۲۹۹- مولانا نیکی
پسر علی حلاج، اصفهانیست مردی درویش و کم سخن است و صحبت نیکی دارد چون هنوز جوانست امید که در شعر ترقی کند این دو مطلع از اوست :
مرا وقت وداع این غم آباد است پنداری
جانفشانیها بخاک پای یارم آرزوست
وه که یک جان دارم و در دل هزارم آرزوست
دامن زبدآموزی دشمن مکش از من
۲۹۸- مولانا شریف: شرافت سخنانش از دیوانش معلوم و طراوت کلامش در طی کلام فصاحت آیاتش مفهوم میشود در شعر از جمله شاگردان مولانا لسانی است . اگر چه نسبت بمولانا از او چند بیروشی سر زده نسبت شعری چند بیمعنی باو کرده و نام او سهواللسان کرده اما چون سوگند بغلاظ و شداد میخورد که این معنی به اغوای جمعی مفتن که عقل در وادی ایشان حیرتی دارد سمت ظهور یافت و آخر از آن بغایت خجل و منفعل بود یحتمل که روح پر فتوح مولانا نیز از او این معذرت پذیرد آخر در سنه ست و خمسین و تسعمایه در حینی که من در دارالأرشاد اردبیل بودم بآنجا آمد و در وبای عامی که در آنسال در آنجا واقع شده بود فروشد و دست تعلقات از دامن حیات گسست و بحظیره ی قدس پیوست و مضمون این بیت بادا رسانید :۳۰۰- مولانا سایل: از موضع نهاوند است و در فنون فضایل وجودت فهم بی مثل و مانند، طبعش در شعر و انشاء بغایت عالی افتاده بود در جوانی از آنجا جلا کرده بهمدان رفت و در آنجا ساکن شد بواسطه عداوتی که حیرتی را با او بود این قطعه در باب او گفته است:
اطلاعات
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پسر علی حلاج، اصفهانیست مردی درویش و کم سخن است و صحبت نیکی دارد چون هنوز جوانست امید که در شعر ترقی کند این دو مطلع از اوست :
هوش مصنوعی: پسر علی حلاج، اهل اصفهان است و مردی درویش و کمگوی است. او صحبتهای نیکی دارد و چون هنوز جوان است، امید میرود که در شعر پیشرفت کند. این دو مطلع از اوست:
مرا وقت وداع این غم آباد است پنداری
جانفشانیها بخاک پای یارم آرزوست
هوش مصنوعی: زمان وداع من پر از ناراحتی است و اینجا مثل یک ویرانه به نظر میرسد. آرزو دارم که فدای محبوبم بشوم و جانم را در پای او نثار کنم.
وه که یک جان دارم و در دل هزارم آرزوست
دامن زبدآموزی دشمن مکش از من
هوش مصنوعی: ای کاش تنها یک جان دارم و در درونم هزار آرزو و خواسته وجود دارد. ای کاش دست دشمنی که به دنبال آسیب رساندن است، از من دور شود و مرا راحت بگذارد.