گنجور

۱۹۹- شیخ زادهٔ لاهیجی

ولد صدق شیخ محمد لاهیجی است و او از جمله خلفای نامی نور بخشیه است و در جوانی از آنجا بیرون آمده و در شیراز رحل اقامت انداخته است و شیخ زاده در آنجا متولد گردیده اند، بسیار بزرگ منش و خموش طبع بوده و چون در مشرب عالی افتاده اکثر اوقات با ارکان دولت حضرت صاحبقران مغفور به تخصیص با شیخ نجم زرگر مصاحب شده از غایت شرب مدام فرق میانه صبح و شام نمیکرد چنانکه از این دو بیت امیدی که در مدح شیخ نجم مذکور گفته معلوم میشود

فتنه با خالهاش گشت ای دل
می مغانه که مرد افکن است و توبه شکن
چنان بدور تو از شیخ و شاب برده شعور
که زاهدان سحرخیز بر نمی خیزند

و در اصناف شعر خصوصا رباعی بی بدل بود و فدایی تخلص مینمود این سه رباعی از اوست :

وزآمدنش بگلستان داد نوید
گشتند درختان ز شکوفه همه چشم
در کوچه انتظار کردند سفید
هر چند که دل بوصل شادان کردیم
دیدیم که خاطرت پریشان کردیم
خوش باش که ما خوی به هجران کردیم
دشوار بخویش و بر تو آسان کردیم
ای گل نظری به عندلیبان نکنی
می در کف و یاد بی نصیبان نکنی
ناکامی غربت نکشیدی هرگز

اطلاعات

قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ولد صدق شیخ محمد لاهیجی است و او از جمله خلفای نامی نور بخشیه است و در جوانی از آنجا بیرون آمده و در شیراز رحل اقامت انداخته است و شیخ زاده در آنجا متولد گردیده اند، بسیار بزرگ منش و خموش طبع بوده و چون در مشرب عالی افتاده اکثر اوقات با ارکان دولت حضرت صاحبقران مغفور به تخصیص با شیخ نجم زرگر مصاحب شده از غایت شرب مدام فرق میانه صبح و شام نمیکرد چنانکه از این دو بیت امیدی که در مدح شیخ نجم مذکور گفته معلوم میشود
هوش مصنوعی: شیخ محمد لاهیجی پسر ولد صدق است و یکی از خلفای معروف طریقت نور بخشیه به حساب می‌آید. او در جوانی محل خود را ترک کرده و در شیراز اقامت گزیده است. در این شهر، شیخ زاده به دنیا آمده و او شخصیتی بسیار بزرگوار و آرام بوده است. چون به محفل‌های عالی‌مقام وارد شده، اغلب اوقات با اعضای دولت حضرت صاحبقران مغفور، به ویژه با شیخ نجم زرگر، معاشرت داشته و به قدری مشغول نوشیدن بوده که تفاوتی بین صبح و شام احساس نمی‌کرده است. این حال او را می‌توان از دو بیت شعر در مدح شیخ نجم فهمید.
فتنه با خالهاش گشت ای دل
می مغانه که مرد افکن است و توبه شکن
هوش مصنوعی: ای دل، فتنه‌ای با زیبایی‌های خود به وجود آمده است که می‌تواند انسان‌ها را به زمین بیفکند و به سوی خطا و نافرمانی بکشاند.
چنان بدور تو از شیخ و شاب برده شعور
که زاهدان سحرخیز بر نمی خیزند
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که به‌قدری تحت تأثیر تو هستم که حتی افراد زاهد و دل‌باخته به معنویات هم از خواب برنمی‌خیزند.
و در اصناف شعر خصوصا رباعی بی بدل بود و فدایی تخلص مینمود این سه رباعی از اوست :
هوش مصنوعی: او در زمینه شعر، به‌ویژه در حوزه رباعی، بی‌نظیر بود و خود را فدایی نامیده است. این سه رباعی از اوست:
وزآمدنش بگلستان داد نوید
گشتند درختان ز شکوفه همه چشم
هوش مصنوعی: با ورود او به گلستان، درختان از شکوفه‌ها به هم پیوستند و نوید خوشی را دریافت کردند.
در کوچه انتظار کردند سفید
هر چند که دل بوصل شادان کردیم
هوش مصنوعی: در کوچه منتظر ماندند، هرچند که دل ما با وصال شاد و خوشحال شده بود.
دیدیم که خاطرت پریشان کردیم
خوش باش که ما خوی به هجران کردیم
هوش مصنوعی: ما دیدیم که تو را ناراحت کردیم، اما خوش باش که ما به دوری از تو عادت کرده‌ایم.
دشوار بخویش و بر تو آسان کردیم
ای گل نظری به عندلیبان نکنی
هوش مصنوعی: برای تو که گل هستی، کارهای سخت را آسان کرده‌ایم، اما ای کاش به پرنده‌ها که تو را دوست دارند، نگاهی بیندازی.
می در کف و یاد بی نصیبان نکنی
ناکامی غربت نکشیدی هرگز
هوش مصنوعی: شراب در دست داری و یاد بی‌نصیب‌ها را نمی‌کنی، تو هرگز طعم ناکامی و دوری را نچشیده‌ای.