۲۸۸- حیدر کلیچه پز
از شهر هرات است اول به کلیچه پزی اوقات صرف میکرد بعد از آن میل بشاعری کرده شعر بسیار جمع کرد چون عامی است اکثر سخنان خودش را نمی فهمد . این مطلع گویای حسب حال خود گفته :
اشعار او قریب بده هزار بیت میرسد از قصیده و غزل و غیره ولی غزل بهتر از اشعار دیگرش است خودش مرد فقیر و درویش نهاد است و گاهی به تجارت بجانب هند میرود و اوقات از آن وجه میگذراند و از کسی طمعی ندارد این چند بیت از اشعار او ثبت افتاد :
یاران و همنشین و رفیقان همدمند
فریاد از آن کسان که ندانند این قدر
کاز عمر آن خوشست که یک لحظه با همند
عشاق را چه شد که غم هم نمیخورند
خوبان اگر ز محنت عشاق بی غمند
دولت وصل نگوییم که ما را هوس است
این سعادت که غمش هم نفس ماست بس است
عتاب یار چه غم گر مرا خراب کند
ره صحرای محنت گیر و رو در وادی غم کن
بهر کس دوستی کردی شد آخر دشمن جانت
بخود گر نیستی دشمن بمردم دوستی کم کن
بدرد و داغ تنهایی دوا از کس مجو ایدل
نه اظهار جراحت های خود . نی یاد مرهم کن
چو در خیل سگان یار جا داری غنیمت دان
نمیگویم کنار از صحبت یاران همدم کن
منال از سستی عهد بتان سنگدل حیدر
اساس عقل بر هم زن بنای عشق محکم کن
گوش باید کرد هر جا گفتگویی بگذرد
شاید آنجا گفتگوی ماهرویی بگذرد
نگذرد جز آرزوی وصل جانان در دلم
در دل کس غیر از این گر آرزویی بگذرد
با رخت آیینه دل در مقابل داشتم
در مقابل صورتی دیدم که در دل داشتم
پس از این به هر سر ره من و عرض بینوایی
که کنم دعای جانت به بهانه گدایی
همه شب در این خیالم که رسم بوصل روزی
۲۸۷- مانی مشهدی: پدرش کاسه گر بوده خود نیز در اوایل بدان شغل مشغولی میکرد آخر بواسطه لطافت طبع و شعر بخدمت محمد محسن میرزا پسر سلطانحسین میرزا که مشهور بکپک میرزا بود افتاد و از جمله مقربان شد این غزل از اوست :۲۸۹- مولانا نرگسی: از شیخ زاده های شهر ابهر عراق است اما اکثر اوقات در شهر هرات می بود و آنکه در مجالس النفائس آورده که از مرو است سهو کرده گویند روزی مولانا عبدالله هاتفی از او پرسید که تو چه نام داری جواب داد که نام من ابوالمکارم نزار الدین قدرت الله است و در شهر من مرا شیخ میرک میگویند و تخلص من نرگسی است . مولانای مذکور گفته که حاصل کلام . «نجس مردکی بوده ای!»
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از شهر هرات است اول به کلیچه پزی اوقات صرف میکرد بعد از آن میل بشاعری کرده شعر بسیار جمع کرد چون عامی است اکثر سخنان خودش را نمی فهمد . این مطلع گویای حسب حال خود گفته :
هوش مصنوعی: این شخص از شهر هرات است و ابتدا زمان زیادی را صرف درست کردن کلیچه میکرد. سپس به شاعری علاقهمند شد و اشعار زیادی گردآوری کرد، اما چون که فردی عادی است، بیشتر سخنان خود را متوجه نمیشود. این مطلع به خوبی حال و وضعیت او را توصیف میکند.
اشعار او قریب بده هزار بیت میرسد از قصیده و غزل و غیره ولی غزل بهتر از اشعار دیگرش است خودش مرد فقیر و درویش نهاد است و گاهی به تجارت بجانب هند میرود و اوقات از آن وجه میگذراند و از کسی طمعی ندارد این چند بیت از اشعار او ثبت افتاد :
هوش مصنوعی: اشعار او به نزدیک به هزار بیت میرسد و شامل قصیده و غزل و دیگر سبکها است، اما غزلهای او از دیگر اشعارش بهتر هستند. او مردی فقیر و درویش است و گاهی برای تجارت به هند میرود و با همین کار زندگی میکند و به کسی وابسته نیست. چند بیت از اشعار او ثبت شده است:
یاران و همنشین و رفیقان همدمند
فریاد از آن کسان که ندانند این قدر
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان ما در کنار هم هستند، اما افسوس بر کسانی که نمیدانند چه اندازه ارزش این همراهی و دوستیها زیاد است.
کاز عمر آن خوشست که یک لحظه با همند
عشاق را چه شد که غم هم نمیخورند
هوش مصنوعی: عمر شیرین و ارزشمند است که لحظهای در کنار هم باشیم. اما عشاق چه شدهاند که حتی در غم و اندوه هم غمگین نیستند؟
خوبان اگر ز محنت عشاق بی غمند
دولت وصل نگوییم که ما را هوس است
هوش مصنوعی: اگر خوبان از درد و رنج عاشقان بیخبر هستند، ما نمیتوانیم از خوشی و نعمت وصال صحبت کنیم، زیرا ما تنها آرزوی آن را داریم.
این سعادت که غمش هم نفس ماست بس است
عتاب یار چه غم گر مرا خراب کند
هوش مصنوعی: این خوشبختی که غم آن نیز با ماست، کافی است. چه اهمیت دارد اگر یار از من گله کند و مرا به بیقدری بخواهد؟
ره صحرای محنت گیر و رو در وادی غم کن
بهر کس دوستی کردی شد آخر دشمن جانت
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، با مشکلات و سختیها مواجه خواهی شد و بهتر است که در لحظات سخت، به دلایل غم و اندوه خود فکر کنی. زیرا از محبت به دیگران ممکن است نتیجهای ناخواسته بگیری که مخاطرهآمیز باشد.
بخود گر نیستی دشمن بمردم دوستی کم کن
بدرد و داغ تنهایی دوا از کس مجو ایدل
هوش مصنوعی: اگر خودت هم دوست واقعی نیستی، بهتر است با مردم دشمنی نکن. برای رفع درد و غم تنهاییات، به دنبال کمک از دیگران نباش.
نه اظهار جراحت های خود . نی یاد مرهم کن
چو در خیل سگان یار جا داری غنیمت دان
هوش مصنوعی: نه زخمهای خود را نشان بده و نه مرهمی بر آنها بگذار. چون در میان تجمعی از سگها، اگر همسری داری، آن را فرصتی ارزشمند بدان.
نمیگویم کنار از صحبت یاران همدم کن
منال از سستی عهد بتان سنگدل حیدر
هوش مصنوعی: من نمیگویم که از گفتوگو با دوستان فاصله بگیری، بنابراین نگران شکست و بیوفایی آنها نباش.
اساس عقل بر هم زن بنای عشق محکم کن
گوش باید کرد هر جا گفتگویی بگذرد
هوش مصنوعی: عقل را رها کن و پایههای عشق را مستحکم ساز. باید به آنچه در گفتگوها بیان میشود، گوش فرا دهی و توجه کنی.
شاید آنجا گفتگوی ماهرویی بگذرد
نگذرد جز آرزوی وصل جانان در دلم
هوش مصنوعی: شاید در آنجا گفتوگویی از یک محبوب زیبا رخ دهد، اما تنها چیزی که در دلم باقی میماند آرزوی وصال معشوق است.
در دل کس غیر از این گر آرزویی بگذرد
با رخت آیینه دل در مقابل داشتم
هوش مصنوعی: اگر کسی در دلش آرزویی داشته باشد و آن آرزو غیر از این باشد، من در مقابل او با آینه دلم، تصوری از تو را داشتم.
در مقابل صورتی دیدم که در دل داشتم
پس از این به هر سر ره من و عرض بینوایی
هوش مصنوعی: من در مقابل چهرهای قرار گرفتم که در دل خود احساس میکردم، پس از این به هر جا بروم، از درد و رنج خودم سخن میگویم.
که کنم دعای جانت به بهانه گدایی
همه شب در این خیالم که رسم بوصل روزی
هوش مصنوعی: میگوید: چه دعایی برای جان تو کنم وقتی که به خاطر نیازمندی شبها در این خیال هستم که روزی به وصال تو برسم.