بخش ۸۶ - غزل
باد صبا به گرد سمندش نمیرسد
سرو سهی به قد بلندش نمیرسد
بر مَه شکسته طرف کلاه است ازین سبب
از چشم آفتاب گزندش نمیرسد
گرد سمند او به فلک نمیرسد ولی
خنگ فلک به گرد سمندش نمیرسد
پایم به بند زلف گرفتار کرده است
دردا که دست بنده به بندش نمیرسد
به هر گردی که می انگیخت جمشید
برآوردی غبار از جان خورشید
به هر گامی که اسبش برگرفتی
ز اشک آن خاک در گوهر گرفتی
صنم گلگون سرشک از دیده افشاند
ملک شبدیز را چون باد میراند
ملک گوی از همه کس بیش میبرد
به هر صنعت که بود از پیش میبرد
غریو اهل روم و شام برخاست
ملک چوگان فکند و نیزه را خواست
در آمد خوش به طرد و عکس کردن
به طرد بدسگال و عکس دشمن
سِماک رامح از بالای افلاک
ز غیرت نیزه را انداخت بر خاک
هزاران حلقه همچون زلف جانان
ز چوگان کرد در میدان پریشان
ز پشت بادپا چون باد در تک
به رُمح آن حلقهها بِرْبود یَک یَک
بر او شاهنشه از جان آفرین کرد
ثنای قدرتِ جانآفرین کرد
به پیروزی ز میدان باز گشتند
همان با نای و نی دمساز گشتند
بخش ۸۵ - هنرنمائی جمشید و شادیشاه در حضور خورشید و افسر: چو خورشید فلک برداشت از چینبخش ۸۷ - نجات دادن جمشید ، قیصر را از مرگ: چو این شهباز زرین بال خاور
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باد صبا به گرد سمندش نمیرسد
سرو سهی به قد بلندش نمیرسد
هوش مصنوعی: باد ملایم به گرد اسب او نمیرسد و سرو بلند هیچگاه به قامت او نخواهد رسید.
بر مَه شکسته طرف کلاه است ازین سبب
از چشم آفتاب گزندش نمیرسد
هوش مصنوعی: بر روی ماه، کلاهی قرار دارد که به همین خاطر، آسیب نور خورشید به آن نمیرسد.
گرد سمند او به فلک نمیرسد ولی
خنگ فلک به گرد سمندش نمیرسد
هوش مصنوعی: قدرت و سرعت سمند او به آن اندازه است که به آسمان نمیرسد، اما واژه "خنگ" به معنای ناتوانی و ناتوانی آسمان از رسیدن به قدرت سمند او است. در واقع، به نوعی بیانگر این است که هر چیز در جایگاه خود با ویژگیهای خاصش قرار دارد و برخی چیزها به خاطر ذات خود، قابلیت رسیدن به کاستیها یا بلندیهای دیگر را ندارند.
پایم به بند زلف گرفتار کرده است
دردا که دست بنده به بندش نمیرسد
هوش مصنوعی: زلف معشوق مرا در بند کرده و من به درد میخورم که نمیتوانم دستانم را به او برسانم.
به هر گردی که می انگیخت جمشید
برآوردی غبار از جان خورشید
هوش مصنوعی: هر بار که جمشید در جستجوی عظمت و شکوه برمیخاست، غبار یا نشانهای از دل خورشیدجلوه میکرد.
به هر گامی که اسبش برگرفتی
ز اشک آن خاک در گوهر گرفتی
هوش مصنوعی: هر بار که پا بر روی زمین میگذاری، از اشکهای آن خاک، گنجینهای به دست میآوری.
صنم گلگون سرشک از دیده افشاند
ملک شبدیز را چون باد میراند
هوش مصنوعی: عشق محبوبی به گریه افتاده و اشکهایش مانند باران بر زمین میریزد، و این اشکها به قدری شدت دارد که شبدیز، اسب افسانهای، را مانند بادی به حرکت در میآورد.
ملک گوی از همه کس بیش میبرد
به هر صنعت که بود از پیش میبرد
هوش مصنوعی: ملک بیش از همه افراد دیگر در سخنوری و هنر توانایی دارد و هر دستاوردی که قبلاً وجود داشته را به بهترین شکل ترسیم میکند.
غریو اهل روم و شام برخاست
ملک چوگان فکند و نیزه را خواست
هوش مصنوعی: سر و صدای مردم روم و شام بلند شد، ولی پادشاه بازی چوگان را رها کرد و خواست نیزه را به دست بگیرد.
در آمد خوش به طرد و عکس کردن
به طرد بدسگال و عکس دشمن
هوش مصنوعی: به سراغ خوبیها برو و آنها را در زندگیات افزایش بده و بر بدیها و دشمنیها غلبه کن.
سِماک رامح از بالای افلاک
ز غیرت نیزه را انداخت بر خاک
هوش مصنوعی: سمک رامش، از آسمانها و ارتفاعات، با غیرت و شجاعت نیزه را به زمین انداخت.
هزاران حلقه همچون زلف جانان
ز چوگان کرد در میدان پریشان
هوش مصنوعی: هزاران حلقه مانند موهای زیبای معشوق در میدان بازی پراکنده شدهاند.
ز پشت بادپا چون باد در تک
به رُمح آن حلقهها بِرْبود یَک یَک
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف سرعت و چابکی فردی میپردازد که مانند بادی تند و سریع از بین موانع عبور میکند و حلقههای دشواری را یکی یکی پشت سر میگذارد. این تصویر حس حرکت و اکتیو بودن را منتقل میکند.
بر او شاهنشه از جان آفرین کرد
ثنای قدرتِ جانآفرین کرد
هوش مصنوعی: خداوند به شاه توانایی و قدرتی بخشید که زندهکننده است و این قدرت را ستایش کرد.
به پیروزی ز میدان باز گشتند
همان با نای و نی دمساز گشتند
هوش مصنوعی: آنها پس از پیروزی به میدان برگشتند و با ساز و نی همآوایی کردند.