گنجور

۱۵- سلطان سلیمان

ولد رشید سلطان سلیم است و بکثرت سپاه و حشم و غلبه عساکر و خدم، بصفت « و حشر سلیمان و جنوده من الجن » موصوف در ایام او اکثر فرنگ بحیطه تصرف او در آمده و کمند تسخیر بر کنگره ی اغلب قلاع نفاع آن بلاد انداخت « و از آن تخمه سه کس برتبه سلطنت رسیده اند اول ایشان دلو عثمان است و او در اوائل « حال شخصی حشمی بوده بکثرت اغنام از سایر صحرا نشینان ممتاز و هر صباح « که خسرو انجم علم زرنگار بر زبر تل مینا رنگ سپهر خضرت شعار نصب کردی دیکی طعام « با علم یاقوت فام بر سر تلی که قریب بحشم او بوده برده ندای هل من مزید در دادندی« فوجی بجهت تماشا و فرقه فقرا او مساکین بجهت مدارا نزد او جمع می شدند و او بطریق « بزرگان نشسته بقسمت آش اشارت میکرد شخصی از وی پرسید که : غرض از این چیست « گفت « مشق سلطنت میکنم» خوش خوش این خبر بپادشاه وقت رسید بنابر تمسخر و استهزاء « دلو عثمان را طلب کرده از این داعیه عظما پرسید، او نیز جرأت کرده مدعائی که داشت « بعرض رسانید و گفت اگر جمعی تابع من باشند بعضی از الکای مخالفان که در این حدود « است بتصرف دیوان اعلی میتوانم آورد، پادشاه و ارکان دولت صلاح در آن دیدند که « اهل زندان را که در آن وقت دویست کس بودند از زندان بیرون آورده تا بین او کنند « بنابراین او نیز آن جماعت را در ظل عنایت و حمایت خود آورده مایحتاج ایشان « از بهای گوسفندان و اموالی که داشت مهیا گردانید و روی توجه بجانب غزای کفار « آوردند، اتفاقا حاکم آندیار به اقصای آن ملک رفته آن عرصه از منازعان و معاندان « خالی بود، القصه بی دردسر نیزه، و آمد و شد پیکان آن محروسه را بتحت تصرف در آورده « ضبط نمود و بتدریج کار برکفار تنگ گرفته جبرا و قهرا بر ایشان مستولی شده و « استقلال تمام پیدا کرد و در آن اثنا دست تصرف سلطان روحش از عرصه بدن کوتاه « گشته پسرش اورد غزل قایم مقام او شد و صیت صلابت و مهابت او باطراف و اکناف « رسیده در آن ولا فرمان فرمای روم به هلاهل ممات مسموم گشته و ارثی که لیاقت « آن امر خطیر را داشته باشد نبود لاجرم سران سپاه و گردن کشان کینه خواه بر او اتفاق کرده بپادشاهی برداشتند .

« این کار دولتست کنون تا کرا رسد » آری همواره فلک را شیوه این است، که یکی « را از حضیض مذلت باوج سلطنت رساند، و دیگری را از تخت و جاه و اقبال به تحت « ادبار کشاند، نه از آنش انفعالی و نه از اینش خوش، حالی .

« یکی را ز بخت سیه برکشد
یکی را ز تخت کیان سرکشد
« نه زین شاد باشد نه ز آن دردمند
چنین است رسم سرای بلند

« جلوس سلطان مذکور بر تخت قیاصره در شهور سنه ست و عشر و ثمانمایه « روی نمود . و تا حال که سنه سبع و خمسین و تسعمایه است در سلطنت آن دیار « متمکنند، اما بواسطه مداومت افیون، و خیالات قریب بسرحد جنون، دو سه نوبت « لشکر بایران کشیده بحمد الله که کاری از پیش نبرده بلکه بمحض لطف « الهی و دفتر اقبال شاهنشاهی بی سر و سامان مراجعت نموده.

« سپاه مورسیه روی را نگر که کمر
به بسته در طلب منصب سلیمانی!؟
« چه دستبرد نماید کلیم در معجز
چه جای لشکر فرعون و عون ماهان است؟!

« چه شک کسی را که دایه ازل به شیر انما یرید الله لیذهب عنکم پروده باشد« از کید مشتی ناپاک چه باک و ذات مستجمع الصفاتی را که اگر قایده ی قضا و قدر در مهد مثل اهل « البیتی کمثل سفینه النوح پرورش داده باشد، او را از موج خیز حادثه چه اندیشه!

هم سیادت در حسب، هم پادشاهی در نسب
کو سلیمان تا به انگشتش کند انگشتری

به همه حال طبیعت موزونی دارد و گاهی بنظم اشعار خاطر عاطر میگمارد، این مطلع از اشعار او ثبت افتاد :

دیده از آتش دل غرقه در آبست مرا
کار این چشمه، ز سر چشمه خرابست مرا
۱۴- سلطان سلیم: سلیم بن سلطان بایزید بن سلطان محمد بن سلطان مراد بن غازی خواندگار بن ایلدرم بایزید بن اوزخان بن عثمان بن اردوغزل از جمله سلاطین آفاق است که بدقت رای و کثرت حزم و قلت رحم و حرص جهانگیری امتیاز تمام داشت و در سفک دماء و تند خوئی شهره ی مالاکلام. از جمله بواسطه حسب جاه حکم بر قتل برادران و پدر بیگناه نموده از عاقبت وخیم و مطاوعت دیور جیم نیاندیشید اکثر ممالک عربستان و دیار بکر را ضمیمه ممکلت موروثی گردانیده مدت سلطنتش هشت سال و هشت ماه و شش روز بود وفاتش در سنه ست و عشرین و تسعمایه روی نمود این مطلع ازاوست:۱۶- شیبک خان: شیبک بن براق خان بن ابوالخیرخان، نسب او منتهی میشود به اوزبک خان بن طغرلجه بن نقوقا آن بن ماقری بن جوجی خان بن چنگیز خان، و اینکه بچند واسطه به چنگیز خان میرسدازکتب متقدمین و متأخرین معلوم میشود. القصه در اوایل حال در کمال بیسامانی در ترکستان می گشت آخر در خدمت سطان احمد میرزا بن سلطان ابو سعید میرزا حاکم ماوراءالنهر رسیده و بعد از اندک مدتی از وی روی گردان شده بنیاد مکر و فریب نمود و باز بترکستان رفت آری، چنانکه مشهور است مصرع این ره که تو میروی بترکستان است . باز در شهور سنه ست و تسعمایه که هرج و مرج در آن ملک راه یافته بود با فوجی از عساکر بلامآثر بدان ولایت معاودت کرده باندک مدت روزگاری بحیز تسخیر در آورد و در سنه ثلاث و عشر و تسعمایه بعد از وفات سلطان حسین میرزا چون در میان اولادش اتفاقی و دولتی نمانده بود بخراسان آمده اکثر ایشان را از میانه برداشت، و لوای انا و لاغیری برافراشت، تا آنکه بدست غازیان ظفر شعار، بنیان عمرش منهدم گردید چنانکه مذکور شد و با وجود ترکیت و جلفیت، خود را در اکثر فنون استعداد و ذات مهندس داشته در تصویر استاد بهزاد نقاش که تا مصور قدرت انسانی بر تخته هستی چهره گشائی نموده چون آن مصوری چابکدست نکشیده و در خط مولانا سلطانعلی که کلک کرام الکاتبین مثل او خوش نویسی برصفحه وجود نه نگاشته، دخل بحدی کردی که در صورت، او را بقلم کلک اصلاح نمودی و خط او را بنوک قلم مور رقم نسخ کشیدی و گفتی که چنین می باید کشید و چنین می باید نوشت و در زمان خود حکم کرده بود که شعرا شاهنامه فردوسی را ترکی کنند و در محلی که هرات مسخر او شد این مطلع گفت و نزد ارباب ادب هرات فرستاد و چهل تومان کپکی که دویست تومان تبریزی باشد خواهی نخواهی صله گرفت، بقیه اشعار او از این معلوم می توان کرد.

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ولد رشید سلطان سلیم است و بکثرت سپاه و حشم و غلبه عساکر و خدم، بصفت « و حشر سلیمان و جنوده من الجن » موصوف در ایام او اکثر فرنگ بحیطه تصرف او در آمده و کمند تسخیر بر کنگره ی اغلب قلاع نفاع آن بلاد انداخت « و از آن تخمه سه کس برتبه سلطنت رسیده اند اول ایشان دلو عثمان است و او در اوائل « حال شخصی حشمی بوده بکثرت اغنام از سایر صحرا نشینان ممتاز و هر صباح « که خسرو انجم علم زرنگار بر زبر تل مینا رنگ سپهر خضرت شعار نصب کردی دیکی طعام « با علم یاقوت فام بر سر تلی که قریب بحشم او بوده برده ندای هل من مزید در دادندی« فوجی بجهت تماشا و فرقه فقرا او مساکین بجهت مدارا نزد او جمع می شدند و او بطریق « بزرگان نشسته بقسمت آش اشارت میکرد شخصی از وی پرسید که : غرض از این چیست « گفت « مشق سلطنت میکنم» خوش خوش این خبر بپادشاه وقت رسید بنابر تمسخر و استهزاء « دلو عثمان را طلب کرده از این داعیه عظما پرسید، او نیز جرأت کرده مدعائی که داشت « بعرض رسانید و گفت اگر جمعی تابع من باشند بعضی از الکای مخالفان که در این حدود « است بتصرف دیوان اعلی میتوانم آورد، پادشاه و ارکان دولت صلاح در آن دیدند که « اهل زندان را که در آن وقت دویست کس بودند از زندان بیرون آورده تا بین او کنند « بنابراین او نیز آن جماعت را در ظل عنایت و حمایت خود آورده مایحتاج ایشان « از بهای گوسفندان و اموالی که داشت مهیا گردانید و روی توجه بجانب غزای کفار « آوردند، اتفاقا حاکم آندیار به اقصای آن ملک رفته آن عرصه از منازعان و معاندان « خالی بود، القصه بی دردسر نیزه، و آمد و شد پیکان آن محروسه را بتحت تصرف در آورده « ضبط نمود و بتدریج کار برکفار تنگ گرفته جبرا و قهرا بر ایشان مستولی شده و « استقلال تمام پیدا کرد و در آن اثنا دست تصرف سلطان روحش از عرصه بدن کوتاه « گشته پسرش اورد غزل قایم مقام او شد و صیت صلابت و مهابت او باطراف و اکناف « رسیده در آن ولا فرمان فرمای روم به هلاهل ممات مسموم گشته و ارثی که لیاقت « آن امر خطیر را داشته باشد نبود لاجرم سران سپاه و گردن کشان کینه خواه بر او اتفاق کرده بپادشاهی برداشتند .
هوش مصنوعی: سلطان سلیم دارای ولدی به نام رشید بود که با سپاه و تعداد زیادی خدمتکار و نظامی می‌درخشید. در دوران او، بخش وسیعی از سرزمین‌های فرنگ به تصرف او درآمد و او موفق شد بسیاری از قلعه‌ها را تسخیر کند. از آن خانواده، سه نفر به مقام سلطنت رسیدند که اولین آنها دلو عثمان بود. او ابتدا شخصیتی با رفاه و ثروت نسبت به سایر بیابان‌نشینان داشت و هر روز صبح، در برابر جمعیتی که برای تماشای او جمع می‌شدند، به طریقی خاص رفتار می‌کرد. وقتی که این اخبار به پادشاه رسید، به تمسخر از دلو عثمان خواست که به او بگوید هدفش از این کارها چیست. دلو عثمان با جسارت گفت که می‌تواند افراد مخالف را تحت کنترل درآورد و پادشاه تصمیم گرفت تا زندانیان را آزاد کند تا او را همراهی کنند. دلو عثمان پس از آزادی زندانیان، مواد غذایی و وسایل مورد نیاز آنها را تامین کرد و توجه خود را به جنگ با کفار معطوف کرد. در همین حین، حاکم منطقه دور از آنجا رفته بود و زمینه برای فعالیت‌های دلو عثمان آماده شد. او به راحتی موفق به تسلط بر منطقه شد و در نهایت توانست بر دشمنانش غلبه کند. اما در این بین، سلطان فوت کرد و پسرش به مقام او رسید. شهرت و قدرت او به همه جا رسید، اما پادشاهی پس از او دچار مشکل شد و گروهی از فرماندهان و رقبای او به سلطنت رسیدند.
« این کار دولتست کنون تا کرا رسد » آری همواره فلک را شیوه این است، که یکی « را از حضیض مذلت باوج سلطنت رساند، و دیگری را از تخت و جاه و اقبال به تحت « ادبار کشاند، نه از آنش انفعالی و نه از اینش خوش، حالی .
هوش مصنوعی: این کار به دولت مربوط می‌شود که در نهایت به چه کسی می‌رسد. آری، همواره اینگونه است که چرخ‌فلک، یکی را از پایین‌ترین وضعیت به اوج سلطنت می‌برد و دیگری را از مقام و منزلت به سقوط و نابودی می‌کشاند. نه این وضع ناشی از بی‌عملی است و نه آن، خوشحالی و شادمانی.
« یکی را ز بخت سیه برکشد
یکی را ز تخت کیان سرکشد
هوش مصنوعی: برخی افراد به خاطر بدشانسی از جایگاه خود سقوط می‌کنند و برخی دیگر به لطف سرنوشت به مقام‌های بالا دست می‌یابند.
« نه زین شاد باشد نه ز آن دردمند
چنین است رسم سرای بلند
هوش مصنوعی: نه از این خوشحال است و نه از آن غمگین، این حالت نشان‌دهنده رسم زندگی در این دنیای بزرگ است.
« جلوس سلطان مذکور بر تخت قیاصره در شهور سنه ست و عشر و ثمانمایه « روی نمود . و تا حال که سنه سبع و خمسین و تسعمایه است در سلطنت آن دیار « متمکنند، اما بواسطه مداومت افیون، و خیالات قریب بسرحد جنون، دو سه نوبت « لشکر بایران کشیده بحمد الله که کاری از پیش نبرده بلکه بمحض لطف « الهی و دفتر اقبال شاهنشاهی بی سر و سامان مراجعت نموده.
هوش مصنوعی: سلطان مذکور در سال هشتاد و نُه بر تخت سلطنت نشسته و تا سال پنجاه و نُه همچنان در قدرت است. اما به خاطر مصرف مداوم افیون و خیالاتی که به مرز جنون نزدیک شده است، چندین بار لشکری به ایران فرستاده که با لطف خدا و سرنوشت شاهنشاهی، بی‌نتیجه بازگشته‌اند.
« سپاه مورسیه روی را نگر که کمر
به بسته در طلب منصب سلیمانی!؟
هوش مصنوعی: نگاهی به سپاه مورسیه بینداز که چه کسانی با کمر بسته و جدیت در پی دستیابی به مقام و شهرتی همچون مقام سلیمان هستند!
« چه دستبرد نماید کلیم در معجز
چه جای لشکر فرعون و عون ماهان است؟!
هوش مصنوعی: کلیم (موسی) چگونه می‌تواند معجزه‌ای انجام دهد در حالی که لشکر فرعون و معاونان او در اینجا حضور دارند؟
« چه شک کسی را که دایه ازل به شیر انما یرید الله لیذهب عنکم پروده باشد« از کید مشتی ناپاک چه باک و ذات مستجمع الصفاتی را که اگر قایده ی قضا و قدر در مهد مثل اهل « البیتی کمثل سفینه النوح پرورش داده باشد، او را از موج خیز حادثه چه اندیشه!
هوش مصنوعی: شکی نیست که خداوندی که از ابتدا ما را به آغوش خود گرفته، به طور حتم می‌خواهد ما را از هر بدی و زشتی دور نگه دارد. از توطئه‌های گروهی ناپاک نباید ترسید؛ زیرا موجودی که دارای تمامی صفات نیک است، اگر طبق قوانین قضا و قدر در مکانی امن و مشابه خانه اهل بیت بزرگ شده باشد، نگرانی از حوادث ناگوار برای او بی‌معناست.
هم سیادت در حسب، هم پادشاهی در نسب
کو سلیمان تا به انگشتش کند انگشتری
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگی‌های برجسته شخصیت سلیمان اشاره دارد که هم از نظر خانوادگی و هم از نظر مقام و قدرت، به رتبه‌ای عالی دست یافته است. آنچه در اینجا خواسته شده این است که شخصی در مقام و منزلت مانند سلیمان باشد، تا به او اجازه داده شود که با انگشتری که نماد قدرت و سلطنت است، شناخته شود. در واقع، این بیانگر آرزوی دستیابی به قدرت و مقام بالاست.
به همه حال طبیعت موزونی دارد و گاهی بنظم اشعار خاطر عاطر میگمارد، این مطلع از اشعار او ثبت افتاد :
هوش مصنوعی: طبیعت همیشه در حال تعادل است و گاهی اوقات به شکل منظمی ما را به یاد لحظاتی خوش می‌اندازد.
دیده از آتش دل غرقه در آبست مرا
کار این چشمه، ز سر چشمه خرابست مرا
هوش مصنوعی: چشمم در آتش عشق غرق شده است، اما این وضعیت به خاطر خود چشمه نیست، بلکه به خاطر سرچشمه‌ایست که در آن خراب شده‌ام.