بخش ۶۰ - غزل
غزل
برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است
مرا فتاده دل از ره ترا چه افتادهست
به کام تا نرساند مرا لبش چو نای
نصیحت همه عالم به گوش من باد است
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
ترا نصیب همین کرده است و این دادهست
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی ما ز آن خراب آباد است
میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقهایست که هیچ آفریده نگشادهست
برو فسانه مخوان و فسون مدم بسیار
کزین فسانه و افسون بسی مرا یاد است
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است
اسیر بند تو از جمله عالم آزاد است
ادامه
دمم کم ده که دم آتش فروزد
چو چربی بیند آتش، بیش سوزد
بدین دم ترک این سودا نگیرم
رها کن تا درین آتش بمیرم
تنم چون خاک اگر در خاک ریزد
ز کوی دوست گردم برنخیزد
چو گفتار ملک بنشیند مهراب
فرو بارید مژگانش ز مهر آب
به جم گفت این زمان تدبیر باید
که بی تدبیر کاری برنیاید
چو دولت بر تو اکنون گشت لازم
شدن بر درگه قیصر ملازم
نکردهستی تو خدمت لیک دانی
تو رسم و خوی شاهان نیک دانی
چو قیصر رسم و آیین تو بیند
همانا با تو پیوندی گزیند
به دامادی خود نامت برآرد
مرادت بخشد و کامت برآرد
هنوز اسباب سلطانیت برجاست
اساسالبیت جمشیدی مهیاست
سپاه است و درم اسباب شاهی
هنوزت هست زین چندان که خواهی
هنوزت شمع دولت نامدار است
درختت سبز و تیغت آبدار است
هنوزت باد پایانند زینی
هنوزت ماهرویانند چینی
به هر کاری درم در دست باید
که از دست تهی کاری نیاید
ببین کز صحبت خور مهره گل
چه مایه زر و گوهر کرد حاصل
قمر پیکی است آخر زانچه هر ماه
رود در مرکب خورشید هر ماه
چنان کارش فروغ نور گیرد
که از نورش جهان رونق پذیرد
ملک چون قصه از مهراب بنشید
صلاح حال خود حالی در آن دید
از آن کهسار چون ابر بهاران
فرود آمد سرشک از دیده باران
چو ماه آراست برج خویشتن را
منور کرد با آن انجمن را
از آن پس چینیان کردند یکسر
بسیج خدمت درگاه قیصر
زر و یاقوت را ترکیب کردند
چو خورشید افسری ترتیب کردند
بخش ۵۹ - رفتن مهراب در پی جمشید: همی گردید مهراب از پی جمبخش ۶۱ - جمشید در درگاه قیصر: ملک با تاج زر کرد عزم درگاه
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است
مرا فتاده دل از ره ترا چه افتادهست
هوش مصنوعی: به کار خود بپرداز ای واعظ، چرا اینقدر سر و صدا میکنی؟ دل من از راهی که رفتهام به تنگ آمده است و نمیدانم تو چه مشکلی داری.
به کام تا نرساند مرا لبش چو نای
نصیحت همه عالم به گوش من باد است
هوش مصنوعی: تا زمانی که لبش مرا به خوشی نرساند، نصیحتهای همه دنیا برایم بیفایده است.
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
ترا نصیب همین کرده است و این دادهست
هوش مصنوعی: ای دل، از ظلم و ستم و بیعدالتی محبوب نگران نباش، چرا که سرنوشت تو همین بوده و همین را به تو عطا کردهاند.
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی ما ز آن خراب آباد است
هوش مصنوعی: هرچند که عشق من مرا به جنون کشاند، اما بنای وجود ما از همان ویرانی و نابسامانی شکل گرفته است.
میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقهایست که هیچ آفریده نگشادهست
هوش مصنوعی: در میان انسان که خدا آن را از هیچ به وجود آورده، هیچ نکتهای نیست که دیگر آفریدهها نتوانستهاند آن را به خوبی درک کنند.
برو فسانه مخوان و فسون مدم بسیار
کزین فسانه و افسون بسی مرا یاد است
هوش مصنوعی: برو دیگر از قصهها و جادوها صحبت نکن، چون من از این قصهها و جادوها تجربیات و خاطرات زیادی دارم.
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است
اسیر بند تو از جمله عالم آزاد است
هوش مصنوعی: کسی که به عشق تو وابسته است، به لذتهای بهشت نیازی ندارد و در عین حال، کسی که در بند عشق توست، از تمامی بندهای جهان رهاست.
دمم کم ده که دم آتش فروزد
چو چربی بیند آتش، بیش سوزد
هوش مصنوعی: به من آتش دهی نکن، زیرا هرچه بیشتر بدم، آتش شدت بیشتری میگیرد و میسوزد. اگر چربی را در آتش ببینی، آتش به شدت بیشتر شعلهور میشود.
بدین دم ترک این سودا نگیرم
رها کن تا درین آتش بمیرم
هوش مصنوعی: در این لحظه، از این فکر و احساس رهایی پیدا میکنم، بگذار تا در این آتش عشق بمیرم.
تنم چون خاک اگر در خاک ریزد
ز کوی دوست گردم برنخیزد
هوش مصنوعی: اگر بدنم مانند خاک در زمین ریخته شود، از کوی محبوبم برنمیخیزد.
چو گفتار ملک بنشیند مهراب
فرو بارید مژگانش ز مهر آب
هوش مصنوعی: زمانی که سخن پادشاه پایان میپذیرد، چشمانش چون بارش باران، از محبت پر میشود.
به جم گفت این زمان تدبیر باید
که بی تدبیر کاری برنیاید
هوش مصنوعی: به جم گفت که در این موقع باید تدبیر و فکر کنیم، زیرا بدون فکر و تدبیر هیچ کاری پیش نمیرود.
چو دولت بر تو اکنون گشت لازم
شدن بر درگه قیصر ملازم
هوش مصنوعی: وقتی که fortune به تو روی آورد، باید در درگاه قدرت و ثروت باقی بمانی.
نکردهستی تو خدمت لیک دانی
تو رسم و خوی شاهان نیک دانی
هوش مصنوعی: تو تاکنون خدمتی نکردهای، اما خوب میدانی که آداب و سنن پادشاهان چیست.
چو قیصر رسم و آیین تو بیند
همانا با تو پیوندی گزیند
هوش مصنوعی: وقتی قیصر (رومیان) رسم و سنت تو را مشاهده کند، به یقین رابطهای با تو برقرار میکند.
به دامادی خود نامت برآرد
مرادت بخشد و کامت برآرد
هوش مصنوعی: در مراسم عروسی، به شما لقب داماد داده میشود و خواستهها و آرزوهایت برآورده میگردد.
هنوز اسباب سلطانیت برجاست
اساسالبیت جمشیدی مهیاست
هوش مصنوعی: هنوز امکانات و شرایط قدرت و سلطنت وجود دارد و پایه و بنیادهای حکومت جمشید آماده است.
سپاه است و درم اسباب شاهی
هنوزت هست زین چندان که خواهی
هوش مصنوعی: همچنان که در اینجا سپاه و تجهیزات سلطنتی وجود دارد، تو هنوز میتوانی از این امکانات بهرهبرداری کنی و به اندازهای که بخواهی از آنها استفاده کنی.
هنوزت شمع دولت نامدار است
درختت سبز و تیغت آبدار است
هوش مصنوعی: شما هنوز در اوج قدرت و موفقیت هستید؛ درخت شما همیشه سبز و سرحال است و تواناییهایتان درخشان و قوی به نظر میرسند.
هنوزت باد پایانند زینی
هنوزت ماهرویانند چینی
هوش مصنوعی: تو هنوز متوجه نشدهای که روزها به سرعت به پایان میرسند و زیباییهای دنیای تو همانند ماهروها و بهترینها در حال گذرند.
به هر کاری درم در دست باید
که از دست تهی کاری نیاید
هوش مصنوعی: برای انجام هر کار، باید از امکانات و تجهیزات مناسب بهرهمند باشی، زیرا بدون این امکانات، هیچ کاری انجام نخواهد شد.
ببین کز صحبت خور مهره گل
چه مایه زر و گوهر کرد حاصل
هوش مصنوعی: ببین چگونه صحبت با خورشید عشق، مانند گلی با ارزش، میتواند چه ثروت و گوهری به بار آورد.
قمر پیکی است آخر زانچه هر ماه
رود در مرکب خورشید هر ماه
هوش مصنوعی: ماه، پیامآور زیبایی است که در هر ماه بر روزگار و زندگی تأثیر میگذارد و در واقع، مانند سوارکار خورشید، به پیش میرود و زیباییهایش را به ما هدیه میکند.
چنان کارش فروغ نور گیرد
که از نورش جهان رونق پذیرد
هوش مصنوعی: کار او به قدری درخشان و پرنور خواهد شد که نور او باعث شکوفایی و رونق جهان خواهد شد.
ملک چون قصه از مهراب بنشید
صلاح حال خود حالی در آن دید
هوش مصنوعی: چون پادشاه از جایگاه خود به داستانی گوش سپرد، در آن داستان راه حلی برای بهبود وضعیت خود مشاهده کرد.
از آن کهسار چون ابر بهاران
فرود آمد سرشک از دیده باران
هوش مصنوعی: از آن دشت برآمده چون ابرهای بهاری، اشک از چشمانم چون باران ریخت.
چو ماه آراست برج خویشتن را
منور کرد با آن انجمن را
هوش مصنوعی: زمانی که ماه، برج خود را زیبا و آراسته کرد، با نورش جمعیتی را روشن ساخت.
از آن پس چینیان کردند یکسر
بسیج خدمت درگاه قیصر
هوش مصنوعی: پس از آن، چینیها تمام تلاش خود را به خدمت در درگاه امپراطور معطوف کردند.
زر و یاقوت را ترکیب کردند
چو خورشید افسری ترتیب کردند
هوش مصنوعی: زر و یاقوت را با هم ترکیب کردند و به شکل خورشیدی درخشان و باشکوه چیدند.