گنجور

۳۰- میرزا قاسم

که قاسمی تخلص میکند از سادات جنابادست و از اکثر خوش طبعان ولایت خراسان بمزید علم و عبادت و فهم و فراست ممتاز و مستغنی است . در شعر و عروض و معما سر آمد است. از اولاد امیر سید جنابدیست که همیشه پیشوای و مقتدای آن ولایت بوده اند و حالا برادر او امیر ابوالفتح در شهر خود بدان کار مشغولست، اما امیر مذکور با وجود بذل و سخا و کرم و علو شأن دایم بمضمون بلاغت مشحون الفقر فخری عمل کرده بطریق ائمه کرام علیهم السلام اوقات میگذراند و درویشی و فقر او زیاده از آنست که تعریف توانکرد. بهمه صفتی آراسته و باکثر کمالات پیراسته است همه قسم شعر میگوید اما در مثنوی سرآمد زمانست بی تکلف در مدح گستری بی بدل است و کسی در این زمانه مثنوی را بهتر از او نگفته و در مثنوی چهار کتاب نظم کرده نظم اول شاهنامه که فتوحات زمان حضرت صاحبقران مغفور را نظم نموده. این چند بیت در صفت جنگ از آن کتابست :

غبار آنچنان در هوا شد حجاب
که ره بست بر دعوت مستجاب
ز والای گلگون سنان بهره مند
شفق از زمین نیزه داری بلند
یلان غرق آهن ز سر تا بپای
چو صورت که گیرد در آئینه جای
نهان در زره مهوشان زمان
چو در حلقه دیده ها مردمان
یلان از تبرزین فتاده نگون
چو از تیشه کوهکن بیستون
فرو مانده اسبان ز جولان همه
چو اسبان شطرنج بیجان همه

این سه بیت هم در تعریف باغ از همان کتابست :

صنوبر زده شانه گیسوی خویش
کشیده دل آدمی سوی خویش
عیان شاخ گل ز آب روشن ضمیر
چو قد بتان در لباس حریر
سهی، سرو و آب، از درخشندگی
بود خضر و سرچشمه زندگی

دیگر کتاب لیلی و مجنون که باسم صاحبقران گفته این دو بیت در خطاب لیلی با ناقه مجنون از آن کتابست .

گلزار جهان تهی کن از خار
کان غیرت صد هزار گلزار
روزی که ز بوی گل شود مست
خاری نزند بدامنش دست

این دو بیت نیز از آن کتابست :

حرف غم او ز صفحه دل
حاشا که شود بگریه زایل
داغ دل لاله در بهاران
زایل نشود بآب باران

این دو بیت را هم در بیماری لیلی گوید :

شد ساعد سیم نازنینش
چون نای قلم در آستینش
شد مهره ی پشت آن سمن بر
چون رشته در ز پای تا سر

دیگر، کتاب گوی بازی صاحبقرانست بنام کارنامه که حسب الأمر مطاع در سلک نظم کشیده، این سه بیت در صفت گوی بازی در آنجاست :

چوگان بکفش چو بر ستور است
موسی وعصا و کوه طور است
هر گوی زری چنانکه خواهی
از ضربت صولجان شاهی
در مرکز ماه رفته، آن سان
چون زرده درون بیضه پنهان

دیگر خسرو و شیرین است که بنام من گفته و این دو بیت در مناجات از آن کتاب ثبت افتاد :

ز خال و عارض خوبان مهوش
مرا در خرمن هستی زن آتش
که چون سوزم بدوزخ نبودم کار
که خاکستر نسوزد کس دگر بار

این چند بیت در خطاب عاشق با شمع نیز از آن کتابست :

تو را چون من در این دیر غم انجام
مگر دادی است از بیداد ایام
که می بینم دلت ز آنسان مشوش
بجای خاک بر سر کرده آتش
تو گر داری ز شب تا صبحدم سوز
من بیچاره میسوزم شب و روز
تو را از گردش چرخ جفا کیش
چو من بس عقده ی مشکل بود پیش
که از تاب غمت می باید افروخت
چو من تا زنده ای می بایدت سوخت
توئی آنمرغ آتش خوار خونخوار
کاز آتش خوردنت سرخست منقار
بصد خون دلت دور زمانه
دهد، از قطره ی اشک، آب و دانه
بآتش زنده ای همچون سمندر
مگر آب حیات، توست، آذر؟

این دو بیت نیز در صفت بهاران از آن کتابست :

دهان غنچه گل شبنم آمیز
لبش از خنده شیرین شکر ریز
ز دلکش غنچه های ناگشوده
هزاران سبزه ی گلگون نموده

اشعار خوب او بسیار است و زیاده از این موجب اطناب میشود این چهار بیت هم از اوست :

برآی ای جان ز تن بهر نثار اکنون که یار آمد
اگر در عاشقی روزی، مرا خواهی بکار آمد
دل دیوانه ام از یار جدا میگردد
کس ندانست که دیوانه کجا میگردد
در عشق تو گر چنین حزین خواهم بود
رسوای زمانه بعد از این خواهم بود
دلدار اگر توئی، چنان خواهم شد
دلداده اگر منم، چنین خواهم بود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که قاسمی تخلص میکند از سادات جنابادست و از اکثر خوش طبعان ولایت خراسان بمزید علم و عبادت و فهم و فراست ممتاز و مستغنی است . در شعر و عروض و معما سر آمد است. از اولاد امیر سید جنابدیست که همیشه پیشوای و مقتدای آن ولایت بوده اند و حالا برادر او امیر ابوالفتح در شهر خود بدان کار مشغولست، اما امیر مذکور با وجود بذل و سخا و کرم و علو شأن دایم بمضمون بلاغت مشحون الفقر فخری عمل کرده بطریق ائمه کرام علیهم السلام اوقات میگذراند و درویشی و فقر او زیاده از آنست که تعریف توانکرد. بهمه صفتی آراسته و باکثر کمالات پیراسته است همه قسم شعر میگوید اما در مثنوی سرآمد زمانست بی تکلف در مدح گستری بی بدل است و کسی در این زمانه مثنوی را بهتر از او نگفته و در مثنوی چهار کتاب نظم کرده نظم اول شاهنامه که فتوحات زمان حضرت صاحبقران مغفور را نظم نموده. این چند بیت در صفت جنگ از آن کتابست :
هوش مصنوعی: قاسمی از سادات جناباد است و در علم، عبادت، فهم و زیرکی بسیار ممتاز و بی‌نیاز به شمار می‌آید. او در شعر، عروض و معما سرآمد است. او از نسل امیر سید جنابدی است که همواره پیشوای آن منطقه بوده‌اند و برادرش، امیر ابوالفتح، در حال حاضر در همان شهر به این کار مشغول است. اما قاسمی با وجود سخاوت و بزرگواری‌اش، همواره در راه بلاغت و فقر دینداری عمل کرده و زندگی خود را به سبک ائمه کرام می‌گذراند. درویشی و فقری که او دارد فراتر از آن است که بتوان توصیف کرد. او به همه صفات نیکو آراسته و از کمالات بسیاری برخوردار است. قاسمی در انواع شعر می‌سراید، اما در مثنوی سرآمد زمان خود است و بی‌تکلف شعر می‌گوید. او در مدح گسترده‌ای که سروده، بی‌نظیر است و هیچ‌کس در این زمان مثنوی را بهتر از او نسروده است. او چهار کتاب مثنوی نظم کرده که نخستین کتابش شاهنامه است، که فتوحات زمان حضرت صاحبقران را به نظم درآورده است.
غبار آنچنان در هوا شد حجاب
که ره بست بر دعوت مستجاب
هوش مصنوعی: گرد و غباری در فضا پدید آمد که مانع رسیدن دعاها و درخواست‌ها شد.
ز والای گلگون سنان بهره مند
شفق از زمین نیزه داری بلند
هوش مصنوعی: از زیبایی رنگین و بلند سنان، سپیده‌دم هم از زمین به مانند نیزه‌ای بلند بهره‌مند می‌شود.
یلان غرق آهن ز سر تا بپای
چو صورت که گیرد در آئینه جای
هوش مصنوعی: فرزندان نیرومند همچون جنگاوران با زره‌های آهنین، به گونه‌ای که بازتاب آن‌ها در آئینه به وضوح دیده می‌شود.
نهان در زره مهوشان زمان
چو در حلقه دیده ها مردمان
هوش مصنوعی: در دل زمان، مانند رازهایی در زرهی محکم، انسان‌ها در حلقه‌ای از دیده‌ها و نگرش‌ها نهان هستند.
یلان از تبرزین فتاده نگون
چو از تیشه کوهکن بیستون
هوش مصنوعی: جوانمردانی که از سلاح و جنگ بازشسته‌اند، همچون سنگی که از کوه بیستون می‌افتد، به زمین می‌افتند.
فرو مانده اسبان ز جولان همه
چو اسبان شطرنج بیجان همه
هوش مصنوعی: اسب‌های خسته از حرکت، مانند مهره‌های بی‌جان شطرنج ایستاده‌اند.
این سه بیت هم در تعریف باغ از همان کتابست :
هوش مصنوعی: این سه شعر نیز تعریف باغ را از همان کتاب بیان می‌کنند.
صنوبر زده شانه گیسوی خویش
کشیده دل آدمی سوی خویش
هوش مصنوعی: صنوبر با زیبایی و شانه‌اش، موهای خود را به آرامی کنار می‌زند و دل انسان‌ها را به سمت خود جذب می‌کند.
عیان شاخ گل ز آب روشن ضمیر
چو قد بتان در لباس حریر
هوش مصنوعی: آشکار شدن شاخ گل در آب شفاف و روشن، مانند قامت زیبای دختران در لباس نرم و بهشتی است.
سهی، سرو و آب، از درخشندگی
بود خضر و سرچشمه زندگی
هوش مصنوعی: سه چیز سبز و درخشان به زیبایی شکوفه‌ و جوانی در زندگی اشاره دارند؛ در واقع نمادهایی از حیات و تازگی هستند.
دیگر کتاب لیلی و مجنون که باسم صاحبقران گفته این دو بیت در خطاب لیلی با ناقه مجنون از آن کتابست .
هوش مصنوعی: کتاب لیلی و مجنون که به نام صاحبقران معروف است، شامل دو بیت است که در آن مجنون در مورد لیلی صحبت می‌کند و از زبان ناقه‌اش سخن می‌گوید.
گلزار جهان تهی کن از خار
کان غیرت صد هزار گلزار
هوش مصنوعی: جهان را از کاشتن خار خالی کن، زیرا غیرت به اندازه صد هزار گلزار ارزش دارد.
روزی که ز بوی گل شود مست
خاری نزند بدامنش دست
هوش مصنوعی: زمانی که انسان از عطر گل سرمست شود، دیگر به خود اجازه نمی‌دهد که به مشکلات و دردسرها دست بزند.
این دو بیت نیز از آن کتابست :
هوش مصنوعی: این دو بیت نیز از آن کتاب است.
حرف غم او ز صفحه دل
حاشا که شود بگریه زایل
هوش مصنوعی: دل من هرگز نمی‌گذارد که غم او به اشک‌های من کشیده شود.
داغ دل لاله در بهاران
زایل نشود بآب باران
هوش مصنوعی: درد و رنجی که لاله در بهار دارد، با باران از بین نمی‌رود و همچنان باقی می‌ماند.
این دو بیت را هم در بیماری لیلی گوید :
هوش مصنوعی: این دو بیت را هم در مورد بیماری لیلی سروده است:
شد ساعد سیم نازنینش
چون نای قلم در آستینش
هوش مصنوعی: بازوی نازک و زیباي او مانند نی است که در آستینش قرار گرفته است.
شد مهره ی پشت آن سمن بر
چون رشته در ز پای تا سر
هوش مصنوعی: مهره‌ی بی‌نظیر پشت آن درخت سمر به شکلی شگفت‌انگیز از سر تا پا دراز و کشیده است.
دیگر، کتاب گوی بازی صاحبقرانست بنام کارنامه که حسب الأمر مطاع در سلک نظم کشیده، این سه بیت در صفت گوی بازی در آنجاست :
هوش مصنوعی: کتاب «گوی بازی» که به صاحبقرانی اختصاص دارد و به دستور او به صورت نظم درآمده، شامل این سه بیت در توصیف گوی بازی است:
چوگان بکفش چو بر ستور است
موسی وعصا و کوه طور است
هوش مصنوعی: زمانی که چوگان را در دست داری، مانند این است که موسی عصا را به دست دارد و بر کوه طور ایستاده است.
هر گوی زری چنانکه خواهی
از ضربت صولجان شاهی
هوش مصنوعی: هر گونه که بخواهی، با قدرت و صلابت، می‌توانی از گوی زرین استفاده کنی.
در مرکز ماه رفته، آن سان
چون زرده درون بیضه پنهان
هوش مصنوعی: در دل ماه همچون زرده تخم‌مرغ گرفتار است.
دیگر خسرو و شیرین است که بنام من گفته و این دو بیت در مناجات از آن کتاب ثبت افتاد :
هوش مصنوعی: خسرو و شیرین دیگر نیستند که به نام من ذکر شده‌اند و این دو بیت به عنوان دعا از آن کتاب ثبت شده است.
ز خال و عارض خوبان مهوش
مرا در خرمن هستی زن آتش
هوش مصنوعی: از زیبایی و نقش صورت خوبان، عشق و شوق من به آن‌ها در دل زندگی‌ام شعله‌ور است.
که چون سوزم بدوزخ نبودم کار
که خاکستر نسوزد کس دگر بار
هوش مصنوعی: وقتی که می‌سوزم، جای من در آتش جهنم نیست، زیرا خاکستر هرگز دوباره نمی‌سوزد.
این چند بیت در خطاب عاشق با شمع نیز از آن کتابست :
هوش مصنوعی: این چند بیت به صورت مستقیم از جانب عاشق به شمع خطاب شده‌اند و به نوعی بیان کننده احساسات و ارتباط عاطفی او هستند. شمع نماد روشنی و عشق است که عاشق به آن توجه دارد و می‌خواهد احساسات خود را از طریق آن ابراز کند.
تو را چون من در این دیر غم انجام
مگر دادی است از بیداد ایام
هوش مصنوعی: آیا تو هم مانند من در این مکان غم‌انگیز به سراغ سرنوشت تلخ آمده‌ای؟ آیا این از بی‌عدالتی روزگار نیست؟
که می بینم دلت ز آنسان مشوش
بجای خاک بر سر کرده آتش
هوش مصنوعی: دل تو از شدت نگرانی و آشفتگی به حالتی رسیده که به جای خاک بر سر ریختن، آتش به جان خود می‌زنی.
تو گر داری ز شب تا صبحدم سوز
من بیچاره میسوزم شب و روز
هوش مصنوعی: اگر تو از غم و درد من آگاهی داری، من بیچاره همچنان در طول شب و روز در آتش سوز و گداز زندگی می‌کنم.
تو را از گردش چرخ جفا کیش
چو من بس عقده ی مشکل بود پیش
هوش مصنوعی: تو را چه دردی از گردش زمان و بدی هاست، چون من به اندازه کافی سختی و مشکلات را تجربه کرده‌ام.
که از تاب غمت می باید افروخت
چو من تا زنده ای می بایدت سوخت
هوش مصنوعی: برای نشان دادن عشق و دلتنگی، باید به خاطر غم تو همچون من شعله‌ور بود. تا زمانی که تو زنده‌ای، باید به خاطر تو سوز و درد کشید.
توئی آنمرغ آتش خوار خونخوار
کاز آتش خوردنت سرخست منقار
هوش مصنوعی: تو آن مرغی هستی که آتش را می‌خورد و خونخوار است، به طوری که منقار تو به خاطر خوردن آتش به رنگ قرمز درآمده است.
بصد خون دلت دور زمانه
دهد، از قطره ی اشک، آب و دانه
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به دور از مشکلات و سختی‌های دنیا زندگی کنی، باید با سختی‌ها و اشک‌های خودت، به زندگی و امید ادامه دهی. در این مسیر، هر قطره اشک می‌تواند به رشد و شکوفایی تو کمک کند.
بآتش زنده ای همچون سمندر
مگر آب حیات، توست، آذر؟
هوش مصنوعی: شما مانند سمندری هستید که با آتش زندگی می‌کند، آیا جز آب حیات، چیز دیگری برای شما ارزشمند است؟
این دو بیت نیز در صفت بهاران از آن کتابست :
هوش مصنوعی: این دو بیت هم درباره وصف بهار در آن کتاب آمده است:
دهان غنچه گل شبنم آمیز
لبش از خنده شیرین شکر ریز
هوش مصنوعی: دهان گل مانند غنچه‌ای است که با شبنم آغشته شده و لبخندش همچون شکر شیرین و دل‌چسب است.
ز دلکش غنچه های ناگشوده
هزاران سبزه ی گلگون نموده
هوش مصنوعی: از دلبرانه‌ی غنچه‌های بسته، هزاران سبزه‌ی سرخ و زیبا پدید آمده است.
اشعار خوب او بسیار است و زیاده از این موجب اطناب میشود این چهار بیت هم از اوست :
هوش مصنوعی: اشعار خوب او بسیارند و نمی‌خواهم بیشتر از این توضیح بدهم. این چهار بیت نیز از آثار اوست:
برآی ای جان ز تن بهر نثار اکنون که یار آمد
اگر در عاشقی روزی، مرا خواهی بکار آمد
هوش مصنوعی: ای جان، از بدن خارج شو و خود را قربانی کن، اکنون که معشوق آمده است. اگر روزی در عشق به من نیاز داشتی، می‌توانی به خاطر من تلاش کنی.
دل دیوانه ام از یار جدا میگردد
کس ندانست که دیوانه کجا میگردد
هوش مصنوعی: دل ناپخته و دیوانه‌ام از محبوبم دور می‌شود و کسی نمی‌داند که این دیوانه در کدام مسیر و به کجا می‌رنجد.
در عشق تو گر چنین حزین خواهم بود
رسوای زمانه بعد از این خواهم بود
هوش مصنوعی: اگر در عشق تو این‌چنین غمگین باشم، دیگر بعد از این، رسوایی‌ام در دنیا بیشتر خواهد شد.
دلدار اگر توئی، چنان خواهم شد
دلداده اگر منم، چنین خواهم بود
هوش مصنوعی: اگر تو معشوق من باشی، من نیز عاشق و دیوانه‌وار به تو عشق می‌ورزم. و اگر من عاشق باشم، به همین صورت به تو عشق نشان می‌دهم.