گنجور

۹۴- امیر مطیعی

مولدش از شهر تون است . و اوقات او به تجارت میگذرد و کریم الطبع است و بهر کس که شعر میخواند تا چیزی باو نمیدهد چیزی نمیخواند و شعر او را معانی خاص بسیار است این سه مطلع از اشعار اوست :

ز بس که تیر پیاپی گشوده ای به تنم
درون پوست چو رگها نماید از بدنم
چون خدنگ خود کشید از خاک آن زیبا پسر
ماند چشم خاک باز از حسرت تیر دگر
زلف مشکینی که بر رخسار جانان منست
دال بر مضمون احوال پریشان منست

اطلاعات

قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مولدش از شهر تون است . و اوقات او به تجارت میگذرد و کریم الطبع است و بهر کس که شعر میخواند تا چیزی باو نمیدهد چیزی نمیخواند و شعر او را معانی خاص بسیار است این سه مطلع از اشعار اوست :
هوش مصنوعی: او از شهر تون می‌آید و بیشتر وقتش را به تجارت می‌گذراند. روحیه‌اش بسیار خوب است و فقط برای کسانی شعر می‌خواند که چیزی به او بدهند. اشعارش معانی خاص و زیادی دارند. این سه بیت از اشعار اوست:
ز بس که تیر پیاپی گشوده ای به تنم
درون پوست چو رگها نماید از بدنم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه به دفعات زیاد به تنم تیر پرتاب کرده‌ای، اکنون رگ‌هایم از درون پوست بیرون زده و به وضوح دیده می‌شوند.
چون خدنگ خود کشید از خاک آن زیبا پسر
ماند چشم خاک باز از حسرت تیر دگر
هوش مصنوعی: وقتی که آن پسر زیبا تیر را از خاک برمی‌دارد، چشمان حسرت‌زده بر خاک می‌افتند و دل‌شان می‌خواهد تیر دیگری نیز به سوی او پرتاب کنند.
زلف مشکینی که بر رخسار جانان منست
دال بر مضمون احوال پریشان منست
هوش مصنوعی: موهای مشکی‌ای که بر چهره محبوب من افتاده، نشانه‌ای از وضعیت آشفته احوال من است.