گنجور

بخش ۴۷ - غزل

آفتابی از شکاف ابر ایما می‌کند
عاشقان را در هوا چون ذره رسوا می‌کند
باز در زیر نقاب فستقی رخسار گل
می‌نماید بلبلان را مست و شیدا می‌کند
لعل او با من به لطف و خنده می‌گوید سخن
گوهر پاکیزه خویش آشکارا می‌کند
می‌شود بر خود ز من آشفته‌تر کو یک نظر
منظر خود را به چشم من تماشا می‌کند
من روان می‌ریزم اندر پای سرو او چو آب
آن سهی سرو خرامان دوری از ما می‌کند
گل درون غنچه مجموعست و فارغ کرده دل
زآنچه مسکین بلبلی بر در تقاضا می‌کند
چو بشنید از شکر زینسان خطابی
بهار افروز دادش خوش جوابی
باد جانت به فدای دم باد سحری
چند بر غنچه مستور کنی پرده‌دری
منشین بر در امید و مزن حلقه وصل
به از آن نیست که برخیزی و زین درگذری؟
آستین پوش بدان روی که خواهد کردن
دور رخسار تو چون گل صد برگ تری
می‌کند بر در گل شعرسرایی بلبل
بلبلا چند درآیی ز سر شعر دری؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آفتابی از شکاف ابر ایما می‌کند
عاشقان را در هوا چون ذره رسوا می‌کند
هوش مصنوعی: خورشید از میان ابرها به عاشقان اشاره می‌کند و آنها را در آسمان مانند ذراتی که رسوا شده‌اند، نشان می‌دهد.
باز در زیر نقاب فستقی رخسار گل
می‌نماید بلبلان را مست و شیدا می‌کند
هوش مصنوعی: دوباره در زیر پوشش سبز، چهره‌ای شبیه گل نمایان می‌شود و این زیبایی بلبل‌ها را شگفت‌زده و سرمست می‌کند.
لعل او با من به لطف و خنده می‌گوید سخن
گوهر پاکیزه خویش آشکارا می‌کند
هوش مصنوعی: او با من با محبت و خنده صحبت می‌کند و با این کار، زیبایی و ارزش واقعی خود را نشان می‌دهد.
می‌شود بر خود ز من آشفته‌تر کو یک نظر
منظر خود را به چشم من تماشا می‌کند
هوش مصنوعی: آیا می‌توانی به من بگویی که چگونه می‌توان از خودم بیشتر آشفته باشم، وقتی که به چشم خودم نگاه می‌کند و منظره‌اش را تماشا می‌کند؟
من روان می‌ریزم اندر پای سرو او چو آب
آن سهی سرو خرامان دوری از ما می‌کند
هوش مصنوعی: من به خاطر محبوبم به شوق و عشق او به حالتی می‌افتم و مانند آبی که به پای درخت سرو می‌ریزد، بی‌تاب و نگران هستم. زیبایی او باعث می‌شود که فاصله میان ما کمتر احساس شود.
گل درون غنچه مجموعست و فارغ کرده دل
زآنچه مسکین بلبلی بر در تقاضا می‌کند
هوش مصنوعی: گل درون غنچه نهفته است و دل از آنچه که بلبل بیچاره در خارج به دنبال آن است، آزاد کرده است.
چو بشنید از شکر زینسان خطابی
بهار افروز دادش خوش جوابی
هوش مصنوعی: وقتی بهار از شیرینی آن سخن را شنید، با لبخندی زیبا پاسخ داد.
باد جانت به فدای دم باد سحری
چند بر غنچه مستور کنی پرده‌دری
هوش مصنوعی: ای باد، جانم را فدای نسیم صبحگاهی کن، تا چند بار پرده را از روی غنچه پنهان کنار بزنی؟
منشین بر در امید و مزن حلقه وصل
به از آن نیست که برخیزی و زین درگذری؟
هوش مصنوعی: نباید همیشه به دنبال امید و انتظار باشی و زنگ در را بزنید. بر این باور نباش که با رفتن از در به جایی خواهی رسید؛ زیرا این کار به تنهایی کمکی به تو نخواهد کرد.
آستین پوش بدان روی که خواهد کردن
دور رخسار تو چون گل صد برگ تری
هوش مصنوعی: آستین خود را به گونه‌ای برزید که کسی نتواند چهره‌ات را بپوشاند، مانند گلی که در برگ‌هایش زیبایی‌اش را پنهان نمی‌کند.
می‌کند بر در گل شعرسرایی بلبل
بلبلا چند درآیی ز سر شعر دری؟
هوش مصنوعی: بلبل به گل در باغ می‌رسد و شعر می‌خواند. او از بلبلا (وارد شدن) و سرودن شعر از در شعر می‌پرسد که چقدر می‌توانی این کار را ادامه بدهی؟