گنجور

بخش ۵۶ - قطعه

چو بر حدود یار حبیب بگذشتم
که کرده بود خرابش جهان ز بی‌باکی
مجاوران دیار خراب را دیدم
در آن خرابه خراب و شکسته و باکی
به خاک راهگذار حبیب می‌گفتم
که ای غلام تو آب حیات در پاکی
کجا شدت گل این باغ شمع این مجلس
کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی
بسی از این کلمات و حدیث رفت و نبود
در آن منازل خاکی بجز صدا حاکی
مرا که منزل آن ماه بود در دل و چشم
نبوده هیچ تعلق به منزل خاکی
زمان زمان به دل و چشم خویش می‌گفتم
ایا منازل سلمی و اَین سلماکی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو بر حدود یار حبیب بگذشتم
که کرده بود خرابش جهان ز بی‌باکی
هوش مصنوعی: وقتی که به نزدیکی معشوقم رسیدم، متوجه شدم که دنیا به خاطر بی‌احتیاطی‌ها او را ویران کرده است.
مجاوران دیار خراب را دیدم
در آن خرابه خراب و شکسته و باکی
هوش مصنوعی: در مکان ویرانی، افرادی را دیدم که در کنار ویرانه‌ها، در حالی که خودشان هم شکست‌خورده به نظر می‌رسیدند، زندگی می‌کردند و به نظر می‌رسید از وضع خود نگران نیستند.
به خاک راهگذار حبیب می‌گفتم
که ای غلام تو آب حیات در پاکی
هوش مصنوعی: به خاک راه حبیب اشاره می‌کنم که ای بنده، تو در پاکی همچو آب زندگی می‌باشی.
کجا شدت گل این باغ شمع این مجلس
کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی
هوش مصنوعی: کجا رفتند لذت‌ها و شادی‌های این باغ؟ کجا رفت آن روشنی و نشاطی که مهمانی را گرم می‌کرد؟
بسی از این کلمات و حدیث رفت و نبود
در آن منازل خاکی بجز صدا حاکی
هوش مصنوعی: بسیاری از کلمات و سخنان گذشته به جا نمانده و در این دنیا فقط صدایی از آن‌ها باقی مانده است.
مرا که منزل آن ماه بود در دل و چشم
نبوده هیچ تعلق به منزل خاکی
هوش مصنوعی: من که خانه‌ام دل و چشم آن ماه است، هیچ وابستگی به زمین و دنیا ندارم.
زمان زمان به دل و چشم خویش می‌گفتم
ایا منازل سلمی و اَین سلماکی
هوش مصنوعی: من به دل و چشم خود می‌گفتم که آیا ای زمان، چه جاهایی از سرزمین سلمی وجود دارد و آنجا چه حال و هوایی دارد؟

حاشیه ها

1389/12/13 22:03
جواد

درمصرع نخست باید دیار باشد چو برحدود دیار حبیب بگذشتم