گنجور

بخش ۹۶ - دوبیتی

از دیده دلم روز وداعش نگران شد
با قافله اشک دَراُفتاد و روان شد
ای جان کم از او گیر برو با غم او باش
دل رفت و همه روزه در آن می‌نتوان شد
جوابش داد جم کای مایه ناز
طراز خوبی و پیرایه ناز
تن و جان کرده‌ام وقف هوایت
سرم بادا فدای خاک پایت
سر من گرنه سودای تو ورزد
سر وارون سودایی چه ارزد!
ز شمعت شعله‌ای در هر که گیرد
چراغ روشنش هرگز نمیرد
ز جان و تن که بنیادیست بس سست
مراد من تویی و صحبت تست
تنم خاک است و، باد این جانِ درد
چه برخیزد ز خاک و باد جز گرد؟
به اقبالت نمی اندیشم از کس
مرا از هجر تست اندیشه و بس
مرا با غمزه این دل می‌خراشد
چه باک از زخم تیغ و تیر باشد!
چو خواهم طاق ابروی تو دیدن
چرا باید کمان باری کشیدن
ز بهر آن زنم بر تیغ جان را
ز عشق آن شوم قربان کمان را
درین ره از هوا سر می‌زنم من
اگر سر می‌نهم خونم به گردن
فلک با عاشقان دایم به کین است
چه شاید کرد چون خویَش چنین است!
فلک تا تیغِ خور خواهد کشیدن
عزیزان را ز هم خواهد بریدن
ملک می‌گفت و آب از دیده می‌راند
بر او این قطعه همچون آب می‌خواند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از دیده دلم روز وداعش نگران شد
با قافله اشک دَراُفتاد و روان شد
هوش مصنوعی: چشمم نگران روز وداع او شد و با گروهی از اشک‌هایم ریختم و جاری شدم.
ای جان کم از او گیر برو با غم او باش
دل رفت و همه روزه در آن می‌نتوان شد
هوش مصنوعی: ای جان، کمتر از او به کسی نزدیک نشو و با غم او زندگی کن؛ دل از دست رفته و هر روز در این وضعیت نمی‌توان دوام آورد.
جوابش داد جم کای مایه ناز
طراز خوبی و پیرایه ناز
هوش مصنوعی: جم به او پاسخ داد که تو زیبایی و زینت خاصی داری و ارزش زیادی را به خود اختصاص داده‌ای.
تن و جان کرده‌ام وقف هوایت
سرم بادا فدای خاک پایت
هوش مصنوعی: من تن و جانم را فدای عشق تو کرده‌ام و آرزو می‌کنم که سرم فدای خاک پای تو شود.
سر من گرنه سودای تو ورزد
سر وارون سودایی چه ارزد!
هوش مصنوعی: اگر ذهن و فکر من همیشه مشغول تو باشد، چه ارزشی دارد که فکر و خیالات دیگری داشته باشم؟
ز شمعت شعله‌ای در هر که گیرد
چراغ روشنش هرگز نمیرد
هوش مصنوعی: هر که نور و الهام تو را دریافت کند، هرگز خاموش نخواهد شد و زندگی‌اش همیشه درخشان می‌ماند.
ز جان و تن که بنیادیست بس سست
مراد من تویی و صحبت تست
هوش مصنوعی: از آنجا که بنیاد زندگی و جسم انسان ضعیف و ناپایدار است، هدف من فقط تو و گفت‌وگو با توست.
تنم خاک است و، باد این جانِ درد
چه برخیزد ز خاک و باد جز گرد؟
هوش مصنوعی: بدن من از خاک ساخته شده و چه فایده‌ای دارد که این جان پر از درد از خاک و باد برخیزد، در حالی که در نهایت فقط به گرد و غبار تبدیل می‌شود؟
به اقبالت نمی اندیشم از کس
مرا از هجر تست اندیشه و بس
هوش مصنوعی: به سرنوشت تو فکر نمی‌کنم، تنها چیزی که در ذهن من هست، فکر به دوری و جدایی توست.
مرا با غمزه این دل می‌خراشد
چه باک از زخم تیغ و تیر باشد!
هوش مصنوعی: اینچنین است که چون با نگاهی دل من را می‌آزارد، از زخم شمشیر و تیر هم نمی‌ترسم!
چو خواهم طاق ابروی تو دیدن
چرا باید کمان باری کشیدن
هوش مصنوعی: وقتی می‌خواهم ابروی خوش‌فرم تو را ببینم، چرا باید کمان را با حالت خمیده بکشیم؟
ز بهر آن زنم بر تیغ جان را
ز عشق آن شوم قربان کمان را
هوش مصنوعی: به خاطر آن زن جانم را بر سر عشقش می‌گذارم و به خاطر زیبایی‌اش آماده‌ام تا جانم را فدای او کنم.
درین ره از هوا سر می‌زنم من
اگر سر می‌نهم خونم به گردن
هوش مصنوعی: در این راه، اگر به هوا سر می‌زنم و دقت می‌کنم، اگر هم دماقه را به خطر بیندازم، گردن من خونین خواهد بود.
فلک با عاشقان دایم به کین است
چه شاید کرد چون خویَش چنین است!
هوش مصنوعی: آسمان همواره با عاشقان در حال دشمنی است، چه می‌توان کرد وقتی که ذاتش چنین است؟
فلک تا تیغِ خور خواهد کشیدن
عزیزان را ز هم خواهد بریدن
هوش مصنوعی: اجازه بدهید تا از آسمان نور خورشید بتابد؛ در این صورت، عزیزان را از یکدیگر جدا خواهد کرد.
ملک می‌گفت و آب از دیده می‌راند
بر او این قطعه همچون آب می‌خواند
هوش مصنوعی: پادشاه می‌گفت و اشک از چشمانش می‌ریخت. او این قطعه را همانند آب می‌خواند.