گنجور

۲۹- امیر حاج

از جمله سادات جنابد خراسانست و در طهارت اصل و لطافت طبع مستغنی از تحریر و بیان، گویند که انقطاع و تجردش در مرتبه ای بود که روزی امیر علیشیر بحجره ی او درآمده آن منزل را چون خاطر محزون اهل دل از متاع دنیوی خالی دید لاجرم تفقدی بخاطر آورده جمع مایحتاج او را نقد و جنس سامان و سرانجام نموده بدانجا فرستاد، میر چون بوثاق خود آمد آن اسباب و یراق را ملاحظه نمود در آن حجره را فراز کرده بحجره دیگر تحویل فرمود ؛ از شعر بفنون غزل و قصیده میل ایشان بیشتر بوده و همیشه خاطر خطیر بر مداحی اهل بیت می گماشته این ابیات از جمله غزلیات آن منبع السعادات است .

ز سینه هر نفسم آه جانگداز برآید
چو آتشی که نشیند دمی و باز برآید
بمسجد ار بخرامی بلطف آن قد و قامت
هزار عابد صد ساله از نماز بر آید
اگر در گوشه غم دور از آن سیمین بدن میرم
خلل در کار عشق آید در آن روزی که من میرم

بخاطر فاطر چنان میرسد که این بیت جامی که میفرماید:

شهید عشق را جز من کسی ماتم نمیدارد
که خواهد ماتم من داشتن روزی که من میرم

بدو نسبت است، جامی اگر مضایقه کند این بیت آهی بدو عوض داده شود .

خوش آنکه پهلوی هم، چون برگ های نرگس
جمعی نشسته باشند جامی در آن میانه

این مطلع و بیت در جواب خسرو علیه الرحمه از اوست :

من بیدل، که از عشقت در آب و آتشم شبها
چو شمع افتاده از تاب تبم تبخاله بر لبها
نه صورت بر در و دیوار صورتخانه چین است
تو را دیدند خوبان و تهی کردند قالبها
۲۸- امیر هادی: موسوی است در اوایل حال بطلب علم مشغول بود اما عاشقی زود او را از آن کار باز آورد و بسیار خوش صحبت و خوش خلق بود و در نزد اهل قبضه بسیار مسلم بود، مدتی احتساب ممالک محروسه نواب حضرت صاحبقرانی تعلق بدو داشت در آن حال از او امور منکر صادر شد که نهی آن از جانب صاحب شرع امر معروف بود و در اواخر عمر روزی چند بتولیت آستانه ملایک آشیان روضه ی رضویه علی ساکنهم السلام و التحیه مشرف شده بنظم گفتن میلی میکرد، و این دو سه مطلع از اوست:۳۰- میرزا قاسم: که قاسمی تخلص میکند از سادات جنابادست و از اکثر خوش طبعان ولایت خراسان بمزید علم و عبادت و فهم و فراست ممتاز و مستغنی است . در شعر و عروض و معما سر آمد است. از اولاد امیر سید جنابدیست که همیشه پیشوای و مقتدای آن ولایت بوده اند و حالا برادر او امیر ابوالفتح در شهر خود بدان کار مشغولست، اما امیر مذکور با وجود بذل و سخا و کرم و علو شأن دایم بمضمون بلاغت مشحون الفقر فخری عمل کرده بطریق ائمه کرام علیهم السلام اوقات میگذراند و درویشی و فقر او زیاده از آنست که تعریف توانکرد. بهمه صفتی آراسته و باکثر کمالات پیراسته است همه قسم شعر میگوید اما در مثنوی سرآمد زمانست بی تکلف در مدح گستری بی بدل است و کسی در این زمانه مثنوی را بهتر از او نگفته و در مثنوی چهار کتاب نظم کرده نظم اول شاهنامه که فتوحات زمان حضرت صاحبقران مغفور را نظم نموده. این چند بیت در صفت جنگ از آن کتابست :

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از جمله سادات جنابد خراسانست و در طهارت اصل و لطافت طبع مستغنی از تحریر و بیان، گویند که انقطاع و تجردش در مرتبه ای بود که روزی امیر علیشیر بحجره ی او درآمده آن منزل را چون خاطر محزون اهل دل از متاع دنیوی خالی دید لاجرم تفقدی بخاطر آورده جمع مایحتاج او را نقد و جنس سامان و سرانجام نموده بدانجا فرستاد، میر چون بوثاق خود آمد آن اسباب و یراق را ملاحظه نمود در آن حجره را فراز کرده بحجره دیگر تحویل فرمود ؛ از شعر بفنون غزل و قصیده میل ایشان بیشتر بوده و همیشه خاطر خطیر بر مداحی اهل بیت می گماشته این ابیات از جمله غزلیات آن منبع السعادات است .
هوش مصنوعی: این شخص از خانواده‌های معتبر و محترم خراسان است و از نظر نیکویی و خلوص نفس، نیاز به توصیف و شرح ندارد. گفته می‌شود که او در حالتی از انزوا و تجرد قرار داشت که روزی امیر علیشیر به اتاق او رفت و با دیدن آن فضای خالی و دل‌زده از امور دنیوی، تصمیم گرفت نیازهای او را تأمین کند و چیزهای لازم را به او ارسال کند. وقتی او امانت‌های خود را دریافت کرد، آن‌ها را به اتاق دیگری منتقل کرد. این فرد علاقه زیادی به شعر به ویژه در قالب غزل و قصیده داشت و همیشه به مدح اهل بیت اهمیت می‌داد. این ابیات از اشعار این شخصیت بزرگ است.
ز سینه هر نفسم آه جانگداز برآید
چو آتشی که نشیند دمی و باز برآید
هوش مصنوعی: از سینه‌ام هر بار آهی جانسوز برمی‌آید، مانند آتشی که لحظه‌ای خاموش می‌شود و دوباره شعله‌ور می‌گردد.
بمسجد ار بخرامی بلطف آن قد و قامت
هزار عابد صد ساله از نماز بر آید
هوش مصنوعی: اگر در مسجد با لطافت و زیبایی آن قد و قامت بگردی، صد سال عابد از نماز خود به در می‌آید.
اگر در گوشه غم دور از آن سیمین بدن میرم
خلل در کار عشق آید در آن روزی که من میرم
هوش مصنوعی: اگر در دوری و غم، از آن یار زیبا و دوست‌داشتنی دور شوم، در آن روزی که من از دنیا می‌روم، عشق و احساسی که باید باشد دچار مشکل خواهد شد.
بخاطر فاطر چنان میرسد که این بیت جامی که میفرماید:
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این بیت، موضوع اصلی تعلیم و یادگیری مطرح شده است. گویا صحبت از آن است که فرد یا گروهی تحت آموزش و تربیت خاصی قرار گرفته‌اند و این تجربه یا دانشی که به دست آورده‌اند، تأثیر زیادی بر روی آنان گذاشته است. همچنین ممکن است اشاره به فرایند یادگیری و پیشرفت داشته باشد که می‌تواند در زمینه‌های مختلف فرهنگی یا اجتماعی باشد.
شهید عشق را جز من کسی ماتم نمیدارد
که خواهد ماتم من داشتن روزی که من میرم
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند به اندازه من برای عاشق از دست رفته‌ام غم و اندوه بخورد، زیرا آن کسی که به مرگ من خواهد گریست، روزی خواهد آمد که من از این دنیا می‌روم.
بدو نسبت است، جامی اگر مضایقه کند این بیت آهی بدو عوض داده شود .
هوش مصنوعی: اگر کسی از دوستانش چیزی بگیرد و در عوض چیزی به او ندهد، باید بداند که به زودی با یک بیت شعر یا یک تأمل در دلش، این کمبود جبران خواهد شد.
خوش آنکه پهلوی هم، چون برگ های نرگس
جمعی نشسته باشند جامی در آن میانه
هوش مصنوعی: خوشحال‌کننده است که افرادی در کنار هم، مانند برگ‌های نرگس، جمع شده و در میان آن‌ها جامی وجود داشته باشد.
این مطلع و بیت در جواب خسرو علیه الرحمه از اوست :
هوش مصنوعی: این متن به گونه‌ای است که نشان می‌دهد شاعر یا نویسنده در حال پاسخ‌گویی به خسرو، شخصیتی معروف و تاریخی، است. او در این بیت یا مطلع به بیان احساسات یا افکار خود در جواب خسرو پرداخته و نظراتش را به او منتقل می‌کند.
من بیدل، که از عشقت در آب و آتشم شبها
چو شمع افتاده از تاب تبم تبخاله بر لبها
هوش مصنوعی: من بیدل، کسی هستم که به خاطر عشق تو، در حالت‌های غم و شوق شب‌ها مثل شمعی که از شدت گرما ذوب شده، به خواب رفته‌ام و تب عشق در وجودم موج می‌زند.
نه صورت بر در و دیوار صورتخانه چین است
تو را دیدند خوبان و تهی کردند قالبها
هوش مصنوعی: این بیت به گونه‌ای بیانگر زیبایی و جذابیت فردی است که به گونه‌ای بسیار دل‌انگیز و خیره‌کننده در نظر دیگران می‌آید. این شخص آن‌قدر زیباست که هر کسی که به او نگاه می‌کند، تحت تأثیر قرار می‌گیرد و به نوعی از خود بی‌خود می‌شود. “صورتخانه” به metaphorically اشاره به وجود انسان دارد، و این جمله نشان‌دهنده آن است که زیبایی واقعی به گونه‌ای است که می‌تواند دیگران را از خود بی‌خود کند و آنها را وادار به غفلت از خود کند.