گنجور

۱۶- شیبک خان

شیبک بن براق خان بن ابوالخیرخان، نسب او منتهی میشود به اوزبک خان بن طغرلجه بن نقوقا آن بن ماقری بن جوجی خان بن چنگیز خان، و اینکه بچند واسطه به چنگیز خان میرسدازکتب متقدمین و متأخرین معلوم میشود. القصه در اوایل حال در کمال بیسامانی در ترکستان می گشت آخر در خدمت سطان احمد میرزا بن سلطان ابو سعید میرزا حاکم ماوراءالنهر رسیده و بعد از اندک مدتی از وی روی گردان شده بنیاد مکر و فریب نمود و باز بترکستان رفت آری، چنانکه مشهور است مصرع این ره که تو میروی بترکستان است . باز در شهور سنه ست و تسعمایه که هرج و مرج در آن ملک راه یافته بود با فوجی از عساکر بلامآثر بدان ولایت معاودت کرده باندک مدت روزگاری بحیز تسخیر در آورد و در سنه ثلاث و عشر و تسعمایه بعد از وفات سلطان حسین میرزا چون در میان اولادش اتفاقی و دولتی نمانده بود بخراسان آمده اکثر ایشان را از میانه برداشت، و لوای انا و لاغیری برافراشت، تا آنکه بدست غازیان ظفر شعار، بنیان عمرش منهدم گردید چنانکه مذکور شد و با وجود ترکیت و جلفیت، خود را در اکثر فنون استعداد و ذات مهندس داشته در تصویر استاد بهزاد نقاش که تا مصور قدرت انسانی بر تخته هستی چهره گشائی نموده چون آن مصوری چابکدست نکشیده و در خط مولانا سلطانعلی که کلک کرام الکاتبین مثل او خوش نویسی برصفحه وجود نه نگاشته، دخل بحدی کردی که در صورت، او را بقلم کلک اصلاح نمودی و خط او را بنوک قلم مور رقم نسخ کشیدی و گفتی که چنین می باید کشید و چنین می باید نوشت و در زمان خود حکم کرده بود که شعرا شاهنامه فردوسی را ترکی کنند و در محلی که هرات مسخر او شد این مطلع گفت و نزد ارباب ادب هرات فرستاد و چهل تومان کپکی که دویست تومان تبریزی باشد خواهی نخواهی صله گرفت، بقیه اشعار او از این معلوم می توان کرد.

قاضی و قیز و قاز و قوزی و قمیز گرک
ای مردمان شهرهری بارجه میزگرک
۱۵- سلطان سلیمان: ولد رشید سلطان سلیم است و بکثرت سپاه و حشم و غلبه عساکر و خدم، بصفت « و حشر سلیمان و جنوده من الجن » موصوف در ایام او اکثر فرنگ بحیطه تصرف او در آمده و کمند تسخیر بر کنگره ی اغلب قلاع نفاع آن بلاد انداخت « و از آن تخمه سه کس برتبه سلطنت رسیده اند اول ایشان دلو عثمان است و او در اوائل « حال شخصی حشمی بوده بکثرت اغنام از سایر صحرا نشینان ممتاز و هر صباح « که خسرو انجم علم زرنگار بر زبر تل مینا رنگ سپهر خضرت شعار نصب کردی دیکی طعام « با علم یاقوت فام بر سر تلی که قریب بحشم او بوده برده ندای هل من مزید در دادندی« فوجی بجهت تماشا و فرقه فقرا او مساکین بجهت مدارا نزد او جمع می شدند و او بطریق « بزرگان نشسته بقسمت آش اشارت میکرد شخصی از وی پرسید که : غرض از این چیست « گفت « مشق سلطنت میکنم» خوش خوش این خبر بپادشاه وقت رسید بنابر تمسخر و استهزاء « دلو عثمان را طلب کرده از این داعیه عظما پرسید، او نیز جرأت کرده مدعائی که داشت « بعرض رسانید و گفت اگر جمعی تابع من باشند بعضی از الکای مخالفان که در این حدود « است بتصرف دیوان اعلی میتوانم آورد، پادشاه و ارکان دولت صلاح در آن دیدند که « اهل زندان را که در آن وقت دویست کس بودند از زندان بیرون آورده تا بین او کنند « بنابراین او نیز آن جماعت را در ظل عنایت و حمایت خود آورده مایحتاج ایشان « از بهای گوسفندان و اموالی که داشت مهیا گردانید و روی توجه بجانب غزای کفار « آوردند، اتفاقا حاکم آندیار به اقصای آن ملک رفته آن عرصه از منازعان و معاندان « خالی بود، القصه بی دردسر نیزه، و آمد و شد پیکان آن محروسه را بتحت تصرف در آورده « ضبط نمود و بتدریج کار برکفار تنگ گرفته جبرا و قهرا بر ایشان مستولی شده و « استقلال تمام پیدا کرد و در آن اثنا دست تصرف سلطان روحش از عرصه بدن کوتاه « گشته پسرش اورد غزل قایم مقام او شد و صیت صلابت و مهابت او باطراف و اکناف « رسیده در آن ولا فرمان فرمای روم به هلاهل ممات مسموم گشته و ارثی که لیاقت « آن امر خطیر را داشته باشد نبود لاجرم سران سپاه و گردن کشان کینه خواه بر او اتفاق کرده بپادشاهی برداشتند .۱۷- عبیدالله خان بن سلطان محمود: برادرزاده ی شیبک خان مذکور است و او بغایت سفاک و بیرحم و بی باک بوده .مصرع « جز جور و ظلم پیشه آن بدکنش نبود »، . بغیر از عداوت آل رسول الله علیه و آله و سلم نظر بر اندیشه دیگر نمیگماشت و بواسطه آن اکثر بلدان خراسان ویران شده و به شئآمت او بسیاری از عجزه و رعایا بآب تیغ تیز غریق بحر فنا گشتند، گویند عدد قتیلانش از چهل هزار افزونست و کشتگان معارک او از شمار بیرون، در واقع که این عبیدالله زیاد از آن عبیدالله است علیه اللعنه با وجود اندک طبع خوب و ذهن مرغوب که داشت در سخاوت بی مثل و در شجاعت بی بدل بود باز بدین اخلاق ذمیمه و اطورا لئیمه مبادرت مینمود و با اینهمه شعر هم میگفت این مطلع از اوست :

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیبک بن براق خان بن ابوالخیرخان، نسب او منتهی میشود به اوزبک خان بن طغرلجه بن نقوقا آن بن ماقری بن جوجی خان بن چنگیز خان، و اینکه بچند واسطه به چنگیز خان میرسدازکتب متقدمین و متأخرین معلوم میشود. القصه در اوایل حال در کمال بیسامانی در ترکستان می گشت آخر در خدمت سطان احمد میرزا بن سلطان ابو سعید میرزا حاکم ماوراءالنهر رسیده و بعد از اندک مدتی از وی روی گردان شده بنیاد مکر و فریب نمود و باز بترکستان رفت آری، چنانکه مشهور است مصرع این ره که تو میروی بترکستان است . باز در شهور سنه ست و تسعمایه که هرج و مرج در آن ملک راه یافته بود با فوجی از عساکر بلامآثر بدان ولایت معاودت کرده باندک مدت روزگاری بحیز تسخیر در آورد و در سنه ثلاث و عشر و تسعمایه بعد از وفات سلطان حسین میرزا چون در میان اولادش اتفاقی و دولتی نمانده بود بخراسان آمده اکثر ایشان را از میانه برداشت، و لوای انا و لاغیری برافراشت، تا آنکه بدست غازیان ظفر شعار، بنیان عمرش منهدم گردید چنانکه مذکور شد و با وجود ترکیت و جلفیت، خود را در اکثر فنون استعداد و ذات مهندس داشته در تصویر استاد بهزاد نقاش که تا مصور قدرت انسانی بر تخته هستی چهره گشائی نموده چون آن مصوری چابکدست نکشیده و در خط مولانا سلطانعلی که کلک کرام الکاتبین مثل او خوش نویسی برصفحه وجود نه نگاشته، دخل بحدی کردی که در صورت، او را بقلم کلک اصلاح نمودی و خط او را بنوک قلم مور رقم نسخ کشیدی و گفتی که چنین می باید کشید و چنین می باید نوشت و در زمان خود حکم کرده بود که شعرا شاهنامه فردوسی را ترکی کنند و در محلی که هرات مسخر او شد این مطلع گفت و نزد ارباب ادب هرات فرستاد و چهل تومان کپکی که دویست تومان تبریزی باشد خواهی نخواهی صله گرفت، بقیه اشعار او از این معلوم می توان کرد.
هوش مصنوعی: شیبک بن براق خان بن ابوالخیرخان نسبش به اوزبک خان و در نهایت به چنگیز خان می‌رسد. او در ابتدا در شرایط نامناسبی در ترکستان زندگی می‌کرد و سپس به خدمت سلطان احمد میرزا، حاکم ماوراءالنهر درآمد. اما بعد از مدتی از او روی برگرداند و دوباره به ترکستان رفت. در سال‌هایی که در آن منطقه آشوب و هرج و مرج حاکم بود، با گروهی از نظامیان به آنجا برگشت و موفق شد آنجا را تسخیر کند. بعد از فوت سلطان حسین میرزا، وقتی که میان فرزندانش درگیری و تفرقه افتاد، او به خراسان آمد و اکثر آنها را از میان برداشت و خود را به عنوان یک سردار قدرتمند معرفی کرد. با وجود سادگی ظاهری‌اش، در بسیاری از هنرها و فنون استعداد داشت. او در هنر نقاشی استادانه عمل می‌کرد و آثار خود را به زیبایی خلق می‌کرد. همچنین کارهایی برای شعرای هرات انجام داد و شعرا را تشویق کرد که شاهنامه فردوسی را به ترکی ترجمه کنند. او در این مسیر جوایزی نیز دریافت کرد که می‌تواند نشان‌دهنده تاثیر و اعتبار او باشد.
قاضی و قیز و قاز و قوزی و قمیز گرک
ای مردمان شهرهری بارجه میزگرک
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف افرادی با انواع شغل‌ها و ویژگی‌ها می‌پردازد و به نوعی از تنوع و گوناگونی در زندگی اجتماعی اشاره دارد. اشاره می‌کند به قاضیان، و افرادی با نام‌های مختلف که هر کدام در شهری متفاوت به کار و فعالیت مشغول‌اند. در واقع مطلب در مورد زندگی و حرفه‌های گوناگونی است که افراد دارند و به نوعی نشان‌دهنده‌ی تنوع فرهنگ و شغل‌ها در یک جامعه است.