شمارهٔ ۱۳ - در مدح حضرت علی بن موسی الرضا(ع)
باز شد پیکر زیبای چمن اطلس پوش
شد دمن دفتر ما نی ز خطوط و زنقوش
گشت از دیبه چبن دامن صحرا مفروش
زلف سنبل زدم باد چه عهن المنفوش
هم ریاحین شده عطار صفت عطرفروش
هم به شهلایی شد نرگس شهلا موصوف
شد هلا موج زنان خون شقایق در باغ
لاله در راغ برافروخت ز هر گوشه چراغ
همچو مستی که کند ترز بط باده دماغ
کرد از شیشه وحدت می گلگون با یاغ
باغ را گشت ز نو باد بهاری به سراع
چو غریبی که کند یاد مقام مالوف
ید و بیضای کلیم است ترا اگر منظور
به شبستان گلستان به چم و بین کز نور
کوه و صحرا همه شد مشعله افرو چه طور
شد ز معموری گیتی همه بیتالمعور
هم گل از زمزمه بلبل نالان مسرور
هم ز رعنایی گل بلبل شیدا مشعوف
قهقه کبک دری میرسد از تحت به فوق
به هزار آوا دمساز هزاران از شوق
واشه زین شاخ به آن شاخ بپرد از شوق
صف به صف طوطی کان صفزده جوق اندر جوق
کرده درگردن خود قمری در بستان طوق
بسته چون صوفی هدهد به سر عمامه صوف
یار شد یار دگر یار چو بخت مسعود
به غنیمت بشمار این دو سه روز معدود
لاتکن قط علی نعمت رب لکنود
ساز چون سوسن آزاد هلاساز درود
تاب ده رشته اوصاف چو عقد منضود
به شهی کو به غریب الغربا شد معروف
خامس خامس اصحاب کسا فخر تبار
که ز بس مرتبه و جاه و جلال و مقدار
ذات او شد به صفات احدیت معیار
هست در عالم کن از همه جا بر همه کار
ناهی جمله نواهی چو خدای قهار
آمر کل اوامر چه خداوند روف
آیت باهره لطف خدای اعظم
حجت قاطعه صانع اوصاف امم
کعبه اهل وفا زیب صفا فخر حرم
پیش رایش بزنند ارز نکو رائی دم
هر دو گردند به بدنامی ظلمت توام
مهر و مه تا بابد این ز خسوف آن ز کسوف
ای عبادالله در ملک عبودیت شاه
غیر شخص تو نبرده است ز ماهی تا ماه
ز عبودیت در ملک ربوبیت راه
محرم راز خدایی و خدا هست گواه
ز خدا خواندنت آدم به خداوند پناه
که سلامت گذرد عقل از این راه مخوف
تا تو را آمده در ملک خراسان ماوا
طوس فردوس برین گشت و نهالش طوبی
عرش یکتا به طواف در تو صبح و مسا
گشته با این عظمت ازره تظعیم دو تا
به ثنای تو زبان همه اشیا گویا
به رضای تو رضای همه عالم موقوف
تا تو در کشور هستی زدی ای شاه قدم
آمد از جود تو در عالم موجود عدم
ای حدوثی که ز سیمای تو پیداست قدم
گر ز جد و پدرت چرخ جدا کرد چه غم
هرگز از حرمت قرآن نشود چیزی کم
ز جدا کردن اوراق وز تقطیع حروف
با چنین رتبه ز مامون دغا کی شاید
که پی قتل تو انگور به زهر آلاید
وز تف زهر ز حلقوم تو خون پالاید
حضرتت هم به کسی شکوه او ننماید
آری آری چو تویی حجت یزدان باید
که کریمی و رحیمی و رئوفی و عطوف
ریخت زهری فلک پیر به پیمانه تو
آتشی زد غم ایام به کاشانه تو
که شدند عاقل و مجنون همه دیوانه تو
ای به قربان تو و آه غریبانه تو
من بگویم ز کدامیم غم و افسانه تو
که گذشته است یکایک ز کرور و ز الوف
ای نبی قدر و علی رتبه و زهرا تمثال
حسنی خوی حسین خلقت و سجاد خصال
باقر و صادق و موسی منش اندر همه حال
گر ترا شد جگر از زهر خون مالامال
به رخ جد تو بستند خسان آب زلال
گوش کمن خواهی اگر یافت از آن حال وقوف
در وطن جمعیتی داشت فلک زد بهمش
کوفیان تا بفزایند ستم بر ستمش
بهر مهمانی بردند برون از حرمش
جانب کرب و بلا با حرم محترمش
عوض آنکه گذارند سر خود قدمش
«جلس الشمر علی صدره فی عرض الصفوف»
نازپرورده تنی را که چون جان داشت نبی
به جهان زینت آغوش رسول عربی
یک جهان تشنه به خونش همه خونخوار غبی
گشت چون مصحف اوراق ز هر شیخ وصیی
بس که از قهر زدندش ز سر بیادبی
به سهام و بسنان و بر ماح و به سیوف
این قدر شد حرم جد تو در دوران خوار
که بمانند اسیران ختائی و تنار
همه گشتند به جمازه در انظار سوار
ببر پیر و جوان شهره هر شهر و دیار
همه خونین جگر و دربه در و زار و نزار
همه بیمونس و غمخوار و غریب و ملهوف
منم آن (صامت) گمنام که در دار سرور
همچو عنقا شد در قاف زاعیان مستور
سر سوا زدهای دارم و یک عالم شور
ز عزای پسر فاطمه تا یوم نشور
مکن ای داشته بر آتش ما دست ز دور
به ثنای دگران عمر گرامی مصروف
شمارهٔ ۱۲ - در مدح حضرت امیرالمومنین(ع): ای کشور هستی را از صبح ازل مالکشمارهٔ ۱۴ - در مدح ماه بنیهاشم حضرت عباس(ع): ای که ناورد دلیران را ندیدی در نبرد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید صادق هاشمی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز شد پیکر زیبای چمن اطلس پوش
شد دمن دفتر ما نی ز خطوط و زنقوش
هوش مصنوعی: چمن زیبا و دلنشین دوباره شکوفا شد و دمنوش ما مانند دفتر یا کتابی پر از نعمت و زیبایی است، که نه تنها اثرات و خط های آن را نشان میدهد، بلکه تصاویر و نقشهای زیبایی هم در آن به چشم میخورند.
گشت از دیبه چبن دامن صحرا مفروش
زلف سنبل زدم باد چه عهن المنفوش
هوش مصنوعی: چرخش دامن صحرا مانند پارچهی نازک است و زلف سنبل در باد حرکت میکند و زیبایی آن را به نمایش میگذارد.
هم ریاحین شده عطار صفت عطرفروش
هم به شهلایی شد نرگس شهلا موصوف
هوش مصنوعی: گلی که بوی خوش دارد، حالا مانند عطارانی شده که عطر میفروشند. نرگسی که از زیبایی خاصی برخوردار است، به صفات زیبای شهلای معروف شده است.
شد هلا موج زنان خون شقایق در باغ
لاله در راغ برافروخت ز هر گوشه چراغ
هوش مصنوعی: در باغ لاله، خون شقایقها مانند امواجی در حال حرکت است و در هر گوشهای نور روشنی شعلهور شده است.
همچو مستی که کند ترز بط باده دماغ
کرد از شیشه وحدت می گلگون با یاغ
هوش مصنوعی: مانند مستی که دماغش را از شراب پر میکند، با عشق و زیبایی که از شیشهای پر از وحدت بیرون میآید، سرمست و شگفتزده است.
باغ را گشت ز نو باد بهاری به سراع
چو غریبی که کند یاد مقام مالوف
هوش مصنوعی: باد بهاری دوباره به باغ وزید و آنجا را به نگاهی مانند غریبهای تبدیل کرد که به یاد جای آشنایش میافتد.
ید و بیضای کلیم است ترا اگر منظور
به شبستان گلستان به چم و بین کز نور
هوش مصنوعی: اگر تو را به روشنی و زیبایی تشبیه کنند، مانند معجزهای است که موسی در شبستان گلستان به نمایش گذاشت. این اشاره به نوری دارد که در شب هنرنمایی میکند و به مفهوم زیبایی و درخشندگی اشاره میکند.
کوه و صحرا همه شد مشعله افرو چه طور
شد ز معموری گیتی همه بیتالمعور
هوش مصنوعی: کوهها و دشتها همه به آتش افتادهاند، چگونه شد که این جهان آباد و پر رونق به این حالت درآمد؟
هم گل از زمزمه بلبل نالان مسرور
هم ز رعنایی گل بلبل شیدا مشعوف
هوش مصنوعی: هم گل از آواز دلنشین بلبل غمگین خوشحال است و هم بلبل به زیبایی و لطافت گل شادمان میشود.
قهقه کبک دری میرسد از تحت به فوق
به هزار آوا دمساز هزاران از شوق
هوش مصنوعی: صدای قهقهه کبک دری از زیر به بالای کوه میرسد و با هزاران آوا، شادی و شوق را به ارمغان میآورد.
واشه زین شاخ به آن شاخ بپرد از شوق
صف به صف طوطی کان صفزده جوق اندر جوق
هوش مصنوعی: پرندهای از یک شاخه به شاخهای دیگر میپرد و از شوق، به صف افرادی که در حال حرکت هستند میپیوندد، مانند طوطی که در میان گروهها و جوقها سر و صدا میکند.
کرده درگردن خود قمری در بستان طوق
بسته چون صوفی هدهد به سر عمامه صوف
هوش مصنوعی: در باغ، قمری برای خود گردنبند درست کرده و آن را به گردن آویخته است، همانطور که صوفیها هدهد را به سر خود میگذارند.
یار شد یار دگر یار چو بخت مسعود
به غنیمت بشمار این دو سه روز معدود
هوش مصنوعی: دوست، به یار دیگری تبدیل شده، مانند بخت مسعود. این روزهای محدود را غنیمت بشمار.
لاتکن قط علی نعمت رب لکنود
ساز چون سوسن آزاد هلاساز درود
هوش مصنوعی: بر روی نعمتهای پروردگارت عجول نباش و مانند گل سوسن با آرامش و شگفتی زندگی کن.
تاب ده رشته اوصاف چو عقد منضود
به شهی کو به غریب الغربا شد معروف
هوش مصنوعی: صفات و ویژگیهای او مانند زنجیری محکم و مرتب است که به زیبایی به هم پیوستهاند. این زیبایی به شخصیتی تعلق دارد که در دل بیگانگان و دورافتادهها نیز شناخته شده و مشهور است.
خامس خامس اصحاب کسا فخر تبار
که ز بس مرتبه و جاه و جلال و مقدار
هوش مصنوعی: پنجمین نفر از اصحاب کساء، فخر و مایه افتخار خانوادهای بزرگ و با عظمت است که به خاطر مقام و مرتبتی که دارد، قابل ستایش و احترام است.
ذات او شد به صفات احدیت معیار
هست در عالم کن از همه جا بر همه کار
هوش مصنوعی: او بینظیر است و صفاتش نشاندهندهی یکتایی و بیهمتایی اوست؛ در عالم وجود، او معیار هر چیزی است و در همه جا بر همه امور تسلط دارد.
ناهی جمله نواهی چو خدای قهار
آمر کل اوامر چه خداوند روف
هوش مصنوعی: تمامی نهیها مانند فرمانهای خداوند قهاری هستند که بر تمام دستورات حاکم است، همانگونه که خداوند مهربان و با رحمت است.
آیت باهره لطف خدای اعظم
حجت قاطعه صانع اوصاف امم
هوش مصنوعی: نشانهای روشن و واضح از لطف خداوند بزرگ که دلیلی قاطع برای اثبات صفات و ویژگیهای ممتاز انسانها است.
کعبه اهل وفا زیب صفا فخر حرم
پیش رایش بزنند ارز نکو رائی دم
هوش مصنوعی: کعبه، جایی است که افرادی با وفا و دیانت حضور دارند و به خاطر صفای دل و احوال نیکشان، مورد احترام و ستایش قرار میگیرند. در این مکان مقدس، افراد با طرز تفکری نیکو به درگاه خداوند نزدیک میشوند و با ارادت و احترام از او درخواست میکنند.
هر دو گردند به بدنامی ظلمت توام
مهر و مه تا بابد این ز خسوف آن ز کسوف
هوش مصنوعی: هر دو با بدنامی مواجه میشوند، زیرا ظلمت تو همچون خورشید و ماه وجود دارد؛ تا زمانی که یکی بر اثر کسوف و دیگری بر اثر خسوف دچار تیرهگی میشود.
ای عبادالله در ملک عبودیت شاه
غیر شخص تو نبرده است ز ماهی تا ماه
هوش مصنوعی: ای بندگان خدا، در سلطنت بندگی، کسی جز خودتان را به عنوان پادشاه قبول نکنید؛ زیرا از زمان خلقت تا به حال، هیچکس نمیتواند جایگاه شما را بگیرد.
ز عبودیت در ملک ربوبیت راه
محرم راز خدایی و خدا هست گواه
هوش مصنوعی: از بندگی و خدمت به خداوند، میتوان به مقامهایی دست یافت که در آن رازهای الهی فاش میشود و خود خدا نیز بر این امر شاهد است.
ز خدا خواندنت آدم به خداوند پناه
که سلامت گذرد عقل از این راه مخوف
هوش مصنوعی: آدم به درگاه خداوند دعوت شده تا از او کمک بگیرد و در این مسیر که بسیار خطرناک است، از عقل و درایت خود بهره ببرد تا به سلامت عبور کند.
تا تو را آمده در ملک خراسان ماوا
طوس فردوس برین گشت و نهالش طوبی
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو به سرزمین خراسان آمدهای، شهر طوس به بهشت زمین تبدیل شده و درختش به درخت طوبی مبدل گشته است.
عرش یکتا به طواف در تو صبح و مسا
گشته با این عظمت ازره تظعیم دو تا
هوش مصنوعی: صبح و عصر با عظمت تو در حال طواف هستند، آسمان یکتا به خاطر شکوه و بزرگیات از تو سر تعظیم فرود آورده است.
به ثنای تو زبان همه اشیا گویا
به رضای تو رضای همه عالم موقوف
هوش مصنوعی: همه موجودات در ستایش تو سخن میگویند و خوشنودی تو برای خوشنودی تمام جهان لازم و ضروری است.
تا تو در کشور هستی زدی ای شاه قدم
آمد از جود تو در عالم موجود عدم
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در این سرزمین حضور داری، ای شاه بزرگ، از بخششها و خوبیهای تو در جهان، موجودی به وجود آمده که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
ای حدوثی که ز سیمای تو پیداست قدم
گر ز جد و پدرت چرخ جدا کرد چه غم
هوش مصنوعی: تو که از چهرهات پیداست وجودت از زمانه جدید است، اگر هم آثار و نشانههایی از جد و پدرت به تو رسیده که کجای عالم میروید، ناراحت نباش.
هرگز از حرمت قرآن نشود چیزی کم
ز جدا کردن اوراق وز تقطیع حروف
هوش مصنوعی: هیچگاه حرمت قرآن کاهش پیدا نمیکند، حتی اگر ورقهای آن جدا شوند یا حروفش بریدگی پیدا کنند.
با چنین رتبه ز مامون دغا کی شاید
که پی قتل تو انگور به زهر آلاید
هوش مصنوعی: با چنین مقام و جایگاه از مامون، چگونه ممکن است که به خاطر کشتن تو، انگور به زهر آغشته شود؟
وز تف زهر ز حلقوم تو خون پالاید
حضرتت هم به کسی شکوه او ننماید
هوش مصنوعی: از آتش زهر، خون از گلوی تو بیرون میآید، و هیچ کس از مقام تو شکایت نمیکند.
آری آری چو تویی حجت یزدان باید
که کریمی و رحیمی و رئوفی و عطوف
هوش مصنوعی: بله، تو باید کسی باشی که نماینده و دلیل وجود خداوند هستی، زیرا تو بخشنده، مهربان و دارای احساسات نیکو هستی.
ریخت زهری فلک پیر به پیمانه تو
آتشی زد غم ایام به کاشانه تو
هوش مصنوعی: زمانه با تلخیهایش به زندگی تو آسیب زده و غم و اندوهی را به خانهات آورده است.
که شدند عاقل و مجنون همه دیوانه تو
ای به قربان تو و آه غریبانه تو
هوش مصنوعی: همه افراد، چه عاقل و چه دیوانه، تحت تاثیر عاشقانه تو قرار گرفتهاند. من هم به خاطر تو فدای عشق و شیفتگیام میشوم و از دوری تو ناله میکنم.
من بگویم ز کدامیم غم و افسانه تو
که گذشته است یکایک ز کرور و ز الوف
هوش مصنوعی: من از کجا بگویم که غم و داستان تو چه بر سر من آورده است، در حالی که هر کدام از این روزها و شبها با تلخیهایشان از من دور شدهاند؟
ای نبی قدر و علی رتبه و زهرا تمثال
حسنی خوی حسین خلقت و سجاد خصال
هوش مصنوعی: ای پیامبر، تو بلندمرتبهای چون علی، و زهرا نماد زیبایی است. حسین، تجلی خلقت و سجاد، دارای ویژگیهای نیکوست.
باقر و صادق و موسی منش اندر همه حال
گر ترا شد جگر از زهر خون مالامال
هوش مصنوعی: اگر در هر شرایطی با درد و ناراحتی مواجه شدی و غم و اندوه در دلت شعلهور شد، به یاد شخصیتهای بزرگ و با تقوا مانند باقر، صادق و موسی بیفت.
به رخ جد تو بستند خسان آب زلال
گوش کمن خواهی اگر یافت از آن حال وقوف
هوش مصنوعی: خواران به جد تو اشاره کردند و از آب زلالی که در آن حوض است، سخن گفتند. اگر میخواهی از آن حالت آگاه شوی، باید به دنبال آن باشی.
در وطن جمعیتی داشت فلک زد بهمش
کوفیان تا بفزایند ستم بر ستمش
هوش مصنوعی: در سرزمین خود، آسمان جمعیتی را به وجود آورد که مانند کوفیان بودند، تا اینکه بر ظلمهای یکدیگر افزوده شود.
بهر مهمانی بردند برون از حرمش
جانب کرب و بلا با حرم محترمش
هوش مصنوعی: به خاطر مهمانی او را از حرمش خارج کردند و به سمت کربلا و سرزمینهای مقدس بردند.
عوض آنکه گذارند سر خود قدمش
«جلس الشمر علی صدره فی عرض الصفوف»
هوش مصنوعی: به جای این که خود را در معرض خطر قرار دهد، شمر بر سینه او نشسته بود و در برابر صفوف ایستاده بود.
نازپرورده تنی را که چون جان داشت نبی
به جهان زینت آغوش رسول عربی
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ارزشمندی موجودی اشاره دارد که به واسطه محبت و تربیت ویژه، با جان و دل عزیز شمرده میشود. این موجود همچنین به عنوان زینت و دلربایی برای دنیا و آغوش پیامبر اسلام معرفی شده است.
یک جهان تشنه به خونش همه خونخوار غبی
گشت چون مصحف اوراق ز هر شیخ وصیی
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف وضعیتی دور از عدالت و پر از خشونت میپردازد. اشاره دارد به این که جامعهای پر از تشنگی و نیاز به خون است و افرادی که در این جامعه هستند، از رذالت و کشتار دست نمیکشند. همچنین تشبیه به مصحف (کتاب مقدس) نشاندهنده این است که در چنین جامعهای، سخنان و آموزههای نیک مورد بیتوجهی قرار گرفته و به فراموشی سپرده شده است. در واقع، در این فضا، هر کسی به نوعی پیرو راه و عقایدی منحرف شده و به جای درستکاری و انصاف، در راه فساد و ظلم پیش میرود.
بس که از قهر زدندش ز سر بیادبی
به سهام و بسنان و بر ماح و به سیوف
هوش مصنوعی: به خاطر بیاحترامیهایی که به او کردند، او را مورد سرزنش قرار دادند و در نتیجه، به جنجال و گفتگوهای بیهوده و بیفایده دچار شد.
این قدر شد حرم جد تو در دوران خوار
که بمانند اسیران ختائی و تنار
هوش مصنوعی: دورانی پیش آمده که حرمت جد تو به اندازهای بیاحترامی شده که به مانند اسیران چینی و در بند گرفتار شده است.
همه گشتند به جمازه در انظار سوار
ببر پیر و جوان شهره هر شهر و دیار
هوش مصنوعی: همه در برابر دیدگان سوار، به جمع آمدهاند. آن پیر و جوان، مشهور و معروف در هر شهر و دیاری هستند.
همه خونین جگر و دربه در و زار و نزار
همه بیمونس و غمخوار و غریب و ملهوف
هوش مصنوعی: همه افراد در رنج و عذاب به سر میبرند و در حالتی ناامید و اسیر وضعیت ناگوار خود هستند. هیچکس را ندارند که در کنارشان باشد و به غمهایشان توجه کند، و همهشان در تنهایی و با نگرانی زندگی میکنند.
منم آن (صامت) گمنام که در دار سرور
همچو عنقا شد در قاف زاعیان مستور
هوش مصنوعی: من همان شخص ناشناختهام که در سرزمین خوشبختی مانند پرندهی افسانهای عنقا، در میان افرادی که در خفا هستند، پنهان ماندهام.
سر سوا زدهای دارم و یک عالم شور
ز عزای پسر فاطمه تا یوم نشور
هوش مصنوعی: من دلی پر از غم و اندوه دارم و احساساتی عمیق از عزاداری برای پسر فاطمه، تا روز معاد.
مکن ای داشته بر آتش ما دست ز دور
به ثنای دگران عمر گرامی مصروف
هوش مصنوعی: ای آنکه در اختیار داری، دستت را از دور بر آتش ما برندار و عمر گرانبهای خود را صرف ستایش دیگران نکن.