بخش ۴۹ - غزل
در هر آن سر که هوا و هوست جا گیرد
نیست ممکن که هوای دگری پا گیرد
حال شوریدگیام زلف تو میداند و آن
که سراپای وجودش همه سودا گیرد
ناصحا، تن زن و بسیار مدم، کاین دم تو
گر شود آتش از آن نیست که در ما گیرد
سر و بالای تو خوش میرود و میترسم
کآتش عشق من سوخته بالا گیرد
هر که از تابش خورشید ندارد خبری
خرده بر ذره شوریدهٔ شیدا گیرد
بلبل از سفرهٔ گل گرچه ندارد برگی
نیست برگش که به ترک گل رعنا گیرد
ساقیا باده علی رغم کسی ده، که به نقد
عیش امروز گذارد پی فردا گیرد
سخن چون زلف لیلی شد مطول
ملک مجنون و الفاظش مسلسل
ز مستی شد حکایت پیچ در پیچ
نبود از خود خبر جمشید را هیچ
پری رخ از طبق سرپوش میداشت
میان جمع خود را گوش میداشت
ملک آشفته بود از دست زلفش
ز مستی دست زد بر شست زلفش
شد از دست ملک خورشید در تاب
بگردانید ازو گلبرگ سیراب
سمن بوی و صبا جم را کشیدند
سراسر جامهاش بر تن دریدند
شکر گفتار بانگی زد بر ایشان
شد از دست صبا چون گل پریشان
صبا را گفت، کو رفته است از دست
ز مستی کس نگیرد خرده بر مست
خطا باشد قلم بر مست راندن
نشاید بر بزرگان دست راندن
چه شد گر غرقهای زد دست و پایی
خلاص خویش جست از آشنایی
از آن ساعت که مسکین غرقه میرد
گرش ماری به دست آید بگیرد
نشاید خرده بر جانان گرفتن
به موئی بر فلک نتوان گرفتن
ملک چون صبح، با پیراهن چاک
بر خورشید نالان روی بر خاک
عقیق از چرخ و دُر از دیده افشاند
به آواز بلند این شعر برخواند
بخش ۴۸ - باز گفتن خورشید از احوال جمشید به کتایون: گل زرد افق را دور بی باکبخش ۵۰ - رباعی: ماییم کله چو لاله بر خاک زده
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در هر آن سر که هوا و هوست جا گیرد
نیست ممکن که هوای دگری پا گیرد
هوش مصنوعی: هر جا که عشق و دلدادگی وجود داشته باشد، امکان ندارد که عشق و سلیقه دیگری جایگزین آن شود.
حال شوریدگیام زلف تو میداند و آن
که سراپای وجودش همه سودا گیرد
هوش مصنوعی: احساس دیوانگی من، فقط زلف تو را میشناسد و کسی که تمام وجودش مملو از عشق و شوق باشد.
ناصحا، تن زن و بسیار مدم، کاین دم تو
گر شود آتش از آن نیست که در ما گیرد
هوش مصنوعی: ای نصیحتکنندگان، جان و تن خود را در اختیار آرزوها و خواستههای دیگران قرار ندهید، زیرا این نفس هرچند قوی است، اما آتش عشق و خواستههای درونی شما را نمیتواند خاموش کند.
سر و بالای تو خوش میرود و میترسم
کآتش عشق من سوخته بالا گیرد
هوش مصنوعی: با زیبایی و خوشحالی تو زندگی میگذرد و من نگرانم که احساسات عشق من تبدیل به شعلهای شود و به شدت برافروخته گردد.
هر که از تابش خورشید ندارد خبری
خرده بر ذره شوریدهٔ شیدا گیرد
هوش مصنوعی: هر کس که از نور و روشنی خورشید بیخبر باشد، به ذراتی که به خاطر عشق و شیدایی در حال بیتابی هستند، خردهگیری میکند.
بلبل از سفرهٔ گل گرچه ندارد برگی
نیست برگش که به ترک گل رعنا گیرد
هوش مصنوعی: بلبل هرچند که از گلها هیچ برگ و بهرهای ندارد، اما هنوز هم میتواند با زیبایی گل خوشنوا باشد و از آن لذت ببرد.
ساقیا باده علی رغم کسی ده، که به نقد
عیش امروز گذارد پی فردا گیرد
هوش مصنوعی: ای ساقی، به من بادهای بده که فردا را فراموش کرده و فقط لذت امروز را بچشم، حتی اگر کسی بخواهد برعکس عمل کند.
سخن چون زلف لیلی شد مطول
ملک مجنون و الفاظش مسلسل
هوش مصنوعی: سخن به اندازه زلفهای لیلی طولانی و پیچیده شده و مانند زنجیر کلماتش به هم متصل و مرتبط است.
ز مستی شد حکایت پیچ در پیچ
نبود از خود خبر جمشید را هیچ
هوش مصنوعی: به خاطر مستی، قصهای پیچیده و درهم شکل گرفت و جمشید، هیچ اطلاعی از وضعیت خود نداشت.
پری رخ از طبق سرپوش میداشت
میان جمع خود را گوش میداشت
هوش مصنوعی: دختری زیبا و دلربا صورتش را زیر پوششی پنهان کرده و در جمع مردم به آرامی به صحبتهای دیگران گوش میدهد.
ملک آشفته بود از دست زلفش
ز مستی دست زد بر شست زلفش
هوش مصنوعی: ملک به خاطر زلف معشوقش در وضعیتی آشفته قرار داشت و از شدت مستی به شانههای زلف او دست زد.
شد از دست ملک خورشید در تاب
بگردانید ازو گلبرگ سیراب
هوش مصنوعی: از دست ملک خورشید، به خاطر تابش خود، گلبرگ سیراب را به دور خود میچرخاند.
سمن بوی و صبا جم را کشیدند
سراسر جامهاش بر تن دریدند
هوش مصنوعی: نسیم خوشبو سمن بوی را با خود آورد و جام را به طور کامل پر کرد و در این حین، جامهاش را از تنش دریدند.
شکر گفتار بانگی زد بر ایشان
شد از دست صبا چون گل پریشان
هوش مصنوعی: شکر به زبان آورد و صدایی بلند کرد، در نتیجه، با وزش نسیم، حالتی شبیه گلهای پریشان پیدا کرد.
صبا را گفت، کو رفته است از دست
ز مستی کس نگیرد خرده بر مست
هوش مصنوعی: صبا را میگوید که اگر کسی مست شده و از حال خود بیخبر است، هیچکس نباید به او ایراد بگیرد که چرا از دست رفته است. در واقع، در حال مستی، افراد به دیگران آسیب نمیزنند و نباید بر آنها خرده گرفت.
خطا باشد قلم بر مست راندن
نشاید بر بزرگان دست راندن
هوش مصنوعی: اشتباه است که با قلمی که مست است، بر بزرگان دست بیندازیم و به آنها توهین کنیم.
چه شد گر غرقهای زد دست و پایی
خلاص خویش جست از آشنایی
هوش مصنوعی: اگر در دریا غرق شدی، با تلاش و جنب و جوش میتوانی برای نجات خود از آشنایانت جدا شوی.
از آن ساعت که مسکین غرقه میرد
گرش ماری به دست آید بگیرد
هوش مصنوعی: از زمانی که فرد فقیر در حال غرق شدن است، اگر حتی ماری هم به دستش برسد، آن را میگیرد.
نشاید خرده بر جانان گرفتن
به موئی بر فلک نتوان گرفتن
هوش مصنوعی: نمیتوان به معشوق ایرادی گرفت، چرا که انتقاد از او مانند تلاش برای گرفتن چیزی از آسمان با یک مو است.
ملک چون صبح، با پیراهن چاک
بر خورشید نالان روی بر خاک
هوش مصنوعی: ملک مانند صبح، با لباسی پاره و نالهای بر خورشید، بر زمین افتاده است.
عقیق از چرخ و دُر از دیده افشاند
به آواز بلند این شعر برخواند
هوش مصنوعی: عقیق از آسمان میبارد و مروارید از چشمها میریزد، با صدای بلند این شعر را بخوانید.
حاشیه ها
1399/01/29 15:03
امیرحسین رایگان
از بیت هفت به بعد یک مثنوی است و ربطی به 7 بیت اول که غزل هستند ندارد
انگار دو شعر متفاوت پشت هم آمدهاند
باید تصحیح شود