۲۸۹- مولانا نرگسی
از شیخ زاده های شهر ابهر عراق است اما اکثر اوقات در شهر هرات می بود و آنکه در مجالس النفائس آورده که از مرو است سهو کرده گویند روزی مولانا عبدالله هاتفی از او پرسید که تو چه نام داری جواب داد که نام من ابوالمکارم نزار الدین قدرت الله است و در شهر من مرا شیخ میرک میگویند و تخلص من نرگسی است . مولانای مذکور گفته که حاصل کلام . «نجس مردکی بوده ای!»
در هرات بعضی اوقات محتسب بود و در آخر بقندهار رفت و در آخر در سنه ثمان و ثلثین و تسعمایه که سنین عمرش به ستین رسیده بود چمن حیات را وداع کرده بسرا بوستان خلد انتقال کرد . ا ین غزل از اوست :
ما چه گفتیم و چه کردیم و چه دیدی از ما
جور گفتیم مکن تند شدی وه چه شود
گر فراموش کنی آنچه شنیدی از ما
از توای ناله به رشگیم که از غایت شوق
پیشتر بر سر آن کوی رسیدی از ما
ای طبیب آمدی و دست نهادی بر دل
رفتی و پای بیکبار کشیدی از ما
نرگسی بر تن خود پیرهن از غصه درید
دامن وصل همان لحظه که چیدی از ما
تا کی ای دل فکر درد بیدوای من کنی
از برای خود چه کردی کاز برای من کنی
آنرا که درد عشق تو دیوانه ساخته
مجنون صفت بگوشه ویرانه ساخته
هر شب ایدل گفتگوی زلف جانان میکنی
جواب مخزن الاسرار گفته و این دو بیت از آنجاست :
خود پریشانی و ما را هم پریشان میکنی
شب همه شب راست کنی جای خویش
هیچ نداری غم فردای خویش
آمده شیطان بهم آوازیت
۲۸۸- حیدر کلیچه پز: از شهر هرات است اول به کلیچه پزی اوقات صرف میکرد بعد از آن میل بشاعری کرده شعر بسیار جمع کرد چون عامی است اکثر سخنان خودش را نمی فهمد . این مطلع گویای حسب حال خود گفته :۲۹۰- دوستمحمد جانی: از مردم سبزوار خراسان است و او بصفای ذهن سلیم و ذکای طبع مستقیم از سایر شعرای زمان خود امتیاز داشت و بفقر و مسکنت او دیگری کم بود هرگز از کسی طمعی نمیکرد و اگر کسی چیزی برای او بردی قبول نمیکرد و میگفت رزاق کریم و بخشنده ی لازم التعظیم و التکریم از خزانه اکرام عام خود بمن آن قدر لطف کرده که مرا کافی است و در شعر خصوصا قصیده او را رتبه عالی بود چنانکه او را مولانا دوستمحمد قصیده خوان میگفتند این چند بیت از قصیده ی او که در تتبع استادان گفته نوشته شد و بسیار خوب گفته :
اطلاعات
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از شیخ زاده های شهر ابهر عراق است اما اکثر اوقات در شهر هرات می بود و آنکه در مجالس النفائس آورده که از مرو است سهو کرده گویند روزی مولانا عبدالله هاتفی از او پرسید که تو چه نام داری جواب داد که نام من ابوالمکارم نزار الدین قدرت الله است و در شهر من مرا شیخ میرک میگویند و تخلص من نرگسی است . مولانای مذکور گفته که حاصل کلام . «نجس مردکی بوده ای!»
هوش مصنوعی: او از خانوادههای شیخ در شهر ابهر عراق است، اما بیشتر وقتها در شهر هرات زندگی میکند. در نوشتههای مجالس النفائس به اشتباه ذکر شده که او از مرو است. روزی مولانا عبدالله هاتفی از او پرسید که نامش چیست و او پاسخ داد که نامش ابومکارم نزارالدین قدرتالله است و در شهرش او را شیخ میرک مینامند و تخلص او نرگسی است. مولانای یاد شده اظهار کرده که نتیجه کلام این است که "تو مردکی نجس بودهای!"
در هرات بعضی اوقات محتسب بود و در آخر بقندهار رفت و در آخر در سنه ثمان و ثلثین و تسعمایه که سنین عمرش به ستین رسیده بود چمن حیات را وداع کرده بسرا بوستان خلد انتقال کرد . ا ین غزل از اوست :
هوش مصنوعی: در هرات گاهی مسئول نظارت بر امور عمومی بود و بعد به قندهار رفت. در سال 1338 که در آن زمان سنش به شصت سال رسیده بود، از زندگی وداع کرده و به دنیای دیگر منتقل شد. این غزل متعلق به اوست:
ما چه گفتیم و چه کردیم و چه دیدی از ما
جور گفتیم مکن تند شدی وه چه شود
هوش مصنوعی: ما چه چیزی گفته و چه کارهایی انجام دادهایم، تو چرا به ما چنین قضاوتی میکنی؟ اگر از ما ناراحت هستی، چه فایدهای دارد که اینقدر تند عمل کنی؟
گر فراموش کنی آنچه شنیدی از ما
از توای ناله به رشگیم که از غایت شوق
هوش مصنوعی: اگر آنچه از ما شنیدی را فراموش کنی، از تو به خاطر این ناله میکنم که نشانگر شوق فراوان من است.
پیشتر بر سر آن کوی رسیدی از ما
ای طبیب آمدی و دست نهادی بر دل
هوش مصنوعی: قبلتر در آن محله به ما رسیدی، ای پزشک! آمدی و دست بر روی دل من گذاشتی.
رفتی و پای بیکبار کشیدی از ما
نرگسی بر تن خود پیرهن از غصه درید
هوش مصنوعی: وقتی رفتی، تنها یک بار با انگشت تو پیراهن را از غصه برای ما پاره کردی، مانند نرگسی که بر تن خود دارد.
دامن وصل همان لحظه که چیدی از ما
تا کی ای دل فکر درد بیدوای من کنی
هوش مصنوعی: لحظهای که ارتباط ما قطع شد، ای دل، تا چه زمانی به فکر درد و غم جدایی من خواهی بود؟
از برای خود چه کردی کاز برای من کنی
آنرا که درد عشق تو دیوانه ساخته
هوش مصنوعی: برای خود چه کار کردهای که برای من انجام دهی، در حالیکه درد عشق تو من را دیوانه کرده است؟
مجنون صفت بگوشه ویرانه ساخته
هر شب ایدل گفتگوی زلف جانان میکنی
هوش مصنوعی: مجنون در گوشهی ویرانه، هر شب با دلبرش در مورد زلف و زیبایی او سخن میگوید.
جواب مخزن الاسرار گفته و این دو بیت از آنجاست :
هوش مصنوعی: جواب مخزن الاسرار را بیان کرده و این دو بیت متعلق به آن است:
خود پریشانی و ما را هم پریشان میکنی
شب همه شب راست کنی جای خویش
هوش مصنوعی: تو خودت در آشفتگی و این آشفتگی را به ما هم منتقل میکنی، شب تا شب در تلاش هستی که جایگاه خودت را به درستی مشخص کنی.
هیچ نداری غم فردای خویش
آمده شیطان بهم آوازیت
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که نباید نگران آیندهات باشی، زیرا شیطان تو را وسوسه میکند و به تو القا میکند که نگران باشی. در واقع، این دعوت به آرامش و رها کردن دغدغههای بیمورد درباره فرداست.