۲۴۵- مولانا عبدالکریم پادشاه
برادر مولانا انیسی است . وجه تسمیه او آنکه دماغش پریشانی پیدا کرده و خود را پادشاه نام کرد و بمردم حکم های غریب میکرد. اما فقیر و کم آزار بود نستعلیق را در روش برادر خوب مینوشت و رقم میکرد « کتبه خدا » و گاهی نوشتی که « کتبه زرافه » و رقم مقرری که مینوشت « کتبه شاه » بود و با وجود این شعر نیز میگفت . این دو مطلع از اوست :
تو را در دیده جا کردم که از مردم نهان باشی
نه دانستم که آنجا هم میان مردمان باشی
نمیگویی حکایت با من و آنگه که میگویی
ز بس حسرت ندانم که با که میگویی، چه میگویی
۲۴۴- مولانا انیسی: اصلش از خوارزم است و در خدمت سلطان یعقوب میبود . و او خط نستعلیق چنان مینوشت که مردم او را قرینه مولانا سلطانعلی مشهدی می دانستند و فی الواقع که در آن روش خط را بسر حد سحر رسانید . و گاهی از او شعری سر میزد این مطلع از اوست :۲۴۶- خواجه حافظ بابا جان: از تربت خراسان است و خط نستعلیق را خوب مینوشت در نقاری و زرفشانی در استخوان استاد بود . در سازها عود و شتر غو را بنوعی می نواخت که باعتقاد من کسی به از او ننواخته، بسیار خلیق و درویش نهاد بود، و در عمل عروض و معما طبعش خوب و ذوقش مرغوب بود. این دو مطلع از اوست :
اطلاعات
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برادر مولانا انیسی است . وجه تسمیه او آنکه دماغش پریشانی پیدا کرده و خود را پادشاه نام کرد و بمردم حکم های غریب میکرد. اما فقیر و کم آزار بود نستعلیق را در روش برادر خوب مینوشت و رقم میکرد « کتبه خدا » و گاهی نوشتی که « کتبه زرافه » و رقم مقرری که مینوشت « کتبه شاه » بود و با وجود این شعر نیز میگفت . این دو مطلع از اوست :
هوش مصنوعی: برادر مولانا به نام انیس شناخته میشود. دلیل این نامگذاری این است که او دچار افسردگی شده و خود را پادشاه معرفی کرده و به مردم دستوراتی عجیب میداد. با این حال، او فردی فقیر و کم آزار بود و نستعلیق را به خوبی مینوشت. او گاهی عبارات «کتبه خدا» و «کتبه زرافه» را به کار میبرد و برای امضای خود عبارتی مثل «کتبه شاه» مینوشت. علیرغم وضعیتش، او شعرهایی نیز سرود.
تو را در دیده جا کردم که از مردم نهان باشی
نه دانستم که آنجا هم میان مردمان باشی
هوش مصنوعی: من تو را در چشمانم قرار دادم تا از نگاه مردم دور باشی، اما نمیدانستم که حتی در آنجا هم در میان مردم هستی.
نمیگویی حکایت با من و آنگه که میگویی
ز بس حسرت ندانم که با که میگویی، چه میگویی
هوش مصنوعی: نمیگویی که چه داستانی با من داری و وقتی هم که میگویی، به قدری حسرت به دلم میافتد که نمیدانم با کدام شخص صحبت میکنی و موضوع صحبتت چیست.