۲۷۴- مولانا حیرتی
مشهور است که مروی است اما خود میگوید که از تونم از شعرای مشهور است در همه باب شعر گفته اما در منقبت بسیار کوشیده در اوایل جوانی بسیار بی قید و لاابالی بوده و اکثر به هجو مردم زبان میگشود و اهاجی که میان او و وحیدی قمی واقع شده مشهور است از غایت رکاکت ایراد آن ننمود این چند بیت از جمله ابیات اوست :
آیت رحمتی چنین نامده بر زمین فرو
حلقه لعل بتان را نه ز جان ساخته اند
بلکه جان را ز لب لعل بتان ساخته اند
هرگز سوی من چشم کرم باز نکردی
کاز ناز بمن عربده آغاز نکردی
دادی بسخن وعده ام و لب نگشودی
گفتی که کنم مرحمتی باز نکردی
از سبزه دمد گل چو تو را سبزه ز گل خاست
در حسن چرا دعوی اعجاز نکردی
قضا که صورت یوسف چنان لطیف رقم کرد
برای صورت خوب تو امتحان قلم کرد
گه دل از عشق بتان گه جگرم می سوزد
عشق هر لحظه بداغ دگرم می سوزد
من ز خود بی خبر و آتش هجران در سر
۲۷۳- مولانا لسانی: در اصل شیرازی است اما اکثر اوقات در بغداد و دارالسلطنه تبریز بسر میبرد . شاعری متین و نکته دان و شیرین بود اشعار او شتر گربه واقع شده، چه یک غزل او که تمام خوب باشد کم است، اما آنچه خوبست بسیار بسیار خوب واقع شده من با او بسیار صحبت داشته ام و شعر هم، با هم خوانده ایم و شعری چند که شاگرد او شریف مشهور ساخته موسوم بسهو اللسان از روی ستم ظریفی است از اکثر آن شعرها او را خبری نسیت و دیگر غیر از شاعری بسیار فقیر و درویش نهاد بود، وفات او در تبریز واقع شد در شهور سنه احدی و اربعین و تسعمایه و در سرخاب مدفون است.این غزل و چند بیت از اشعار اوست :۲۷۵- خواجه مسعود قمی: از جمله اعیان قم است، در شعر او را مرتبه عالی است و مثنوی بسیار گفته از جمله یوسف و زلیخا و مناظره ی شمس و قمر مناظره ی تیغ و قلم او مشهور است این بیت از کتاب تیغ و قلم در تعریف شتر که بتقریب آورده طوری واقع شده.
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مشهور است که مروی است اما خود میگوید که از تونم از شعرای مشهور است در همه باب شعر گفته اما در منقبت بسیار کوشیده در اوایل جوانی بسیار بی قید و لاابالی بوده و اکثر به هجو مردم زبان میگشود و اهاجی که میان او و وحیدی قمی واقع شده مشهور است از غایت رکاکت ایراد آن ننمود این چند بیت از جمله ابیات اوست :
هوش مصنوعی: مشهور است که او شاعری معروف است و خود نیز میگوید که در عرصههای مختلف شعر گفته، اما بیشتر در مدح و منقبت شخصیتها کوشش کرده است. در اوایل جوانی، خیلی بیقید و سرمست بوده و بیشتر به هجو مردم میپرداخته. همچنین، داستانی که میان او و وحیدی قمی پیش آمده، به خاطر شدت رکاکت آن، معروف است. این چند بیت از اشعار او هستند:
آیت رحمتی چنین نامده بر زمین فرو
حلقه لعل بتان را نه ز جان ساخته اند
هوش مصنوعی: این کلام به این معناست که نشانههای رحمت الهی به گونهای بر زمین نازل شده، و گردنبندهای زیبا که نماد زیبایی و محبت هستند، نه از جنس جان انسانها ساخته شدهاند، بلکه از وجود مقدس و الهی سرچشمه میگیرند. اینجا به نوعی به زیباییهای معنوی و الهی اشاره شده که در دنیا وجود دارد.
بلکه جان را ز لب لعل بتان ساخته اند
هرگز سوی من چشم کرم باز نکردی
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به حال دل خود اشاره میکند و میگوید که جانش به خاطر زیبایی و魅یت معشوقان در دلش زنده شده است، اما معشوق هرگز به او توجهی نکرده و نگاه لطفی به او نینداخته است.
کاز ناز بمن عربده آغاز نکردی
دادی بسخن وعده ام و لب نگشودی
هوش مصنوعی: تو از زیباییات شروع به شیطنت نکردی، فقط وعدههایی به من دادی و هیچگاه لب به سخن نگشودی.
گفتی که کنم مرحمتی باز نکردی
از سبزه دمد گل چو تو را سبزه ز گل خاست
هوش مصنوعی: تو گفتی که به من محبت خواهی کرد، اما در عمل این کار را نکردی. مانند گل که از سبزه میروید، تو هم از زیبایی و لطافت خود برآمدهای.
در حسن چرا دعوی اعجاز نکردی
قضا که صورت یوسف چنان لطیف رقم کرد
هوش مصنوعی: چرا در زیبایی خود را با معجزه مقایسه میکنی، در حالی که سرنوشت این چنین چهرهای مانند یوسف را به این زیبایی آفریده است؟
برای صورت خوب تو امتحان قلم کرد
گه دل از عشق بتان گه جگرم می سوزد
هوش مصنوعی: برای زیبایی چهرهات، قلم در دست گرفتهام. گاهی دلام از عشق معشوقان پر میشود و گاهی جگرم از درد میسوزد.
عشق هر لحظه بداغ دگرم می سوزد
من ز خود بی خبر و آتش هجران در سر
هوش مصنوعی: عشق هر لحظه با آتش تازهای مرا میسوزاند و من از خودم بیخبرم و آتش جدایی در سرم وجود دارد.