گنجور

بخش ۵۸ - غزل

آتش سودا گرفت در دل شیدای من
شعله از اینسان زند وای دل و وای من
ناله شبهای من سر به فلک می‌زند
تا به چه خواهد کشید ناله شبهای من
مایه سودای ماست زلف تو لیکن چه سود
زانکه پراکنده شد مایه سودای من
از سر رحمت مگر هم نو شوی دستگیر
ورنه چه برخیزد از دست من و پای من
دل چو قبا بسته‌ام بر قد و بالای تو
عشق قدت جامه‌ایست راست به بالای من
بس که رگ جان زدم در غم عشقت چو چنگ
غیر رگ و پوست نیست هیچ بر اعضای من
چو شب عقد ثریا عرض کردی
نه چشم جم جواهر فرض کردی
چو صبح از دیده راندی اشک ژاله
ملک نیز این غزل خواندی به ناله
دوش جانم را هوای بوی زلف یار بود
دیده بر راه صبا تا صبحدم بیدار بود
باد صبح از بوی او ناگه دمی در من دمید
راستی آنست کان دم این دمم در کار بود
من فرستادم به پیشت جان به دست صبحدم
زآن تعلل کرد باد صبح، کو بیمار بود
حبذا وقتی که مارا در سرابستان وصل
چون گل و بلبل مجال خنده وگفتار بود
ماه ما تابنده بود و روز ما فرخنده بود
کام ما پرخنده بود و بخت ما بیدار بود
روزگاری داشتم خوش در زمان وصل تو
خود ندانستم که روز و روزگاران کار بود
شبی در پای سروی ساخت منزل
که همچون سرو بودش پای در گل
کنار سبزه و آب روان بود
که از عین صفا گویی روان بود
ملک بر طرف آب و سبزه بنشست
ز مژگان آب را بر سبزه می‌بست
به شاخ سرو بر بالا حمامی
مقامی داشت و آنگه خوش مقامی
چو جم نالیدی او هم ناله کردی
مگر او نیز در دل داشت دردی
ملک با او حدیث راز می‌گفت
غم دل با کبوتر باز می‌گفت
دو مشتاق از فراق آن شب نخفتند
همه شب تا به روز افسانه گفتند
ملک می‌گفت با نالان کبوتر
که حال تست از حالم نکوتر
تو یاری داری و خرم دیاری
مرا یاری که با من نیست باری
تو در مسکن نشسته فارغ‌البال
من سرگشته گردان بی پر و بال
من آن مرغم که مسکن را بهشتم
نخورده دانه، راندند از بهشتم
من و تو هردو طوق شوق داریم
ز زلف یاز مشکین طوق داریم

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آتش سودا گرفت در دل شیدای من
شعله از اینسان زند وای دل و وای من
هوش مصنوعی: دل عاشق من به شدت در آتش عشق می‌سوزد، و این شعله‌ها به شدت مرا نگران و ناله‌کنان کرده‌اند.
ناله شبهای من سر به فلک می‌زند
تا به چه خواهد کشید ناله شبهای من
هوش مصنوعی: ناله‌های شبانه‌ام به آسمان می‌رساند که ببینم این ناله‌ها به کجا ختم خواهد شد.
مایه سودای ماست زلف تو لیکن چه سود
زانکه پراکنده شد مایه سودای من
هوش مصنوعی: موهای تو منبع آرزو و شوق من هستند، اما چه فایده که این آرزوها و شوق‌ها به هم ریخته و از دست رفته‌اند.
از سر رحمت مگر هم نو شوی دستگیر
ورنه چه برخیزد از دست من و پای من
هوش مصنوعی: اگر از روی رحمت به من توجه نکنی، هیچ چیز از من و پای من برنمی‌خیزد.
دل چو قبا بسته‌ام بر قد و بالای تو
عشق قدت جامه‌ایست راست به بالای من
هوش مصنوعی: دل خود را مانند قبا به قد و قامت تو آراسته‌ام و عشق به تو برای من همچون لباسی هماهنگ و زیباست.
بس که رگ جان زدم در غم عشقت چو چنگ
غیر رگ و پوست نیست هیچ بر اعضای من
هوش مصنوعی: در اثر غم عشق تو، به حدی به خودم آسیب زدم که دیگر هیچ چیزی از وجودم باقی نمانده است. تمام وجود من به خاطر این درد، شبیه یک ساز خالی شده است.
چو شب عقد ثریا عرض کردی
نه چشم جم جواهر فرض کردی
هوش مصنوعی: وقتی شب عروسی ستاره ثریا را به نمایش گذاشتی، انگار چشمان جم را به جواهر می‌دانستی.
چو صبح از دیده راندی اشک ژاله
ملک نیز این غزل خواندی به ناله
هوش مصنوعی: وقتی که صبح، اشک را از چشمانت دور کردی، ژاله، نیز این غزل را با ناله‌ای زیبا خواند.
دوش جانم را هوای بوی زلف یار بود
دیده بر راه صبا تا صبحدم بیدار بود
هوش مصنوعی: شب گذشته، جانم هوای بوی زلف یار را داشت و تا سپیده دم، چشمانم در انتظار نسیم صبحگاهی بیدار بود.
باد صبح از بوی او ناگه دمی در من دمید
راستی آنست کان دم این دمم در کار بود
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به ناگهان بویی از او به من می‌رساند، و حقیقتاً آن بویی که به من می‌رسد، همانند دمیدن جان در وجود من است.
من فرستادم به پیشت جان به دست صبحدم
زآن تعلل کرد باد صبح، کو بیمار بود
هوش مصنوعی: من جانم را به دستان صبح سپردم و به تو فرستادم، اما باد صبح تاخیر کرد و نتوانست آن را به تو برساند.
حبذا وقتی که مارا در سرابستان وصل
چون گل و بلبل مجال خنده وگفتار بود
هوش مصنوعی: چه خوب است وقتی که در دنیای عشق، مانند گل و بلبل، فرصت خنده و گفتگو داشته باشیم.
ماه ما تابنده بود و روز ما فرخنده بود
کام ما پرخنده بود و بخت ما بیدار بود
هوش مصنوعی: ماه ما نورانی بود و روز ما خوشبخت. دل‌های ما شاد بودند و سرنوشت ما بیدار و آگاه بود.
روزگاری داشتم خوش در زمان وصل تو
خود ندانستم که روز و روزگاران کار بود
هوش مصنوعی: در گذشته روزهای خوشی داشتم و در آن زمان که به تو وصل بودم، نمی‌دانستم که چه کارهایی برای من پیش می‌آید و چه روزها و دوران‌هایی در پیش دارم.
شبی در پای سروی ساخت منزل
که همچون سرو بودش پای در گل
هوش مصنوعی: شبی در کنار درخت سرو، خانه‌ای درست کرد که او نیز همچون آن درخت سرو، پایش در گل بود.
کنار سبزه و آب روان بود
که از عین صفا گویی روان بود
هوش مصنوعی: در کنار چمن و آب زلال، به نظر می‌رسید که از چشمه‌ی صفا جاری است.
ملک بر طرف آب و سبزه بنشست
ز مژگان آب را بر سبزه می‌بست
هوش مصنوعی: پادشاه در کنار آب و چمن نشسته بود و اشک‌هایش را بر روی چمن می‌ریخت.
به شاخ سرو بر بالا حمامی
مقامی داشت و آنگه خوش مقامی
هوش مصنوعی: در بالای درخت سرو، یک کبوتر نشسته بود که جایگاه خوبی داشت و به همین دلیل خیلی خوشحال و راضی به نظر می‌رسید.
چو جم نالیدی او هم ناله کردی
مگر او نیز در دل داشت دردی
هوش مصنوعی: وقتی جم (شخصیتی افسانه‌ای) نالید و شکایت کرد، آیا تو هم ناله نکردی؟ آیا او نیز در دل خودش دردی احساس نمی‌کرد؟
ملک با او حدیث راز می‌گفت
غم دل با کبوتر باز می‌گفت
هوش مصنوعی: فرشته با او درباره‌ رازهای دلش سخن می‌گفت و غم خود را با کبوتر آزاد در میان می‌گذاشت.
دو مشتاق از فراق آن شب نخفتند
همه شب تا به روز افسانه گفتند
هوش مصنوعی: دو عاشق که به خاطر دوری آن شب نتوانستند بخوابند و تا صبح بیدار ماندند، افسانه‌ای را بیان کردند.
ملک می‌گفت با نالان کبوتر
که حال تست از حالم نکوتر
هوش مصنوعی: ملک به کبوتر نالان می‌گفت که حال تو از حال من بهتر است.
تو یاری داری و خرم دیاری
مرا یاری که با من نیست باری
هوش مصنوعی: تو دوستی داری و سرزمین خوشبختی، اما دوستی که با من نیست، دردی است بزرگ.
تو در مسکن نشسته فارغ‌البال
من سرگشته گردان بی پر و بال
هوش مصنوعی: تو در خانه نشسته و بی‌خیالی، اما من در حال گشت و گذار و آشفته‌خاطر هستم.
من آن مرغم که مسکن را بهشتم
نخورده دانه، راندند از بهشتم
هوش مصنوعی: من پرنده‌ای هستم که هیچ‌گاه در بهشت دانه نخورده‌ام و به همین دلیل از بهشت رانده شده‌ام.
من و تو هردو طوق شوق داریم
ز زلف یاز مشکین طوق داریم
هوش مصنوعی: من و تو هر دو به خاطر محبت و عشق، به زلف‌های سیاه و زیباّ علاقه‌مندیم.

حاشیه ها

1391/05/05 13:08
سیاوش

در مصرع اول بیت پنجم «نو» غلط و «تو» صحیح است: «از سر رحمت مگر هم تو شوی دستگیر...»

1397/10/26 12:12
محمدامین

سلام و درود
آیا در بیت 12 جای مصرع ها عوض نشده است؟
صحیح:
حبذا وقتی که ما را در سرابستان وصل
ز آن تعلل کرد باد صبح کو بیمار بود

1397/10/26 13:12
محمدامین

و نیز بیت 14