۳۱۰- مولانا وحیدی
از جمله نادره گویان قم و در وادی غلوی طمع که همواره چشم بر آب و علف داشت و سر کله بلهم :
اما چون طبع عالی و ذهن جلی داشت از او این نوع خصلت دور بود در اواخر عمر بگیلان رفته در سنه اثنی و اربعین و تسعمایه شاهین روح و حید را بطمع طعمه در فضای صحرای فنا پرانید در مدت عمر میانه او و مولانا حیرتی شیوه ی معارضه و منازعه مسلوک بوده یکدیگر را اهاجی رکیک کرده اند که ایراد آن لایق نیست اما جهت تبریز شهرانگیزی گفته که این چند بیت از آنجاست :
شعر مذموم و شاعران بد نام
شکر لله که بهر شهر انگیز
از هری آمدم سوی تبریز
تا بوصف بتان تبریزی
همچو طوطی شکر ریزی
وه چه تبریز رشک هشت بهشت
مردمش خوب روی و پاک سرشت
نازنینان بناز و محبوبی
در این شهر انگیز در تعریف پسر شیشه گر دو بیت گفته است بدان اختصار کرده شد:
در کمال لطافت و خوبی
دلبر شیشه گر بر عنایی
مردم دیده راست بینایی
بسکه شد شیشه اش پسندیده
از غزلیات او این دو مطلع نوشته شد :
خو کرده غم او بمن و من بغم او
آن پریچهره که دارد غم او شاد مرا
۳۰۹- مولانا افضل نامی: تهرانی است و بقدر طالب علمی نیز دارد شعرش بغایت رنگین و نظمش متین است در اوان جوانی بمفاجا در گذشت مردم را گمان آن بود که نور بخشیه او را تسمیم کرده اند . این دو مطلع از اوست:۳۱۱- مولانا شهاب معمایی: از شعرای هرات است بلطف و صفای ذهن موصوف بود و بمهارت در فن شعر خصوصا معما معروف چنانکه در آن باب رساله ای در سلک تحریر در آورده و این معما باسم ادهم خوبست :
اطلاعات
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از جمله نادره گویان قم و در وادی غلوی طمع که همواره چشم بر آب و علف داشت و سر کله بلهم :
هوش مصنوعی: یکی از سخنوران نادر قم که در دام طمع زندگی میکند و همیشه نگاهش به سودهای مادی است.
اما چون طبع عالی و ذهن جلی داشت از او این نوع خصلت دور بود در اواخر عمر بگیلان رفته در سنه اثنی و اربعین و تسعمایه شاهین روح و حید را بطمع طعمه در فضای صحرای فنا پرانید در مدت عمر میانه او و مولانا حیرتی شیوه ی معارضه و منازعه مسلوک بوده یکدیگر را اهاجی رکیک کرده اند که ایراد آن لایق نیست اما جهت تبریز شهرانگیزی گفته که این چند بیت از آنجاست :
هوش مصنوعی: به خاطر طبیعت والا و ذهن روشنی که داشت، او از این نوع ویژگیها دور بود. در اواخر عمرش به بگیلان رفت و در سال چهارصد و نود و نه به دلایل مختلف به شکلی آشفته در صحرای از بین رفتن زندگیاش پرواز کرد. در مدت زمان زندگیاش، او و مولانا به شیوهای جدالآمیز و چالشبرانگیز با یکدیگر برخورد میکردند و به هم اهانتهایی میکردند که ذکر آن بیمورد است، اما در مورد تبریز چند بیتی از آنجا بیان شده است.
شعر مذموم و شاعران بد نام
شکر لله که بهر شهر انگیز
هوش مصنوعی: شکر خدا که در هر شهری، شعرهای ناپسند و شاعران بدنام وجود دارد.
از هری آمدم سوی تبریز
تا بوصف بتان تبریزی
هوش مصنوعی: از هری به سوی تبریز آمدم تا زیباییهای بتهای تبریزی را توصیف کنم.
همچو طوطی شکر ریزی
وه چه تبریز رشک هشت بهشت
هوش مصنوعی: مانند طوطی که شکر پاشی میکند و چه زیباست که تبریز بهشتی است که بر هشت بهشت حسرت میزند.
مردمش خوب روی و پاک سرشت
نازنینان بناز و محبوبی
هوش مصنوعی: مردم خوب و زیبا روی هستند و سرشت پاکی دارند، آنها نازنین و محبوب هستند.
در این شهر انگیز در تعریف پسر شیشه گر دو بیت گفته است بدان اختصار کرده شد:
هوش مصنوعی: در این شهر، احساسات و روحیات متفاوتی وجود دارد. پسر شیشهگر در دو بیت چکیدهای از این احساسات را بیان کرده است.
در کمال لطافت و خوبی
دلبر شیشه گر بر عنایی
هوش مصنوعی: دلبر به نهایت زیبایی و لطافت، مانند شیشۀ ظریف و شکنندهای است که در دستان شیشهگر قرار دارد و به دقت و محبت با آن رفتار میشود.
مردم دیده راست بینایی
بسکه شد شیشه اش پسندیده
هوش مصنوعی: مردم، با چشم حقیقت بین خود دارند، چرا که شفافیت و وضوح آنها مانند شیشه است.
از غزلیات او این دو مطلع نوشته شد :
هوش مصنوعی: از اشعار او این دو شروع شعر سروده شده است:
خو کرده غم او بمن و من بغم او
آن پریچهره که دارد غم او شاد مرا
هوش مصنوعی: غم او به قلب من عادت کرده و من هم به غم او عادت کردهام. آن پری زیبارو که غمهای او را دارد، من را شاد میکند.