گنجور

۳۰۶- مولانا ضمیری همدانی

پسر مولانا حیرانی قمی است در شاعری خود را سرآمد دوران و در خوش طبعی وحید زمان میداند و از بابایی و خود رایی در عذاب میافتد چنانکه در این اوقات قصیده ای در تتبع مولانا امیدی بنام شاهزادگی بهرام میرزا گفته و در آن قصیده این دو بیت مندرج بود :

همه درویش رمز بغرایی
که دلالی و دف کشی صد بار

این بیت را در خدمت نواب صاحبقرانی خوانده بودند و خاطر آنحضرت را از این غباری پیدا شده او را طلب و فرمودند این بیت را چرا گفتی؟ در جواب گفت بواسطه آن گفتم که در این زمان این حال دارد، از استماع این سخن نزدیک بود که آتش قهر عالمسوز زبانه کشیده خرمن عمر ضمیری خاک بر سر را بباد فنا دهد . اما آخر حلم آنحضرت موجب اطفای آن شده اما او را تخته کلاه و رویش سیاه کرده در جمیع محلات و اسواق تبریز گردانیدند و با وجود آن خدمت ایشان هنوز در تعرض خلق و بی باکی به تقصیر از خود راضی نیست، این اشعار بدان جناب متعلق است :

و این ابیات هم از اوست :

روش مردم این شهر چنین است مگر
گریه من سوز و سوزم گریه میآرد ز درد
درد مندم گریه و سوزم اثر دارد بسی
من بوادی مردم و مجنون به حی ای ابر غم

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پسر مولانا حیرانی قمی است در شاعری خود را سرآمد دوران و در خوش طبعی وحید زمان میداند و از بابایی و خود رایی در عذاب میافتد چنانکه در این اوقات قصیده ای در تتبع مولانا امیدی بنام شاهزادگی بهرام میرزا گفته و در آن قصیده این دو بیت مندرج بود :
هوش مصنوعی: پسر مولانا، حیرانی قمی، خود را در شعر و شاعری بهترین در دورانش می‌داند و از خوش سلیقگی‌اش به عنوان بهترین فرد زمان یاد می‌کند. او از خودخواهی و وابستگی به پدرش رنج می‌برد. در این حین، شعری به نام "شاهزادگی" برای مولانا امیدی به نام بهرام میرزا سروده و در آن دو بیت را آورده است.
همه درویش رمز بغرایی
که دلالی و دف کشی صد بار
هوش مصنوعی: همه درویشان به خوبی می‌دانند که مهم‌ترین نکته در دلالی و دف زنی، تجربه و تکرار است.
این بیت را در خدمت نواب صاحبقرانی خوانده بودند و خاطر آنحضرت را از این غباری پیدا شده او را طلب و فرمودند این بیت را چرا گفتی؟ در جواب گفت بواسطه آن گفتم که در این زمان این حال دارد، از استماع این سخن نزدیک بود که آتش قهر عالمسوز زبانه کشیده خرمن عمر ضمیری خاک بر سر را بباد فنا دهد . اما آخر حلم آنحضرت موجب اطفای آن شده اما او را تخته کلاه و رویش سیاه کرده در جمیع محلات و اسواق تبریز گردانیدند و با وجود آن خدمت ایشان هنوز در تعرض خلق و بی باکی به تقصیر از خود راضی نیست، این اشعار بدان جناب متعلق است :
هوش مصنوعی: این شعر در حضور یکی از مقامات خوانده شد و آن مقام، از بیان آن شعر گلایه کرد و پرسید که چرا این شعر را گفته‌ای؟ در پاسخ گفته شد که دلیل من این بود که در این زمان، چنین حالتی وجود دارد. او افزود که با شنیدن این سخن، به نظر می‌رسید که خشم عمیق و دردناک به زودی می‌تواند زندگی شخصی را به باد فنا دهد. اما در نهایت، صبر و بردباری آن مقام باعث خاموش شدن این خشم شد، هرچند که این وضعیت باعث شده بود که او از نظر اجتماعی مورد توجه منفی قرار بگیرد و در محلات مختلف شهر احساس تحقیر کند. با این حال، او همچنان در مقابل انتقادات از خود راضی نبود و بی‌پروا به کار خود ادامه می‌داد. برخی اشعار نیز به او نسبت داده شد.
و این ابیات هم از اوست :
هوش مصنوعی: این اشعار نیز متعلق به اوست:
روش مردم این شهر چنین است مگر
گریه من سوز و سوزم گریه میآرد ز درد
هوش مصنوعی: مردم این شهر طوری هستند که تنها با دیدن درد و رنج من، احساساتی می‌شوند و اشک می‌ریزند.
درد مندم گریه و سوزم اثر دارد بسی
من بوادی مردم و مجنون به حی ای ابر غم
هوش مصنوعی: من به شدت در رنج و غم هستم و این اشک‌ها و سوز درونم تاثیر زیادی دارد. من در دنیای عشق و جنون قرار دارم، ای ابر غم!