گنجور

بخش ۸۹ - غزل

عشق مرا از هزار کار برآورد
گرد جهانم هزار بار برآورد
یار مرا خوی تنگ بود به عادت
عشق دلم را به خوی یار برآورد
لشکر سودای عشق بر سر من تاخت
از تن خاکی من غبار برآورد
خیز و بیا چشم روزگار برآور
کز تو مرا چشم روزگار برآورد
با تو بیا تا دمی به کام برآرم
همان که فراقت ز ما دمار برآورد
کام من جان به لب رسیده برآور
ز آن لب شیرین کزین هزار برآورد
بس که مرا چون صبا هوای خیالت
گرد گلستان و لاله زار برآورد
قد تو در چشم من به جلوه درآمد
سرو سهی را ز جویبار برآورد
به پاسخ گفت با بانو جهاندار
نخست اندیشه می‌باید در این کار
نیابی خیر از آن شاخ برومند
که سازد با درخت خشک پیوند
چرا در خاک سیمی را کنم گم
که میشاید به کحل چشم مردم؟
بری طوبی ز خلد جاودانی
بری در غیر ذی زرعش نشانی
هر آنکو کرد با ناجنس پیوند
قرین بد گزید از بهر فرزند
به جای نور چشم خویش بد کرد
به دست خویش قصد جان خَود کرد
اگرچه قطره زاد از ابر لیکن
به بحر افتاد و شد در بحر ساکن
به لطف خویش بحر او را بپرورد
یتیم بحر نام خویشتن کرد
بزرگی و هنر از یم درآموخت
هنرهای بزرگان زو هم آموخت
چو صاحب مکنت و صاحب هنر شد
سزای گوشوار و تاج و زر شد
تو یک مه گر به لطفش می‌بخوانی
به خورشید جهانتابش رسانی
تو خورشید جمالی او مه نو
نظر می‌دارد از لطف تو پرتو
گرفتم خود نه از فغفور چین است
خردمندیش ما را خود یقین است
همه شب بود با قیصر دراین راز
همی راند از غم و شادی سخن باز

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق مرا از هزار کار برآورد
گرد جهانم هزار بار برآورد
هوش مصنوعی: عشق باعث شد که من از هزار کار بیرون آیم و در هر گوشه از جهان هزار بار تجربه کنم.
یار مرا خوی تنگ بود به عادت
عشق دلم را به خوی یار برآورد
هوش مصنوعی: یار من به خاطر عادت عشق، حال دلم را به سبک و سیاق خود تغییر داده است.
لشکر سودای عشق بر سر من تاخت
از تن خاکی من غبار برآورد
هوش مصنوعی: عشق مانند یک لشکر بر من حمله ور شد و از وجود مادیم گرد و غباری بر سرم نشاند.
خیز و بیا چشم روزگار برآور
کز تو مرا چشم روزگار برآورد
هوش مصنوعی: بیا و به پا خیز تا امید زندگی را دوباره زنده کنیم، چرا که زندگی من به وجود تو وابسته است.
با تو بیا تا دمی به کام برآرم
همان که فراقت ز ما دمار برآورد
هوش مصنوعی: بیایید همراه یکدیگر باشیم تا لحظه‌ای خوش را تجربه کنیم، همانگونه که دوری و فراق تو برای ما مشکلات و ناملایمات بسیاری به همراه داشته است.
کام من جان به لب رسیده برآور
ز آن لب شیرین کزین هزار برآورد
هوش مصنوعی: خواسته‌ام به پایان رسیده و جانم به لب آمده است، از آن لب شیرین کمکم کن، که از این وضعیت هزاران نفر به آغوش مرگ رفته‌اند.
بس که مرا چون صبا هوای خیالت
گرد گلستان و لاله زار برآورد
هوش مصنوعی: احساس طراوت و شادی من به خاطر یاد تو، مانند نسیم صبحگاهی، مرا به باغ‌ها و دشت‌های پر از گل و لاله برده است.
قد تو در چشم من به جلوه درآمد
سرو سهی را ز جویبار برآورد
هوش مصنوعی: تو با قامت زیبای خود در چشم من ظاهر شدی و مانند سرو بلند و خوش‌فرم، از جویبار بالا آمدی.
به پاسخ گفت با بانو جهاندار
نخست اندیشه می‌باید در این کار
هوش مصنوعی: او به بانو جهاندار پاسخ داد که ابتدا باید در این کار خوب فکر کنیم و تأمل کنیم.
نیابی خیر از آن شاخ برومند
که سازد با درخت خشک پیوند
هوش مصنوعی: از شاخه‌ی تنومند درختی که با درخت خشک ارتباطی ندارد، خیری پیدا نخواهی کرد.
چرا در خاک سیمی را کنم گم
که میشاید به کحل چشم مردم؟
هوش مصنوعی: چرا باید یک شیء باارزش را در خاک پنهان کنم که ممکن است به راحتی برای دیگران قابل دیدن و استفاده باشد؟
بری طوبی ز خلد جاودانی
بری در غیر ذی زرعش نشانی
هوش مصنوعی: بهشتی که طوبی دارد، همیشه و جاودانه بهشت است، اما در غیر از آن مکان، نشانی از سرسبزی و زراعت نیست.
هر آنکو کرد با ناجنس پیوند
قرین بد گزید از بهر فرزند
هوش مصنوعی: هر کسی که با شخص یا چیز نامناسب ارتباط برقرار کند، در نهایت برای فرزندانش دچار مشکل خواهد شد.
به جای نور چشم خویش بد کرد
به دست خویش قصد جان خَود کرد
هوش مصنوعی: به جای اینکه به چشم‌اش نور و روشنی ببخشد، به دست خود بدی کرد و تصمیم به نابودی خود گرفت.
اگرچه قطره زاد از ابر لیکن
به بحر افتاد و شد در بحر ساکن
هوش مصنوعی: اگرچه قطره‌ای از ابر به دنیا آمده است، اما در دریا جا خوش کرده و به زندگی خود ادامه می‌دهد.
به لطف خویش بحر او را بپرورد
یتیم بحر نام خویشتن کرد
هوش مصنوعی: به لطف پروردگار، دریا به او کمک کرد و او که یتیم دریا بود، نام خود را به عنوان دریا معرفی کرد.
بزرگی و هنر از یم درآموخت
هنرهای بزرگان زو هم آموخت
هوش مصنوعی: بزرگی و هنر از آب جاری یم به وجود آمده است و هنرهای بزرگ‌ترها نیز از همین منبع سرچشمه می‌گیرد.
چو صاحب مکنت و صاحب هنر شد
سزای گوشوار و تاج و زر شد
هوش مصنوعی: وقتی کسی به ثروت و هنر دست پیدا کند، سزاوار شنل و تاج و زر می‌شود.
تو یک مه گر به لطفش می‌بخوانی
به خورشید جهانتابش رسانی
هوش مصنوعی: تو مانند یک ماهی، با لطف و زیبایی‌ات می‌توانی نور خورشید را به جهان برسانی.
تو خورشید جمالی او مه نو
نظر می‌دارد از لطف تو پرتو
هوش مصنوعی: تو مانند خورشیدی، زیبایی تو درخشان است و او مانند ماه نو، زیبایی تو را با محبت و محبتش تماشا می‌کند.
گرفتم خود نه از فغفور چین است
خردمندیش ما را خود یقین است
هوش مصنوعی: من به خودم دست یافته‌ام و می‌دانم که دلیل این امر خرد و دانش من است، نه به خاطر هیچ کس دیگری.
همه شب بود با قیصر دراین راز
همی راند از غم و شادی سخن باز
هوش مصنوعی: در تمام شب با قیصر بود و در مورد این راز صحبت می‌کردند و از غم و شادی حرف می‌زدند.

حاشیه ها

1394/07/14 15:10
تردید

درود بر دوستان
از این بیت به بعد :
به پاسخ گفت با بانو جهاندار
نخست اندیشه می باید در این کار
آیا مربوط به غزل بالاست ؟
اشتباه نکرده اید ؟ لطفا حتما بررسی کنید لطفا .