گنجور

شمارهٔ ۱۲ - در مدح حضرت امیرالمومنین(ع)

ای کشور هستی را از صبح ازل مالک
معراج حقیقت را تا شام ابد سالک
وجه الله باقی تو باقی همگی هالک
در فرش خدیو کل در عرش علی ذلک
از تو به وضوح آمد موجودی هر معدوم
تا ذات تو را یزدان از پرده برآورده
وز آیت رحمانی معجون تو آورده
آن گونه که خود اعلی نام تو علی کرده
تو مالک و ما مملوک تو خواجه و ما مرده
ما نقطه و تو پرگار تو حاکم و ما محکوم
اسرار لدنی را تو مقطع و تو مبدا
احکام الهی را تو واقف و تو دانا
کونین و مافیها یک قطره از آن دریا
اما زینت وحدت از صورت تو پیدا
آثار الوهیت از فطرت تو معلوم
ز آن روز که تویی علت اشیاء همگی معلول
بی‌طاعت تو طاعت از کس نبود مقبول
تا آنکه کند ذرات اوصاف تو را مفتول
از بس که بود بیرون ادراک تو از معقول
کس را ز صفات تو حرفی نشود مفهوم
از مصحف رویت عقل خوانده صفت باری
کز عفو تو بر اجرام بندد ره ستاری
ما و تعب و خذلان ما و کرب و خواری
گر رایحه فضلت کس را نکند یاری
کی شامه وی گردد از بوی جنان مشموم
ای بر حسب خلقت ما صادر و تو مصدور
قایم به وجود توست ذات عرض و جوهر
تو گنج و جهان مخزون تو روح و جهان پیکر
روح‌القدست دربان ملک و ملک چاکر
بی‌رخصت تو هرگز رزقی نشود مقسوم
تا در نجفت گردید ای نور خدا مسکن
موسی ز شبانی شد از پرتو تو ایمن
تا کی به جواب ما گویی ارنی را لن
از خاک نجف بردار سرای ولی ذوالمن
در کرب و بلا بنگر بر حال شه مظلوم
ریحانه پیغمبر در خاک وطن کرده
خار و خس صحرا را پیرایه تن کرده
بادش ز غبار ره بر جسم کفن کرده
مرغان هوا او را سایه به بدن کرده
پرخون سروی بر نی از سنگ خسان مرجوم
در یاری اطفالت ای شاه سعایت کن
بر سوی غریبان روی از بهر سعادت کن
طفلان حسینت را از لطف رعایت کن
از زینب دلخونت برخیز و حمایت کن
مگذار که گیرد شمر چادر ز سر کلثوم
اهل حرم خود را در کوفه ببین حیران
در کوفه ویرانه از دربدری گریان
دارند با ولادت آخر به تصدق نان
با آنکه نشد هرگز یک لحظه که در دوران
گردد ز در جودت یک مستحقی محروم
از بس که حریم تو در چشم خسان خارند
در دست سپاه ظلم مغلول و گرفتارند
بر پشت شتر عریان اندر سر بازارند
با طعنه یکی گوید از مردم تاتارند
با خنده یکی گوید هستند ز اهل روم
ای شاه نجف (صامت) هستی چو تو مولایش
پیرایه عصیان را مپسند به بالایش
آخر چو اجل سازد در خاک لجد جایش
خواهد به نجف باشد در کوی تو ماوایش
از قرب جوارت شاد بنما دل این مغموم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای کشور هستی را از صبح ازل مالک
معراج حقیقت را تا شام ابد سالک
هوش مصنوعی: ای سرزمین وجود، تو از آغاز صبح جاودان، صاحب و مدیر سفر روحانی هستی تا انتهای ابدیت.
وجه الله باقی تو باقی همگی هالک
در فرش خدیو کل در عرش علی ذلک
هوش مصنوعی: وجود خداوند همواره پایدار است، در حالی که همه چیز دیگر فانی و نابود می‌شود. او در صفاتش عظیم است و بر همه چیز حاکمیت دارد.
از تو به وضوح آمد موجودی هر معدوم
هوش مصنوعی: از تو به روشنی موجودی هر چیزی که وجود ندارد، نشأت می‌گیرد.
تا ذات تو را یزدان از پرده برآورده
وز آیت رحمانی معجون تو آورده
هوش مصنوعی: خداوند تو را از پرده غیب بیرون آورده و از نشانه‌های رحمتش به تو شگفتی‌هایی بخشیده است.
آن گونه که خود اعلی نام تو علی کرده
تو مالک و ما مملوک تو خواجه و ما مرده
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر آن است که اگرچه ما خادم و در خدمت شما هستیم، اما شما به عنوان سرور و صاحب ما شناخته می‌شوید. ما در زندگی‌مان به شما وابسته‌ایم و نام شما برای ما مقدس و محترم است.
ما نقطه و تو پرگار تو حاکم و ما محکوم
هوش مصنوعی: ما مانند نقطه‌ای هستیم و تو مانند پرگاری که بر ما مسلطی؛ تو حاکم هستی و ما زیر فرمان تو.
اسرار لدنی را تو مقطع و تو مبدا
احکام الهی را تو واقف و تو دانا
هوش مصنوعی: تو خود آگاهی از رازهای نهانی و سرچشمه‌ای برای قوانین الهی هستی و به تمامی آن‌ها آگاه و دانا هستی.
کونین و مافیها یک قطره از آن دریا
اما زینت وحدت از صورت تو پیدا
هوش مصنوعی: جهان و تمامی موجودات آن مانند یک قطره از دریا هستند، اما زیبایی و جلوه‌ی وحدت در چهره‌ی تو نمایان است.
آثار الوهیت از فطرت تو معلوم
هوش مصنوعی: نشانه‌های خدایی از ذات و سرشت تو مشخص است.
ز آن روز که تویی علت اشیاء همگی معلول
بی‌طاعت تو طاعت از کس نبود مقبول
هوش مصنوعی: از آن روزی که تو علت و دلیل همه موجودات هستی، تمامی آن‌ها نافرمان و وابسته به تو هستند و هیچ‌گونه اطاعتی از دیگران مورد قبول نیست.
تا آنکه کند ذرات اوصاف تو را مفتول
از بس که بود بیرون ادراک تو از معقول
هوش مصنوعی: تا زمانی که ویژگی‌های تو به حدی بر من تأثیر بگذارد که نتوانم آن‌ها را به طور کامل درک کنم و فراتر از عقل خود ببینم.
کس را ز صفات تو حرفی نشود مفهوم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به خوبی ویژگی‌ها و صفات تو را درک کند و درباره‌اش سخن بگوید.
از مصحف رویت عقل خوانده صفت باری
کز عفو تو بر اجرام بندد ره ستاری
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این مفهوم می‌پردازد که عقل، ویژگی‌های خداوند را در کتاب مقدس مطالعه کرده است. از این رو، بر اساس رحمت و بخشش او، حتی عیب‌ها و نواقص موجود در جهان می‌توانند به راه نجات و بهبود منجر شوند.
ما و تعب و خذلان ما و کرب و خواری
گر رایحه فضلت کس را نکند یاری
هوش مصنوعی: ما در زحمت و ناکامی هستیم و در سختی و ذلت به سر می‌بریم؛ اگر بوی رحمت و فضل تو به کسی نرسد، هیچ‌کس به ما کمک نخواهد کرد.
کی شامه وی گردد از بوی جنان مشموم
هوش مصنوعی: آیا کسی با الحظ زیبای بهشت آشنا خواهد شد؟
ای بر حسب خلقت ما صادر و تو مصدور
قایم به وجود توست ذات عرض و جوهر
هوش مصنوعی: ای موجودی که بر اساس آفرینش ما به وجود آمده‌ای و تو خود محتوایی به شمار می‌آیی، وجود ذات و ماهیت به تو وابسته است.
تو گنج و جهان مخزون تو روح و جهان پیکر
روح‌القدست دربان ملک و ملک چاکر
هوش مصنوعی: تو خود گنجینه‌ای هستی و دنیا در تو نهفته است. روح تو جوهر این جهان و موجودات هستند. تو نگهبان ملائکه‌ای و ملائکه هم به خدمت تو هستند.
بی‌رخصت تو هرگز رزقی نشود مقسوم
هوش مصنوعی: بدون اجازه تو هرگز روزی تقسیم نخواهد شد.
تا در نجفت گردید ای نور خدا مسکن
موسی ز شبانی شد از پرتو تو ایمن
هوش مصنوعی: هرگاه نور خدا، یعنی نجف، به مسکن موسی تبدیل شود، او از تابش تو در امان خواهد بود و از شبانی به مقام والاتری رسیده است.
تا کی به جواب ما گویی ارنی را لن
از خاک نجف بردار سرای ولی ذوالمن
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید منتظر باشیم که به ما بگویی خدا را نمی‌بینیم؟ بر بلندای زمین نجف، جایگاه ولی خدا را برمی‌داریم.
در کرب و بلا بنگر بر حال شه مظلوم
هوش مصنوعی: به اوضاع و احوال شهید مظلوم در کرب و بلا توجه کن.
ریحانه پیغمبر در خاک وطن کرده
خار و خس صحرا را پیرایه تن کرده
هوش مصنوعی: گلی از پیغمبر در سرزمین خود روییده که خار و خس بیابان را زینت بدن خود ساخته است.
بادش ز غبار ره بر جسم کفن کرده
مرغان هوا او را سایه به بدن کرده
هوش مصنوعی: باد از غبار راه، بدن را همچون کفن پوشانده و پرندگان هوا برای او سایه‌بان شده‌اند.
پرخون سروی بر نی از سنگ خسان مرجوم
هوش مصنوعی: سرو سرخی که در کنار نی روییده، از سنگ‌های خسیس و پست آسیب می‌بیند.
در یاری اطفالت ای شاه سعایت کن
بر سوی غریبان روی از بهر سعادت کن
هوش مصنوعی: ای پادشاه، در کمک به فرزندان خود تلاش کن و چهره‌ات را به سمت بی‌نواها بچرخان تا آنان نیز از خوشبختی بهره‌مند شوند.
طفلان حسینت را از لطف رعایت کن
از زینب دلخونت برخیز و حمایت کن
هوش مصنوعی: کودکان حسینت را با مهربانی حمایت کن و از زینب غمگینت برخیز و به کمک او بشتاب.
مگذار که گیرد شمر چادر ز سر کلثوم
هوش مصنوعی: اجازه نده که شمر، چادر کلثوم را از سرش بردارد.
اهل حرم خود را در کوفه ببین حیران
در کوفه ویرانه از دربدری گریان
هوش مصنوعی: ساکنان حرم را در کوفه ببین که در این شهر خراب و خسته از بی‌خانمانی، در حال گریه و حیرت هستند.
دارند با ولادت آخر به تصدق نان
با آنکه نشد هرگز یک لحظه که در دوران
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که حتی با وجود تولد آخرین وجود مقدس، هنوز هم در زمان زندگی او، لحظه‌ای نگذشته است که نان صدقه داده نشود. به این معنا است که افراد همچنان به نیکی و بخشش ادامه می‌دهند، حتی در زمان‌های پرچالش.
گردد ز در جودت یک مستحقی محروم
هوش مصنوعی: اگر از سخاوت تو حتی یک نفر هم بهره‌مند نشود، جای تأسف دارد.
از بس که حریم تو در چشم خسان خارند
در دست سپاه ظلم مغلول و گرفتارند
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه حریم تو در نگاه انسان‌های نادان بی‌احترامی می‌شود، سپاهی از ظلم و ستم در دست آن‌ها در وضعیت اسارت و بندگی قرار دارند.
بر پشت شتر عریان اندر سر بازارند
با طعنه یکی گوید از مردم تاتارند
هوش مصنوعی: در میان بازار، افرادی عریان بر روی شتر نشسته‌اند و یکی از آن‌ها با طعنه می‌گوید که این‌ها از مردم تاتار هستند.
با خنده یکی گوید هستند ز اهل روم
هوش مصنوعی: یکی با خنده می‌گوید که افرادی از روم در اینجا حضور دارند.
ای شاه نجف (صامت) هستی چو تو مولایش
پیرایه عصیان را مپسند به بالایش
هوش مصنوعی: ای شاه نجف، تو در آرامش و سکوتی، پس مولایت را از زینت گناه و نافرمانی دور نگه‌دار.
آخر چو اجل سازد در خاک لجد جایش
خواهد به نجف باشد در کوی تو ماوایش
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ فرا برسد و بدن را در خاک قرار دهند، جای او در نجف خواهد بود و در کوی تو آرامش خواهد یافت.
از قرب جوارت شاد بنما دل این مغموم
هوش مصنوعی: از نزدیکی و نزدیکیت، دل این فرد غمگین را شاد کن.