بخش ۸۲ - آزاد شدن خورشید
چو صبح از کوه بنمود افسر زر
ز کوه آمد برون خورشید خاور
پس افسر بر سمند عزم بنشست
به ناز آورد باز رفته از دست
ز شهرستان به سوی دژ روان شد
ز شهر تن به شهرستان جان شد
چو در دژ شد به نزد آن شکر لب
مهی را یافت همچون ماه یک شب
چو دُرّی در صدف تنها نشسته
ز هر یک غمزه عقدی درگسسته
چو جسم ناتوان چمیش بیمار
چو چشمه چشمهایش رفته در غار
چو عکس طلعت خورشید را دید
سرشک لاله گون از دیده بارید
سرشک افشان گرفت اندر کنارش
که بنشاند به اشک از دل غبارش
چو مادر حال دختر را تبه دید
چو چشم خود جهان یکسر سیه دید
به پوزش گفت: «ای ترک خطایی
خطا کردم، خطا کردم خطایی»
به زاری گفت: « ای سرو گل اندام
فدای چشم مخمور تو بادام
بسی بر شکر و گل بوسه ها داد
شکر پاسخ سر افسانه بگشاد
به تندی گفت: «ای بد مهر مادر،
مرا بهر چه افکندی در آذر؟
چو با من رستم و سامی به هر حال
چرام افکندهای در کوه چون زال؟
بگو تا زین جگر گوشه چه دیدی
که او را بیگناه از خود بریدی؟
مرا رسوای خاص و عام کردی
میان انجمن بد نام کردی»
بگفت این قصه و بسیار بگریست
وز آن زاریش مادر زار بگریست
برون آوردش از غمخانه سنگ
چو لعل از سنگ و همچون شکر از تنگ
همان دم چتر شاهی باز کردند
عماری را به دیبا ساز کردند
گل آمد در عماری سوی بستان
مه هودج نشین اندر شبسنان
پری رخسار خوبان دلاویز
بهار افروز و گلبرگ شکر ریز
نسیم جانفزای و ارغنون ساز
سمن بوی و نگارین روی و شهناز
هزار و سیصد و هفتاد دختر
همه خورشید روی و فرخ اختر
که پیش آن صنم در کار بودند
بدان درگاه خدمتکار بودند
همی روی طرب را باز کردند
همان آیین پیشین ساز کردند
کبوتر گر بود صد سال در بند
رود روزی سوی برج خداوند
بخش ۸۱ - غزل: مخور اَندُه که همه کار به کام تو شودبخش ۸۳ - آمدن شادیشاه به خواستگاری خورشید: چو شاه چین علم بفراخت بر بام
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو صبح از کوه بنمود افسر زر
ز کوه آمد برون خورشید خاور
هوش مصنوعی: زمانی که صبح فرا میرسد و خورشید از پشت کوه ظاهر میشود، مانند تاجی زرین بر سر کوه میدرخشد و نور طلاییاش را به سوی شرق میتاباند.
پس افسر بر سمند عزم بنشست
به ناز آورد باز رفته از دست
هوش مصنوعی: سپس فرمانده با آرامش بر اسب پرعزم خود سوار شد و دوباره توجه خود را به آنچه از دست داده بود جلب کرد.
ز شهرستان به سوی دژ روان شد
ز شهر تن به شهرستان جان شد
هوش مصنوعی: از شهر به سمت قلعه حرکت کرد و از شهر جسمی خارج شد و جان به شهرستان پیوست.
چو در دژ شد به نزد آن شکر لب
مهی را یافت همچون ماه یک شب
هوش مصنوعی: زمانی که در دژ به حضور آن زن زیبای شکر لب رسید، او را مانند ماهی در شب دید.
چو دُرّی در صدف تنها نشسته
ز هر یک غمزه عقدی درگسسته
هوش مصنوعی: مانند مرواریدی در صدف که تنها نشسته است، به خاطر هر یک از ناز و غرورش، پیوندها و روابطش شکسته شدهاند.
چو جسم ناتوان چمیش بیمار
چو چشمه چشمهایش رفته در غار
هوش مصنوعی: شخصی که ناتوان و بیمار است، مانند چشمهای که چشمانش در تاریکی رفته است، در حال غم و تیرهروزی به سر میبرد.
چو عکس طلعت خورشید را دید
سرشک لاله گون از دیده بارید
هوش مصنوعی: وقتی که او چهرهی طلایی خورشید را دید، اشکهایی همچون رنگ لاله از چشمانش ریخت.
سرشک افشان گرفت اندر کنارش
که بنشاند به اشک از دل غبارش
هوش مصنوعی: اشک از چشمانش جاری شد و به او نزدیک شد، تا غبار دلش را با این اشکها پاک کند.
چو مادر حال دختر را تبه دید
چو چشم خود جهان یکسر سیه دید
هوش مصنوعی: وقتی مادر وضعیت دخترش را خراب و ناامیدکننده دید، انگار که تمام دنیا را به طور سیاه و تاریک مشاهده کرد.
به پوزش گفت: «ای ترک خطایی
خطا کردم، خطا کردم خطایی»
هوش مصنوعی: با شرمندگی گفت: «ای عزیز، من اشتباهی کردم، واقعاً اشتباهی کردم.»
به زاری گفت: « ای سرو گل اندام
فدای چشم مخمور تو بادام
هوش مصنوعی: به زاری گفت: «ای درخت زیبای من، قربان چشم خوابآلودت میشوم.»
بسی بر شکر و گل بوسه ها داد
شکر پاسخ سر افسانه بگشاد
هوش مصنوعی: بسیاری از بوسهها بر شکر و گل نثار شد، شکر هم در پاسخ داستانی را باز کرد.
به تندی گفت: «ای بد مهر مادر،
مرا بهر چه افکندی در آذر؟
هوش مصنوعی: او با تندی گفت: «ای مادر که مهر و محبت تو بر من سرد است، چرا مرا در این آتش افکندی؟»
چو با من رستم و سامی به هر حال
چرام افکندهای در کوه چون زال؟
هوش مصنوعی: وقتی که من همچون رستم و سام، در شرایط دشوار و سخت ایستادهام، تو چرا مثل زال در کوه به دنبال بهانهای برای فرار هستی؟
بگو تا زین جگر گوشه چه دیدی
که او را بیگناه از خود بریدی؟
هوش مصنوعی: بگو چه چیزی دیدی که باعث شد او را به ناحق از خود دور کنی؟
مرا رسوای خاص و عام کردی
میان انجمن بد نام کردی»
هوش مصنوعی: تو مرا در جمع دوستان و دشمنان شناختهشده رسوا کردی و باعث شدی که در میان آنان به بدنامی بیفتم.
بگفت این قصه و بسیار بگریست
وز آن زاریش مادر زار بگریست
هوش مصنوعی: داستان را گفت و بسیار گریه کرد. از این تهدید، مادرش نیز به شدت گریه کرد.
برون آوردش از غمخانه سنگ
چو لعل از سنگ و همچون شکر از تنگ
هوش مصنوعی: او را از دنیای غم و اندوه بیرون آوردند، همانطور که لعل از سنگ استخراج میشود و همچون شکر از ظرف تنگ خارج میگردد.
همان دم چتر شاهی باز کردند
عماری را به دیبا ساز کردند
هوش مصنوعی: در آن لحظه چتر سلطنتی را باز کردند و برای عماری لباسی از پارچه نازک و زیبا دوختند.
گل آمد در عماری سوی بستان
مه هودج نشین اندر شبسنان
هوش مصنوعی: گل در عمارت به سمت باغ آمد، در حالی که ماه درختی به مانند هودجی در شب نشسته است.
پری رخسار خوبان دلاویز
بهار افروز و گلبرگ شکر ریز
هوش مصنوعی: زیبایی چهرههای دلربا مانند بهاری است که با گلهای خوشبو و شیرین، جاذبهی خاصی را به همراه دارد.
نسیم جانفزای و ارغنون ساز
سمن بوی و نگارین روی و شهناز
هوش مصنوعی: نسیم ملایم و دلپذیر، صدای خوش نی و عطر گلهای معطر، به همراه چهرهای زیبا و دلربا را به تصویر میکشد.
هزار و سیصد و هفتاد دختر
همه خورشید روی و فرخ اختر
هوش مصنوعی: در سال هزار و سیصد و هفتاد، هزار دختر با زیبایی مانند خورشید و سرنوشت خوش به دنیا آمدند.
که پیش آن صنم در کار بودند
بدان درگاه خدمتکار بودند
هوش مصنوعی: در حضور آن معشوق، افرادی بودند که در خدمت او و در درگاهش فعالیت میکردند.
همی روی طرب را باز کردند
همان آیین پیشین ساز کردند
هوش مصنوعی: آنگاه دوباره شادی و جشن را آغاز کردند و همان روش و سنتهای گذشته را دوباره زنده کردند.
کبوتر گر بود صد سال در بند
رود روزی سوی برج خداوند
هوش مصنوعی: اگر کبوتر حتی صد سال هم در بند باشد، نهایتاً روزی به سوی آسمان خدا پرواز خواهد کرد.