گنجور

۲۸۵- مولانا حیرانی

اگر چه به همدان منسوبست اما اصلش از قم است سخنوری شیرین کلام بود و قوت حافظه اش بمرتبه ای بود که صد هزار بیت بخاطر داشت، در زمان سلطان یعقوب از جمله ندما بود و در جمیع اصناف سخن شعر گفته از مثنویات او کتاب ۱- بهرام و ناهید ۲- مناظره ی آسمان و زمین

- سیخ و مرغ ۴- مناظره ی شمع و پروانه است . این بیت آغاز شمع و پروانه اوست:
ای جمالت چراغ هر خانه

قصیده ای که در هجو قاضی محمد علایی کاشانی گفته مشهور است و غزلهای خوب هم گفته از جمله این غزل آورده میشود :

چو شمع از آتش دل کاشکی میسوختم من هم
اجل ره بر سرم نتواند آوردن شب هجران
چنین کاز دود آهم خانه تاریک است و روزن هم
مگو روز جدایی از چه رو بیمار میگردی
که بیماری به از روز جدایی، بلکه مردن هم
طبیبم چاک دل میدوخت، شد از شعله آهم
بدستش ریسمان خاکستر و بگداخت سوزن هم
چنان در کار دل واماند بی روی تو حیرانی

در کبر سن به همدان رفت و هم در آنجا فوت شد و هم در آنجا مدفون است و این مطلع پر سوز هم از اوست :

۲۸۴- مولانا گلخنی: خواهر زاده ی مولانا شهیدی قمی است سرور بی باکان و سر دفتر چپانیان بود و در این وادی ها هر چند تعریف او کنند باور توان داشت، گویند بی باکی او تا بحدی بود که روزی سلطان حسین میرزا در خیابان هرات دچار او شده بواسطه مرض فالج در تخت روان سیر میکرده از کمال لطف و احسانی که با طبقه شعر او ظرفا داشته اند فرموده اند « هان مولانا چو نی؟» جواب گفته : « الحمدلله دو پای روان دارم و سیر می کنم! و همچون مرده ها مرا بر تخته پاره ای نبسته اند و چهار کس نمیگردانند!! » دیگر هزلهایی که او با مردم کرده بسیار است و تحریر آن موجب تطویل میشود. استغناء و عدم توجه او به مزخرفات دنیوی و کم طمعی او را در نظر خلق عزیز میگردانید . آخر بواسطه جنگی که میان یکی از اولاد سلطان حسین میرزا و سلاطین ازبک واقع شد کشته گشت . این اشعار از جمله زاده های طبع اوست :۲۸۶- مولانا مانی شیرازی: در اوایل ببرزگری اوقات میگذرانید و در اواخر بواسطه شهرت شاعری و لطف پای دردایره ی سپاهیگری که هیچکس جان از آن دایره ی بی سر و پا بسلامت بیرون نبرده نهاد . در اوایل زمان صاحبقران مغفور بمراتب عالی صعود کرد اما بموجب القاص لایحب القاص بسعایت امیر نجم زرگر که در آن ولاسهم سعادتش بکمان خانه اقبال رسیده بود هدف تیر غضب او گشته و کشته شد . در محل رفتن غزلی که این دو بیت از آنست در سلک نظم کشید و یادگار بر صفحه روزگار بی اعتبار گذاشت

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر چه به همدان منسوبست اما اصلش از قم است سخنوری شیرین کلام بود و قوت حافظه اش بمرتبه ای بود که صد هزار بیت بخاطر داشت، در زمان سلطان یعقوب از جمله ندما بود و در جمیع اصناف سخن شعر گفته از مثنویات او کتاب ۱- بهرام و ناهید ۲- مناظره ی آسمان و زمین
هوش مصنوعی: اگرچه به همدان نسبت داده می‌شود، اما اصل و نسبش به قم برمی‌گردد. او سخنوری با زبان شیرین بود و حافظه‌اش به قدری قوی بود که توانسته بود صد هزار بیت شعر را حفظ کند. در زمان سلطان یعقوب، از جمله شاعران و سخن‌گویان مشهور به شمار می‌رفت و در انواع مختلف شعر سروده است. از آثار او می‌توان به دو کتاب اشاره کرد: "بهرام و ناهید" و "مناظره آسمان و زمین".
- سیخ و مرغ ۴- مناظره ی شمع و پروانه است . این بیت آغاز شمع و پروانه اوست:
ای جمالت چراغ هر خانه
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف رابطه عاشقانه و جذابیت می‌پردازد. در آن، زیبایی و نور چشمان محبوب مانند شمعی است که هر خانه‌ای را روشن می‌کند. در اینجا شمع نماد نور و زندگی است و پروانه به خاطر جذابیت شمع به دور آن می‌چرخد، نشان‌دهنده‌ی عشق و علاقه‌ای عمیق است.
قصیده ای که در هجو قاضی محمد علایی کاشانی گفته مشهور است و غزلهای خوب هم گفته از جمله این غزل آورده میشود :
هوش مصنوعی: قصیده‌ای که در نقد و تمسخر قاضی محمد علایی کاشانی سروده شده، معروف است و همچنین غزل‌های زیبایی هم از او به جا مانده که یکی از این غزل‌ها در ادامه آورده می‌شود:
چو شمع از آتش دل کاشکی میسوختم من هم
اجل ره بر سرم نتواند آوردن شب هجران
هوش مصنوعی: مثل شمعی که از آتش دل می‌سوزد، ای کاش من هم همینطور می‌سوختم. من در شب جدایی احساس می‌کنم که مرگ نمی‌تواند به من نزدیک شود.
چنین کاز دود آهم خانه تاریک است و روزن هم
مگو روز جدایی از چه رو بیمار میگردی
هوش مصنوعی: خانه‌ی من به خاطر دود آهم تاریک شده و دیگر نمی‌توانم بگویم که چرا در روز جدایی، تو این‌گونه بیمار و ناراحت هستی.
که بیماری به از روز جدایی، بلکه مردن هم
طبیبم چاک دل میدوخت، شد از شعله آهم
هوش مصنوعی: بیماری به مراتب بهتر از روزی است که از محبوب دور شده‌ام. حتی مرگ هم برایم بهتر است، زیرا درد جدایی و آتش درونم را نمی‌توان تحمل کرد.
بدستش ریسمان خاکستر و بگداخت سوزن هم
چنان در کار دل واماند بی روی تو حیرانی
هوش مصنوعی: آن شخص با دست خود ریسمانی که از خاکستر ساخته بود، به سوزن گرما داد و در این حال، دلش همچنان به فکر تو وامانده و در حیرت است.
در کبر سن به همدان رفت و هم در آنجا فوت شد و هم در آنجا مدفون است و این مطلع پر سوز هم از اوست :
هوش مصنوعی: او در سال‌های پایانی عمرش به همدان رفت و در همان‌جا درگذشت و به خاک سپرده شد. همچنین شعر گویایی از او باقی مانده که بیانگر احساسات عمیقش است.