۲۰۰- قاضی عبدالله یقینی
داماد شیخ زاده ی مذکور است و از اقربای اقرب او . سلیقه اش در شعر و انشاء عدیم المثال بود همواره اوقات خود را به نیل امانی و آمال صرف مینمود این مطلع از او ثبت افتاد:
چه سود از حرف رندی مشرب رندانه می باید
ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی
درد دل میگفتم و افسانه می پنداشتی
عاقبت بملازمت حاکم گیلان دست بر سینه
۱۹۹- شیخ زادهٔ لاهیجی: ولد صدق شیخ محمد لاهیجی است و او از جمله خلفای نامی نور بخشیه است و در جوانی از آنجا بیرون آمده و در شیراز رحل اقامت انداخته است و شیخ زاده در آنجا متولد گردیده اند، بسیار بزرگ منش و خموش طبع بوده و چون در مشرب عالی افتاده اکثر اوقات با ارکان دولت حضرت صاحبقران مغفور به تخصیص با شیخ نجم زرگر مصاحب شده از غایت شرب مدام فرق میانه صبح و شام نمیکرد چنانکه از این دو بیت امیدی که در مدح شیخ نجم مذکور گفته معلوم میشود۲۰۱- ملک قاسم نقاش شیرازی: میگفت از اولاد شاه شجاع کرمانی ام و بغیر از این عیبی نداشت، مصور خوب بود و بهمه قلم خط را خوب مینوشت و در انشاء ید طولی داشت و در معما و عروض مهارتی بی انتهی، قوت حافظه او بمرتبه ای بود که بیک بار خواندن سی بیت یاد میگرفت اما بسیار بی طالع واقع شده بود و از این دولت حظی نیافت در جوانی در شهور سنه سبع و اربعین و تسعمایه از عالم رفت این رباعی در شکایت روزگار از اوست :
اطلاعات
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
داماد شیخ زاده ی مذکور است و از اقربای اقرب او . سلیقه اش در شعر و انشاء عدیم المثال بود همواره اوقات خود را به نیل امانی و آمال صرف مینمود این مطلع از او ثبت افتاد:
هوش مصنوعی: داماد شیخ از نزدیکان اوست و دارای سلیقهای بینظیر در شعر و نوشتن بود. او همیشه وقت خود را صرف برآورده کردن آرزوها و آمالش میکرد و این مطلع از او ثبت شده است:
چه سود از حرف رندی مشرب رندانه می باید
ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی
هوش مصنوعی: حرفهای فریبنده و بازیگوشانه هیچ فایدهای ندارد. ای کاش آن شبها را به یاد بیاوری که با داستانها و خیالپردازیها سر و کار داشتی و لذت میبردی.
درد دل میگفتم و افسانه می پنداشتی
عاقبت بملازمت حاکم گیلان دست بر سینه
هوش مصنوعی: من از رنجها و ناگفتههایم صحبت میکردم، اما تو آن را داستانی خیالی میدانستی. در نهایت، به دور حاکم گیلان آمدم و با احترام دست بر سینه گذاشتم.