گنجور

بخش ۹۴ - دوبیتی

آیا کراست زهره، آیا کراست یارا؟
از من برد به یارم این یک سخن که: «یارا؟
بستان ما ندارد بی طلعت تو نوری
ای سرو ناز بازآ ، بستان ما بیارا»
چنان دلخسته هجرانم امشب
که مشتاق وداع جانم امشب
به شب مهراب رفت از پیش جمشید
شب مهتاب شد جویای خورشید
سواری دید بر شبرنگی از دور
چو در تاریکی شب شعله نور
چو طاووسی نشسته بر پر زاغ
چو بادی کاورد گلبرگی از باغ
همی آمد بر آن تازنده دُلدُل
چو بر باد بهاری خرمن گل
چو مهرابش در آن شب دید بشناخت
که خورشید است سر در پایش انداخت
به زاری گفت «ای شمع دل افروز
شبت فرخنده باد و روز نوروز
بیا ای تازه گلبرگ بهاری
بگو عزم کدامین باغ داری
ز جان نازکتری ای سرو آزاد
به تنها می‌روی جانم فدا باد
سبک گردان عنان و زود بشتاب
رکابت را گران کن، وقت دریاب
مگر جمشید را سازی وداعی
مهی دارد هوای اجتماعی»
به شب می‌راند مرکب گرم خورشید
بیامد تا به لشکرگاه جمشید
در آن گلزار عمر افزای مهتاب
ملک با یاوران بر گوشه آب
نشسته صوت بلبل گوش می‌کرد
به یاد یار جامی نوش می‌کرد
کجا بر سنبلی بادی گذشتی
ملک شوریده و آشفته گشتی
گمان بردی که مشکین زلف یارست
که از باد بهاری بیقرار است
چو سرو نازنین جنبید از جای
ملک از جای جستی بی سر و پای
چنان پنداشتی کامد نگارش
گرفتی خوش در آغوش و کنارش
دوان آمد به پیش شاه مهراب
که شاها ، هان شب قدرست، دریاب
به استقبالت آمد بخت پیروز
شب قدر تو خواهد گشت نوروز
چو شد خورشید با آن مه مقابل
ملک را برزد این مطلع سر از دل

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آیا کراست زهره، آیا کراست یارا؟
از من برد به یارم این یک سخن که: «یارا؟
هوش مصنوعی: آیا تو توانایی و شجاعت داری؟ آیا می‌توانی در کنار من باشی؟ موضوعی که برای یارم مطرح کرده‌ام این است: "آیا تو می‌توانی؟"
بستان ما ندارد بی طلعت تو نوری
ای سرو ناز بازآ ، بستان ما بیارا»
هوش مصنوعی: باغ ما بدون حضور تو روشنایی ندارد، ای درخت زیبای سرو، لطفاً برگرد و باغ ما را زینت بخش.
چنان دلخسته هجرانم امشب
که مشتاق وداع جانم امشب
هوش مصنوعی: امشب به شدت از دوری خسته‌ام و دلم برای وداع با جانم تنگ شده است.
به شب مهراب رفت از پیش جمشید
شب مهتاب شد جویای خورشید
هوش مصنوعی: در شب مهتاب، به سمت مهراب رفت و از پیش جمشید دور شد، در حالی که به دنبال روشنایی خورشید بود.
سواری دید بر شبرنگی از دور
چو در تاریکی شب شعله نور
هوش مصنوعی: سواری را دید که بر اسبی خوش‌رنگ سوار شده است، همان‌طور که در تاریکی شب، درخشش نوری را مشاهده می‌کنیم.
چو طاووسی نشسته بر پر زاغ
چو بادی کاورد گلبرگی از باغ
هوش مصنوعی: مانند طاووسی که بر روی پر مرغ سیاهی نشسته، زمانی که بادی وزیده و گلبرگی از باغ می‌برد.
همی آمد بر آن تازنده دُلدُل
چو بر باد بهاری خرمن گل
هوش مصنوعی: او مانند دُلدُل تازه‌ای به سمت ما می‌آمد، مانند وزش نسیم بهاری که گل‌های باغ را به حرکت درمی‌آورد.
چو مهرابش در آن شب دید بشناخت
که خورشید است سر در پایش انداخت
هوش مصنوعی: در آن شب وقتی مهراب را دید، فهمید که او خورشید است و سرش را در برابر او پایین آورد.
به زاری گفت «ای شمع دل افروز
شبت فرخنده باد و روز نوروز
هوش مصنوعی: او با tristeza گفت: «ای شمعی که دل را روشنی می‌بخشی، شب تو خوش و روز نوروز مبارک باد!»
بیا ای تازه گلبرگ بهاری
بگو عزم کدامین باغ داری
هوش مصنوعی: بیا، ای گلبرگ نو بهاری، بگو که تصمیم داری به کدام باغ بروی.
ز جان نازکتری ای سرو آزاد
به تنها می‌روی جانم فدا باد
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا و رفیع، تو از جان من عزیزتر هستی. به تنهایی پیاده می‌روی و جان من فدای تو باد.
سبک گردان عنان و زود بشتاب
رکابت را گران کن، وقت دریاب
هوش مصنوعی: نیشان را به آرامی بزن و با سرعت بیشتری حرکت کن، بار سنگین خود را بر دوش بردار و زمان را درست بشناس.
مگر جمشید را سازی وداعی
مهی دارد هوای اجتماعی»
هوش مصنوعی: آیا جمشید برای خداحافظی با جهانیان حال و هوایی اجتماعی دارد؟
به شب می‌راند مرکب گرم خورشید
بیامد تا به لشکرگاه جمشید
هوش مصنوعی: در شب، سوارکاری که نشانه‌ای از گرمای خورشید را به همراه دارد به سوی اردوگاه جمشید می‌رود.
در آن گلزار عمر افزای مهتاب
ملک با یاوران بر گوشه آب
هوش مصنوعی: در آن باغی که عمر را زیاد می‌کند، ماه با همراهانش در حاشیه آب نشسته است.
نشسته صوت بلبل گوش می‌کرد
به یاد یار جامی نوش می‌کرد
هوش مصنوعی: بلبل در ظرفی نشسته و به صدای دلنشین خودش گوش می‌دهد و در حالی که به یاد محبوبش است، جامی از شراب می‌نوشد.
کجا بر سنبلی بادی گذشتی
ملک شوریده و آشفته گشتی
هوش مصنوعی: در کجا، بادی بر گلبرگ گل وزید که باعث شد دل دلسوخته‌ای در آتش اشتیاق بسوزد و آشفته خاطر شود؟
گمان بردی که مشکین زلف یارست
که از باد بهاری بیقرار است
هوش مصنوعی: فکر کردی این شاخسار سیاه موی محبوب است که به خاطر باد بهاری درهم و برهم شده است.
چو سرو نازنین جنبید از جای
ملک از جای جستی بی سر و پای
هوش مصنوعی: زمانی که سرو زیبای نازنین از جا حرکت کرد، ملک و سرزمین هم بدون هیچ سر و صدا و نشانی به جست و خیز درآمد.
چنان پنداشتی کامد نگارش
گرفتی خوش در آغوش و کنارش
هوش مصنوعی: تو فکر کردی که با نوشتن این کلمات به راحتی به آرامش و خوشی دست یافته‌ای و در کنار آن احساس خوبی داری.
دوان آمد به پیش شاه مهراب
که شاها ، هان شب قدرست، دریاب
هوش مصنوعی: یک نفر به سرعت به سوی شاه مهراب رفت و به او گفت: "ای شاه، توجه کن، امشب شب قدر است، پس آن را غنیمت بشمار."
به استقبالت آمد بخت پیروز
شب قدر تو خواهد گشت نوروز
هوش مصنوعی: بخت خوب به پیشواز تو می‌آید و شب قدر تو را به روز نو و خوشبختی می‌رساند.
چو شد خورشید با آن مه مقابل
ملک را برزد این مطلع سر از دل
هوش مصنوعی: وقتی خورشید با آن ماه روبه‌رو شد، ملک را از دل برانگیخت و این آغاز را روشن کرد.

حاشیه ها

1389/08/13 18:11

سلام !
درمصرع دوم بیت اول
کز من برد به یارم
نقطه ز افتاده است
شاد باشید

1395/01/02 22:04
روفی

حافظ در غزلی میگوید :چو شاه قصد هلاک کسی کند/کراست زهره و یارا که پیش شاه بگیرد که بسیار شبیه ایا کر است زهره ایا کر است یارا... میباشد.

1396/10/03 20:01
مجتبی

وزن شعر از بیت سوم تا آخرین بیت (مفاعیلن مفاعیلن فعولن) است.