گنجور

بخش ۸۵ - هنرنمائی جمشید و شادیشاه در حضور خورشید و افسر

چو خورشید فلک برداشت از چین
می یاقوتی اندر جام زرین
ملک در گفت و گوی عزم میدان
سر زلف سیه را ساخت چوگان
سر بدخواه در چوگان فکنده
ز غبغب گوی در میدان فکنده
به نزد قیصر آمد شاد و خرم
زمین بوسید کای سالار عالم
شنیده‌ستم که شادی شهسوار است
به میدان نیز مرد کارزار است
چو در میدان سواری می‌نماید
ز مردان گوی مردی می‌رباید
چو در مجلس نشد دیروز پیروز
به میدان کرد باید میل امروز
به میدان ارادت اسب تازیم
به چوگان سعادت گوی بازیم
توان بودن که این چابک سواری
خلاصی بخشدش زآن شرمساری
ملک بر پشت پران باد پایی
چو شاهینی مطوس بر همایی
به کف چوگان از زر چون هلالی
مه و خورشید را خوش اتصالی
چو زلف خود فرس بر ماه می‌تاخت
به چوگان گوی با خورشید می‌باخت
از آن جانب درآمد خسرو شام
شد از گرد سپه گیتی سیه فام
هزاران مرد چوگان باز شامی
روان در موکب از بهر غلامی
ز دُرّ و لعل بر سر نیم تاجی
که می‌ارزید هر لعلش خراجی
چو مه بر ادهم شامی نشسته
میان‌بندی ز زر چون چرخ بسته
چو مشکین زلف چوگانیش بر دوش
به هر جانب هزارش حلقه در گوش
خبر بردند نزدیکان به افسر
که با جمشید شادی‌شاه و قیصر
به میدان گوی خواهد باخت امروز
فرس بر ماه خواهد تاخت امروز
برون از شهر قصری داشت قیصر
که بودش صحن میدان در برابر
ز ایوان افسر و خورشید عذرا
برون رفتند بر عزم تماشا
بر آن قصر بهشت آیین نشستند
نظر بر منظر جمشید بستند
دو ماه مهر طالع چون ستاره
همی کردند در میدان نظاره
بر آمد از ره میدان روارو
ز چوگانها هوا شد پر مه نو
ز هر جانب خروش نای برخاست
زمین چون آسمان از جای برخاست
سران اسباب میدان ساز کردند
همایون چتر شاهی باز کردند
ملک شادی شد اول اسب در تاخت
به چوگان جلادت گوی می‌باخت
گه از چپ گوی می‌زد گاه از راست
ز سرداران قیصر مرد می‌خواست
ملک از جا بُراق جم برانگیخت
زمین و آسمان را در هم آویخت
به چوگان گوی می‌برد از مقابل
چو مه رویان به زلف، از عاشقان دل
ز پی چندان که شادی می‌دوانید
بجز گرد براق جم نمی‌دید
به شادی باز کرد آن نیک پی روی
چو اقبال و سعادت همرهش گوی
سیه رو ماند شادی بر سر راه
نمی‌یارست رفتن در پی شاه
چو خورشید آن قد و شکل و شمایل
بدید، این بیتها می‌خواند در دل:

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو خورشید فلک برداشت از چین
می یاقوتی اندر جام زرین
هوش مصنوعی: وقتی خورشید از سمت شرق طلوع می‌کند، گویی که در یک جام طلایی، یاقوتی سرخ و درخشان قرار دارد.
ملک در گفت و گوی عزم میدان
سر زلف سیه را ساخت چوگان
هوش مصنوعی: در گفت و گوی تصمیم و اراده، خداوند با زلف سیاه را به عنوان چوبی برای بازی چوگان شکل داد.
سر بدخواه در چوگان فکنده
ز غبغب گوی در میدان فکنده
هوش مصنوعی: بزرگتر و قوی‌تر از آن که تصور شود در میدان تلاش و رقابت، به سمت هدف خود گام برمی‌دارد و آماده است تا چالش‌ها را بپذیرد.
به نزد قیصر آمد شاد و خرم
زمین بوسید کای سالار عالم
هوش مصنوعی: شخصی با شادی و خرسندی به پیش قیصر رفت و زمین را بوسید و گفت: ای مقام‌دار بزرگ جهان.
شنیده‌ستم که شادی شهسوار است
به میدان نیز مرد کارزار است
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که شادی مانند یک سوارکار است که در میدان نبرد حضوری پررنگ دارد و در کارزار زندگی نقش مهمی ایفا می‌کند.
چو در میدان سواری می‌نماید
ز مردان گوی مردی می‌رباید
هوش مصنوعی: وقتی در میدان، سوارکار جوانمردی خود را نشان می‌دهد، از میان مردان، مردانگی را از آن خود می‌کند.
چو در مجلس نشد دیروز پیروز
به میدان کرد باید میل امروز
هوش مصنوعی: اگر دیروز در جمع نتوانستی پیروز شوی، امروز باید تلاش کنی و در میدان رقابت با عزمی راسخ شرکت کنی.
به میدان ارادت اسب تازیم
به چوگان سعادت گوی بازیم
هوش مصنوعی: ما با اراده و عشق به میدان می‌رویم و در بازی زندگی، تلاش می‌کنیم تا بهترین‌ها را به دست آوریم.
توان بودن که این چابک سواری
خلاصی بخشدش زآن شرمساری
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که این سوار باهوش بتواند او را از این خجالت رها کند؟
ملک بر پشت پران باد پایی
چو شاهینی مطوس بر همایی
هوش مصنوعی: فرشته‌ای بر بالای باد نشسته است، مانند شاهینی بزرگ که بر بالایی مستقر است.
به کف چوگان از زر چون هلالی
مه و خورشید را خوش اتصالی
هوش مصنوعی: چون هلالی از زر در دست، چوگان می‌درخشد و در آن نور، مه و خورشید به زیبایی به هم پیوسته‌اند.
چو زلف خود فرس بر ماه می‌تاخت
به چوگان گوی با خورشید می‌باخت
هوش مصنوعی: مثل اینکه موهای او مانند اسب در حال حرکت به سوی ماه هستند و او در بازی چوگان در حال باختن به خورشید است.
از آن جانب درآمد خسرو شام
شد از گرد سپه گیتی سیه فام
هوش مصنوعی: از آن سو، پادشاه با عظمت وارد شد و به سبب لشکر او، دنیا به رنگ سیاه درآمد.
هزاران مرد چوگان باز شامی
روان در موکب از بهر غلامی
هوش مصنوعی: هزاران مرد که چوگان بازی می‌کنند، به سوی شام در حال حرکت‌اند تا به خاطر یک جوان دربار مراسمی برپا کنند.
ز دُرّ و لعل بر سر نیم تاجی
که می‌ارزید هر لعلش خراجی
هوش مصنوعی: تاجی که از مروارید و سنگ‌های قیمتی ساخته شده، آنقدر ارزشمند است که هر کدام از این سنگ‌ها باید هزینه‌ای بابت ارزششان پرداخته شود.
چو مه بر ادهم شامی نشسته
میان‌بندی ز زر چون چرخ بسته
هوش مصنوعی: مانند ماهی که بر اسب سیاه نشسته است، وسط آن را با کمربند طلایی مشابه چرخ بسته‌اند.
چو مشکین زلف چوگانیش بر دوش
به هر جانب هزارش حلقه در گوش
هوش مصنوعی: موهای مشکی و زیبا مانند زلفی بر دوشش آویزان است و از هر طرف حلقه‌های زیادی به گوشش آویخته شده‌اند.
خبر بردند نزدیکان به افسر
که با جمشید شادی‌شاه و قیصر
هوش مصنوعی: خبر را به افسر رساندند که با جمشید، شادی‌شاه و قیصر در حال گفتگو هستند.
به میدان گوی خواهد باخت امروز
فرس بر ماه خواهد تاخت امروز
هوش مصنوعی: امروز کسی که در میدان مبارزه است، به راحتی می‌تواند شکست بخورد و به همین خاطر، بر روی اسبش سوار می‌شود تا به سمت قمر (نماد زیبایی و بالندگی) برود.
برون از شهر قصری داشت قیصر
که بودش صحن میدان در برابر
هوش مصنوعی: در خارج از شهر، کاخی از قیصر وجود داشت که حیاط آن در مقابل میدان قرار داشت.
ز ایوان افسر و خورشید عذرا
برون رفتند بر عزم تماشا
هوش مصنوعی: از ایوان، تاج و خورشید زیبا بیرون آمدند تا به تماشای دنیا بروند.
بر آن قصر بهشت آیین نشستند
نظر بر منظر جمشید بستند
هوش مصنوعی: در آن قصر زیبا و بهشتی، جمع شدند و به تماشای منظره‌ای که جمشید به نمایش گذاشته بود، پرداختند.
دو ماه مهر طالع چون ستاره
همی کردند در میدان نظاره
هوش مصنوعی: دو نفر که در ماه مهر به دنیا آمده‌اند، مانند ستاره‌ای در آسمان، در میدان در حال تماشا هستند.
بر آمد از ره میدان روارو
ز چوگانها هوا شد پر مه نو
هوش مصنوعی: هوای جدیدی با آمدن از میدان و بازی چوگان به وجود آمد و فضایی پر از ماه تازه و دل‌انگیز ایجاد شد.
ز هر جانب خروش نای برخاست
زمین چون آسمان از جای برخاست
هوش مصنوعی: از هر طرف صدای نای بلند شد و زمین مانند آسمان از جای خود بلند شد.
سران اسباب میدان ساز کردند
همایون چتر شاهی باز کردند
هوش مصنوعی: سران و بزرگان میدان را آماده کردند و چتر سلطنت را برای پادشاه گشودند.
ملک شادی شد اول اسب در تاخت
به چوگان جلادت گوی می‌باخت
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی مانند اسبی در حال تاخت و تاز است و در بازی چوگان، به قهرمانان جوان باخت می‌دهد.
گه از چپ گوی می‌زد گاه از راست
ز سرداران قیصر مرد می‌خواست
هوش مصنوعی: گاهی از سمت چپ، سخنانی به میان می‌آورد و گاهی از سمت راست، از یکی از سرداران قیصر درخواست می‌کند.
ملک از جا بُراق جم برانگیخت
زمین و آسمان را در هم آویخت
هوش مصنوعی: فرشته‌ای از جای خود حرکت کرد و زمین و آسمان را به هم پیوند زد.
به چوگان گوی می‌برد از مقابل
چو مه رویان به زلف، از عاشقان دل
هوش مصنوعی: او به سبکی و زیبایی، توپ را از مقابل دیگران می‌برد، همچنان که یاران دل با زلف‌های عاشقانه‌شان، دل‌ها را می‌ربایند.
ز پی چندان که شادی می‌دوانید
بجز گرد براق جم نمی‌دید
هوش مصنوعی: بدنبال شادی‌های زیاد، جز یک گرد و غبار درخشان چیزی نمی‌دید.
به شادی باز کرد آن نیک پی روی
چو اقبال و سعادت همرهش گوی
هوش مصنوعی: آن زن با چهره زیبا و خوشبختی در دل خود، با شادی در را باز کرد و این نشان از خوشبختی و اقبال خوب او بود.
سیه رو ماند شادی بر سر راه
نمی‌یارست رفتن در پی شاه
هوش مصنوعی: اگر کسی در زندگی‌اش غم و اندوه داشته باشد، خوشحالی نمی‌تواند به سراغ او بیاید؛ زیرا در پی رسیدن به اهداف بزرگ، موانع و مشکلات زیادی وجود دارد که باید بر آن‌ها غلبه کرد.
چو خورشید آن قد و شکل و شمایل
بدید، این بیتها می‌خواند در دل:
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید آن قامت و زیبایی را مشاهده کرد، در دلش این اشعار را سرود.