‌دهنده بلوغ و توانمندی. این تضاد بین دو مرحله زندگی و ویژگی‌های هر یک به خوبی بیان شده است.
عطش گر آن شاه را از کف عنان میر بود
ویا زمین و زمان شد به چشمش چه دود
هوش مصنوعی: اگر شاه در عطش باشد و کنترل خود را از دست بدهد، برای او زمین و زمان چه تفاوتی دارد و به نظرش همه چیز مانند دود است.
ز دادن جان و سر به شوق خود می‌فزود
به زیر شمشیر شمر نمود حق را سجود
هوش مصنوعی: این بیت به بیان عشق و فداکاری در راه خدا می‌پردازد. شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به حق و حقایق الهی سخن می‌گوید. او به شور و شوقی اشاره دارد که باعث می‌شود جان و سر خود را در رسیدن به معشوق تقدیم کند. به‌خصوص در شرایط دشوار و خطرناک، مثل زیر شمشیر شمر، او به سجده و عبادت مشغول می‌شود و از این طریق به عشق الهی و دیانت خود ابراز وفاداری می‌کند.
که خالص آمد برون ز بوته امتحان
هوش مصنوعی: آنکه از آزمایش و امتحان عبور کرد و خالص و ناب شد، به روشنی و حقیقت دست یافته است.
ز زین چو اندر زمین عزیز ذوالمن فتاد
قلم ز طغیان ظلم به دست دشمن فتاد
هوش مصنوعی: وقتی ذوالمن از اسب به زمین افتاد، قلمی که نماد آزادی و عدالت است به دلیل ظلم و ستم به دست دشمن افتاد.
علاج زخم تنش به سم توسن فتاد
تن وی از سر جدا سر وی از تن فتاد
هوش مصنوعی: زخمی که بر تن او افتاده، با سم اسب درمان شد، اما سر او از بدنش جدا شد.
تنش به روی زمین سرش بنوک سنان
هوش مصنوعی: تنش به روی زمین، سرش به نوک نیزه است.
سری که بودش مدام به سروران سروری
نمود خولی به نی ز خصلت کافری
هوش مصنوعی: سری که همیشه در میان بزرگان خود را مطرح می‌کرد و برتری نشان می‌داد، حالا به مانند کسی نابالغ و بی‌اصل و نسب رفتار می‌کند.
به خاک مطبخ نهاد رخ مه خاوری
نمود سرآت ذات ز جهل خاکستری
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف حالتی پرداخته که زمانی رخسار زیبا و نورانی مانند ماه در مطبخ یا آشپزخانه قرار می‌گیرد. این توصیف، نشان‌دهنده تحولی است که باعث می‌شود زیبایی و نور از بین برود و به جای آن، ظاهری خاکستری و دچار جهل و نادانی به وجود آید. به طور کلی، این تصویر تناقض زیبایی و زشتی را به نمایش می‌گذارد.
عجب گرفت احترام ز میهمان میزبان
هوش مصنوعی: مهمان به قدری مورد احترام و توجه قرار گرفته است که میزبان تحت تأثیر قرار گرفته و به نوعی خود را در برابر او کوچک می‌بیند.
عزیز زهرا حسین تجمل و جاه داشت
ز مکه چونبست بار جلال دلخواه داشت
هوش مصنوعی: حسین، فرزند عزیز زهرا، از مکه به دنیا آمد و چهره‌ای پرزرق و برق و با جاه و مقام داشت. او با عظمت و شکوهی که داشت، دل همه را به خود جذب می‌کرد.
جنیبت خاص در جلو به همراه داشت
چو حضرتش احتراز ز ما سوی‌الله داشت
هوش مصنوعی: او در جلو خود ویژگی‌ای خاص داشت، همان‌طور که او از غیر خداوند دوری می‌جست.
ز جملگی شست دست به راه حق رایگان
هوش مصنوعی: از میان همه ی چیزها، به صورت رایگان و بدون هزینه، راه درستی را انتخاب کن.
چگونه انصاف بود ایا سپهر دو رنگ
که بر حریم حسین چنان شود کار تنگ
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که آسمان با دو رنگ خود، بر حریم حسین این‌چنین تنگ و سخت شود؟
که عاقبت کوفیان گذشته از نام و ننگ
به عترت مصطفی(ص) چو بنگان فرنگ
هوش مصنوعی: سرانجام کوفیان، پس از اینکه از نام و آبرو خود گذشتند، به عترت پیامبر مصطفی (ص) مثل بنگان فرنگی علاقه‌مند شدند.
پی تصدیق دهند به کوفه خرماونان
هوش مصنوعی: در تلاشند تا در کوفه، افراد را به تأیید و تصدیق برسانند، کسانی که به کار خود مشغول‌اند و در حال انجام دادن وظایفشان هستند.
چنان شدند عترتش به کوفه بی‌احترام
که سر برهنه شدند روان به بازار شام
هوش مصنوعی: عترت پیامبر آنچنان مورد بی‌احترامی قرار گرفتند که بدون پوشش به بازار شام رفتند.
نظاره‌گر مرد و زن به هر طرف خاص و عام
گهی به ویرانه جا گهی به زندان مقام
هوش مصنوعی: همه جا را نگاه می‌کنم و می‌بینم که مرد و زن وجود دارند، برخی در حالتی خاص و برخی دیگر در وضعیت عمومی. گاهی در ویرانه‌ها حضور دارند و گاهی در زندان‌ها مشغولند.
چو طایر بسته پر چو مرغ بی‌آشیان
هوش مصنوعی: مانند پرنده‌ای هستم که بال‌هایش بسته است و مانند مرغی هستم که جایی برای آشیانه ندارد.
به چشم زینب جهان سیاه شد همچو شب
دمی که دید آشنا به طشت زد از غضب
هوش مصنوعی: وقتی زینب با چشمانش به جهان نگاه کرد، همه‌چیز به تاریکی و سیاهی فرو رفت، همچون شب، در لحظه‌ای که با چهره آشنا روبه‌رو شد و از سر خشم، طشت را به زمین کوبید.
ز قهر چوب یزید به راس شاه عرب
نهاد مهر سکوت ز غم چون (صامت) به لب
هوش مصنوعی: از خشم چوب یزید بر سر شاه عرب، نشان سکوت را به لب‌هایش زد. غم‌گین و خاموش، همانند صامت.
که طاقتش طاق شد ز شرح این داستان
هوش مصنوعی: او از بیان این داستان به حدی خسته و ناامید شده است که دیگر طاقت شنیدنش را ندارد.