گنجور

بخش ۷۱ - غزل

مرا در جام خون دل مدام است
برون زین مِیْ بر اهل دل حرام است
مِیْ‌اَم عشق است و جز سودای آن مِیْ
گر آید در سرم، سودای خام است
هر آنکس را که مهر دوست با جان
مقابل نیست چون مه ناتمام است
اگر کام تو آزار دل ماست
به حمدالله دل ما دوستکام است
شب تار من از روی تو روز است
صباح عیش از زلف تو شام است
مرا چشم تو کرد از یک نظر مست
چه محتاج مِیْ و ساقی و جام است
ملک چون ناز یار نازنین دید
فرود آورد سر و پایش ببوسید
به زاری گفت ای جان جهانم
گل باغ دل و سرو روانم
جفا گفتی و حق بر جانب تست
بلی کاندر وفا سخت آمدم سست
تو این بند از برای من کشیدی
تو این جور از جفای من کشیدی
مرا گفتی که تا کی مِیْ پرستی
مرا از چشم تست این عین مستی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا در جام خون دل مدام است
برون زین مِیْ بر اهل دل حرام است
هوش مصنوعی: در دل من همیشه خونریزی وجود دارد و نمی‌توانم از این شراب بنوشم؛ زیرا برای اهل دل و عاشقان، این کار ممنوع است.
مِیْ‌اَم عشق است و جز سودای آن مِیْ
گر آید در سرم، سودای خام است
هوش مصنوعی: عشق من همان می است و اگر غیر از آن چیزی به ذهنم بیفتد، بی‌معنا و ناپخته است.
هر آنکس را که مهر دوست با جان
مقابل نیست چون مه ناتمام است
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق و محبت به دوستی در وجودش عمیق نیست، همچون ماهی است که کامل نیست و نمی‌تواند نور و زیبایی داشته باشد.
اگر کام تو آزار دل ماست
به حمدالله دل ما دوستکام است
هوش مصنوعی: اگر خواسته‌ها و آرزوهای تو باعث ناراحتی دل ما می‌شود، خوشبختانه دل ما به عشق و محبت به تو راضی است.
شب تار من از روی تو روز است
صباح عیش از زلف تو شام است
هوش مصنوعی: در شب تاریک من، نور و روشنی از وجود تو می‌تابد و روزم را با زیبایی‌ات روشن می‌کنی. شب زندگی‌ام به خاطر زلف تو مانند شام می‌گذرد و به آن زیبایی می‌بخشد.
مرا چشم تو کرد از یک نظر مست
چه محتاج مِیْ و ساقی و جام است
هوش مصنوعی: نگاه تو به من حالتی داد که دیگر چیزی نمی‌خواهم؛ نه شراب، نه ساقی و نه جام.
ملک چون ناز یار نازنین دید
فرود آورد سر و پایش ببوسید
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه زلف نازنین محبوبش را دید، سر و پای او را به نشانهٔ احترام پایین آورد و بوسید.
به زاری گفت ای جان جهانم
گل باغ دل و سرو روانم
هوش مصنوعی: به طور دلbroken و با احساسی عمیق، گفت: ای روح و جان من، تو گل زیبای باغ دل من و درخت سرسبز و جان‌دار من هستی.
جفا گفتی و حق بر جانب تست
بلی کاندر وفا سخت آمدم سست
هوش مصنوعی: تویی که به من بی‌مهری کردی و حق با توست، اما من در وفاداری تمام تلاش خود را کرده‌ام و در این راه سست شده‌ام.
تو این بند از برای من کشیدی
تو این جور از جفای من کشیدی
هوش مصنوعی: تو به خاطر من این زحمت را متحمل شدی و به این شکل از ناحقی که به من کردی، رنج کشیدی.
مرا گفتی که تا کی مِیْ پرستی
مرا از چشم تست این عین مستی
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که تا کی به نوشیدن شراب ادامه می‌دهم، اما این حالتی که بارها در چشمان تو دیدم، خود دلیل این مستی من است.