۲۹۷- شاه حسین سیاقی
اصفهانیست پدرش میوه فروش بود بنابراین در اصفهان بمولانا شاه حسین میوه فروش اشتهار داشت و در معرکه گیری و میدان شطاحی علم تفوق میافراشت . اکثر کتب را مطالعه کرده و اگر چه کمیت فضیلتش چندانی نبود اما کیفیت بحثی حاصل کرده در اکثر مباحث دخل مینمود و از اقسام شعر طبعش به هجو سر راست تر بود از آن جمله هجوی که از برای میرهندی گفته مشهور است و در اقسام شعر بد نبود اما در شعر او قافیه غلط بسیار است و در شهور سنه احدی و اربعین و تسعمایه در حوالی دامغان بر سر چشمه علی نهال آمالش میوه ی حیات بر خاک ممات افشاند. و از دوحه زندگانیش بغیر از این ابیات ثمره ای نماند .این سه مطلع از جمله اشعار اوست:
با من زار از ترحم باز میدارد تو را
شام غم غیر از سک گوش که با من یار بود
هر که را دیدم ز یاران بر سر آزار بود
گر آفتاب چو ماه رخت علم نشود
۲۹۶- مولانا ابدال: اصفهانی الأصل بودست در اوایل عطاری کردی مولانای مذکور چون مدتی با من می بود. روزی ازوی پرسیدم که سبب ابدالی تو چه بود گفت در وقتی که عطاری میکردم عاشق جوانی شده بودم روزی برای جوان غزلی گفته بودم و در پیش دکان باو عرض میکردم که محصلی براتی باسم من آورد گفتم ساعتی صبر کن که این غزل را بخوانم از آنجا که انسانیت اتراک است چوبی بر من زد و جوان از مشاهده ی آن بر هم شده براه خود رفت آتش هجران در کانون سینه من شعله کشید. آتش در دکان زدم و روی بدروازه روان شدم. در بیرون شهر بقلندری برخوردم رخوت خود را بدو دادم و نمدی او را بستدم و آستینش را بریده بر سر نهادم و الف واری از دامنش بریده بر میان بستم و روی بکوی یار روان شدم چون اقوامم واقف شدند زبان نصیحت بلکه ملامت بر من گشودند، هیهات . هیهات،۲۹۸- مولانا شریف: شرافت سخنانش از دیوانش معلوم و طراوت کلامش در طی کلام فصاحت آیاتش مفهوم میشود در شعر از جمله شاگردان مولانا لسانی است . اگر چه نسبت بمولانا از او چند بیروشی سر زده نسبت شعری چند بیمعنی باو کرده و نام او سهواللسان کرده اما چون سوگند بغلاظ و شداد میخورد که این معنی به اغوای جمعی مفتن که عقل در وادی ایشان حیرتی دارد سمت ظهور یافت و آخر از آن بغایت خجل و منفعل بود یحتمل که روح پر فتوح مولانا نیز از او این معذرت پذیرد آخر در سنه ست و خمسین و تسعمایه در حینی که من در دارالأرشاد اردبیل بودم بآنجا آمد و در وبای عامی که در آنسال در آنجا واقع شده بود فروشد و دست تعلقات از دامن حیات گسست و بحظیره ی قدس پیوست و مضمون این بیت بادا رسانید :
اطلاعات
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اصفهانیست پدرش میوه فروش بود بنابراین در اصفهان بمولانا شاه حسین میوه فروش اشتهار داشت و در معرکه گیری و میدان شطاحی علم تفوق میافراشت . اکثر کتب را مطالعه کرده و اگر چه کمیت فضیلتش چندانی نبود اما کیفیت بحثی حاصل کرده در اکثر مباحث دخل مینمود و از اقسام شعر طبعش به هجو سر راست تر بود از آن جمله هجوی که از برای میرهندی گفته مشهور است و در اقسام شعر بد نبود اما در شعر او قافیه غلط بسیار است و در شهور سنه احدی و اربعین و تسعمایه در حوالی دامغان بر سر چشمه علی نهال آمالش میوه ی حیات بر خاک ممات افشاند. و از دوحه زندگانیش بغیر از این ابیات ثمره ای نماند .این سه مطلع از جمله اشعار اوست:
هوش مصنوعی: اصفهان، زادگاه او، جایی است که پدرش میوهفروش بود و به همین دلیل در آنجا به عنوان میوهفروش شناخته میشد. او در مجالس و مراسمها مهارت خاصی داشت و در مباحث مختلف حضور موثر و فعالی داشت. اگرچه تعداد آثارش زیاد نبود، اما در بحث کردن کیفیت خوبی داشت. شعرهایش نیز به ویژه در زمینه هجو مشهور است. یکی از اشعار معروف او در این زمینه مربوط به میرهندی است. در شعرهایش برخی خطاهای قافیهای وجود دارد، اما در مجموع، آثار او از نظر ادبی خوب و قابل توجه است. او در حوالی دامغان، در تاریخ خاصی، آرزوهایش را به ثمر رساند و به جز اشعارش، از زندگیاش چیزی باقی نمانده است. سه بیت از اشعار او به یادگار مانده است.
با من زار از ترحم باز میدارد تو را
شام غم غیر از سک گوش که با من یار بود
هوش مصنوعی: شام غم مرا از زاری باز میدارد، زیرا غیر از سکوتی که با من هست، هیچ یاری دیگری ندارم.
هر که را دیدم ز یاران بر سر آزار بود
گر آفتاب چو ماه رخت علم نشود
هوش مصنوعی: هر دوستی که دیدم، در دلش درد و زخم بود. حتی اگر زیباییاش مانند آفتاب باشد، باز هم به درخشانی و صفای دل نمیرسد.