گنجور

بخش ۴۶ - طلب کردن خورشید جمشید را

بهار افروز چون شعری برانگیخت
دل گل باز شد زر بر سرش ریخت
ز بلبل صد هزاران ناله برخاست
ز سوز و ناله دود از لاله برخاست
به ساقی گفت: «جام می درانداز
اساس عقل دستوری برانداز
به دست خویش جامی ده به مستان
دمی ما را ز دست خویش بستان
ندارد علتی جان غیر هستی
علاج علت هستی است مستی
بپرسید از بتان ماه قصب پوش
که چون شد حال آن بازارگان دوش
به می یکبارگیش از دست بردند
غلامانش ز مجلس مست بردند
همانا این زمان مخمور باشد
ز مخموری تنش رنجور باشد
طلبکاری و دلجویی صوابست
غریبان را طلب کردن ثوابست
بدین گلزار باید داد بارش
به جام باده بشکستن خمارش
ازین شادی نگنجیدند در پوست
که چون گل داشتندش بهر زر دوست
به شکر گفت کای مرغ خوش آواز
به پیغامی دل جمشید بنواز
بگو از ما چرا دوری گزیدی
چرا نادیده هیچ، از ما بریدی
کنون از جام نوشین چونی آخر
ز بیخوابی دوشین چونی آخر
دمی خواب و خمار از سر به در کن
به خلوتگاه بیداران گذر کن
شکر را نزد رنجوری فرستاد
ز می جامی به مخموری فرستاد
ملک را دیده امید بر راه
نشسته منتظر با ناله و آه
خروشان از هوا ریزان به زاری
سرشک از دیده چون ابر بهاری
چو لاله ز انتظارش بر جگر داغ
مگر کآرد صبا بویی از آن باغ
شکر با انگبین چربی برآمیخت
به شیرینی ازو شوری برانگیخت
به شه مهراب گفت ای شاه برخیز
چو ابر آنجا به دامنها گهر ریز
سخن می‌باید از گوهر گرفتن
نثاری چند با خود برگرفتن
گهرهای ثمین با خویش بردن
به گوهر کار خود از پیش بردند
ملک گفتا ببر چندان که خواهی
متاع چین و گوهرهای شاهی
به چشم از اشک سازم دُرّ شهوار
به دست و دیده باید کرد این کار
هر آن دُرّی که چون جان داشتش گوش
برون آورد مهراب از بن گوش
ز مطرب بلبل آوا ماند ناهید
نهاد آن نیز را در وجه خورشید
به دارالملک جان چون شه روان شد
روان آمد به تن تن سوی جان شد
خرامان رفت سوی آن گلستان
بهشتی دید چون فردوس رضوان
گلستانی چو گلزار جوانی
گلش سیراب از آب زندگانی
از او خوی بر جبین افکنده گلها
به پشت افتاده باز از خنده گلها
همه گلزار مست از ساقی و می
گل و گلشن خراب از جرعه وی
زده یک خیمه از دیبای اخضر
در او خورشید تابان با شش اختر
به گرد خیمه جانها حلقه بسته
پری رخ در میان جان نشسته
به رعنائی درآمد سرو چالاک
رخ چون برگ گل بنهاد بر خاک
سر خوبان عالم را دعا گفت
صنم نیزش به زیر لب ثنا گفت
ز می جامی بدان مهوش فرستاد
به کوثر شعلهٔ آتش فرستاد
ملک برخاست حالی بندگی کرد
به یاد لعلش آب زندگی خَورد
به دل می گفت این لعل از چه کانست
شراب لعل یا قوت روان است
چه مه در منزلی بنشست جمشید
که می‌دید از شکافی عکس خورشید
همان خورشید روز افزون ز روزن
جمال شاه را می‌دید روشن
ملک می‌کرد غافل چشم بد را
نظر در خیمه می‌انداخت خَود را
نظر در عارض دلدار می‌کرد
تماشای گل و گلزار می‌کرد
دو مه می‌ساختند از دور با هم
نظر می‌باختند از دور با هم
هوای دل چو از خورشید شد گرم
ملک برداشت برقع از رخ شرم
به شکر گفت بنواز این غزل را
نوایی ساز و درساز این عمل را
درآمد طوطی شکر به آواز
ز قول شاه کرد این مطلع آغاز

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهار افروز چون شعری برانگیخت
دل گل باز شد زر بر سرش ریخت
هوش مصنوعی: بهار با زیبایی‌اش مانند یک شعر دل‌انگیز، احساسات گل را بیدار کرد و آن را شاداب و زنده ساخت. گویی در این فصل، زر و زیبایی بر سر گل‌ها فرود آمده است.
ز بلبل صد هزاران ناله برخاست
ز سوز و ناله دود از لاله برخاست
هوش مصنوعی: صدها ناله از بلبل به گوش رسید و به خاطر اندوه و دردش، از لاله دود برخاسته است.
به ساقی گفت: «جام می درانداز
اساس عقل دستوری برانداز
هوش مصنوعی: به ساقی گفتم که: «یک پیمانه شراب به من بده و بگذار که عقل و منطق را کنار بگذارم.»
به دست خویش جامی ده به مستان
دمی ما را ز دست خویش بستان
هوش مصنوعی: به خودت یک جام به مستان بده و لحظه‌ای برای ما هم از دست خودت بگیر.
ندارد علتی جان غیر هستی
علاج علت هستی است مستی
هوش مصنوعی: جان انسان نیاز به علتی ندارد، اما درمان علت وجود خود در مستی و شور و شوق نهفته است.
بپرسید از بتان ماه قصب پوش
که چون شد حال آن بازارگان دوش
هوش مصنوعی: از مجسمه‌های زیبا و جذاب که لباس‌های نازکی به تن دارند بپرسید که آن تاجر حالش دیشب چه طور بود؟
به می یکبارگیش از دست بردند
غلامانش ز مجلس مست بردند
هوش مصنوعی: غلامان او از مجلس مستی، یکباره او را گرفته و از آنجا دور کردند.
همانا این زمان مخمور باشد
ز مخموری تنش رنجور باشد
هوش مصنوعی: این زمان باعث خوشحالی و سرمستی است، اما در این حال، بدنش از درد و رنج رنج می‌کشد.
طلبکاری و دلجویی صوابست
غریبان را طلب کردن ثوابست
هوش مصنوعی: خواستن و دلجویی کردن از دیگران کار درستی است، چون طلب کمک و حمایت از غریبان عمل نیکو و پسندیده‌ای به شمار می‌رود.
بدین گلزار باید داد بارش
به جام باده بشکستن خمارش
هوش مصنوعی: باید در این باغ میوه‌هایش را با جام شراب برداشت و درد و غم را رهایی بخشید.
ازین شادی نگنجیدند در پوست
که چون گل داشتندش بهر زر دوست
هوش مصنوعی: این اشخاص چنان از شادی پر شده‌اند که جایی برایشان در پوست خود باقی نمانده است، زیرا مانند گلی با ارزش در دل دوست خود treasured شده‌اند.
به شکر گفت کای مرغ خوش آواز
به پیغامی دل جمشید بنواز
هوش مصنوعی: مرغ خوش صدا، به خاطر لطف و زیبایی‌ات، خوشحال باش و دل جمشید را با نغمه‌هایت شاد کن.
بگو از ما چرا دوری گزیدی
چرا نادیده هیچ، از ما بریدی
هوش مصنوعی: بگو چرا از ما فاصله گرفتی و ما را نادیده گرفتی، چرا از ما جدا شدی؟
کنون از جام نوشین چونی آخر
ز بیخوابی دوشین چونی آخر
هوش مصنوعی: اکنون از شربت خوشمزه چه احوالی داری، در حالی که دیشب بی‌خواب بودی؟
دمی خواب و خمار از سر به در کن
به خلوتگاه بیداران گذر کن
هوش مصنوعی: لحظه‌ای خواب و مستی را کنار بگذار و به مکانی برو که بیداران در آن هستند.
شکر را نزد رنجوری فرستاد
ز می جامی به مخموری فرستاد
هوش مصنوعی: شکر را به کسی که حالتی بیمار دارد فرستاد و از شراب نیز به کسی که در حال مستی است عطا کرد.
ملک را دیده امید بر راه
نشسته منتظر با ناله و آه
هوش مصنوعی: فرشته‌ای در انتظار است و با ناله و آه، در راه منتظر ظهور امید و رحمت الهی نشسته است.
خروشان از هوا ریزان به زاری
سرشک از دیده چون ابر بهاری
هوش مصنوعی: چشم‌ها مانند ابر بهاری از اشک پر شده و به آرامی اشک می‌ریزند، درست مانند بارانی که از آسمان می‌بارد و حالت ناراحتی و غم را به نمایش می‌گذارد.
چو لاله ز انتظارش بر جگر داغ
مگر کآرد صبا بویی از آن باغ
هوش مصنوعی: وقتی که لاله به خاطر انتظارش بر دل داغ می‌زند، آیا صبا بویی از آن باغ به همراه نمی‌آورد؟
شکر با انگبین چربی برآمیخت
به شیرینی ازو شوری برانگیخت
هوش مصنوعی: شکر و عسل با هم ترکیب شده‌اند و این ترکیب به اندازه‌ای شیرین است که یک مزه شور و متفاوت را ایجاد می‌کند.
به شه مهراب گفت ای شاه برخیز
چو ابر آنجا به دامنها گهر ریز
هوش مصنوعی: ای شاه، بلند شو مانند ابر که در آنجا جواهرات را به دامن‌ها می‌پاشد.
سخن می‌باید از گوهر گرفتن
نثاری چند با خود برگرفتن
هوش مصنوعی: برای بیان سخن، لازم است از عمق وجود خود بهره بگیریم و برخی از افکار و ایده‌های ارزشمند را با خود به همراه داشته باشیم.
گهرهای ثمین با خویش بردن
به گوهر کار خود از پیش بردند
هوش مصنوعی: نخبگان و افراد بااستعداد به همراه خود، با تلاش و کار و کوشش، پیشرفت‌های بزرگی را رقم زدند.
ملک گفتا ببر چندان که خواهی
متاع چین و گوهرهای شاهی
هوش مصنوعی: پادشاه گفت: هر مقدار که می‌خواهی، از کالاهای چین و جواهرات سلطنتی ببر.
به چشم از اشک سازم دُرّ شهوار
به دست و دیده باید کرد این کار
هوش مصنوعی: با اشک‌های چشمانم مروارید می‌سازم و باید مراقب باشم که این کار را چگونه انجام دهم.
هر آن دُرّی که چون جان داشتش گوش
برون آورد مهراب از بن گوش
هوش مصنوعی: هر گوهری که ارزشمند و گرانبهاست، وقتی به گوش ما می‌رسد، با دقت و توجه خاصی آن را می‌شنویم و از دل خود بیرون می‌آوریم.
ز مطرب بلبل آوا ماند ناهید
نهاد آن نیز را در وجه خورشید
هوش مصنوعی: صدای خوش بلبل به‌سان کلام مطرب، روحی شاداب به طبیعت بخشیده است. ناهید نیز، در برابر خورشید، زیبایی‌اش را نمایان کرده و به جلوه‌گری پرداخته است.
به دارالملک جان چون شه روان شد
روان آمد به تن تن سوی جان شد
هوش مصنوعی: وقتی جان شاه به دارالملک رسید، روح او به سوی بدنش بازگشت و به زندگی ادامه داد.
خرامان رفت سوی آن گلستان
بهشتی دید چون فردوس رضوان
هوش مصنوعی: او با آرامی به سوی باغی بهشتی رفت و آنجا را مانند بهشت خوب و زیبا مشاهده کرد.
گلستانی چو گلزار جوانی
گلش سیراب از آب زندگانی
هوش مصنوعی: جوانی مثل یک باغ گل است که در آن گل‌ها از آب زندگی سیراب می‌شوند.
از او خوی بر جبین افکنده گلها
به پشت افتاده باز از خنده گلها
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و دلنشینی گلها اشاره شده است. گلها که بر چهره‌ی او زیبایی می‌بخشند، باعث می‌شوند که دیگران نیز بخندند و شاداب شوند. به عبارت دیگر، زیبایی او باعث شادابی و خنده گل‌ها شده و این حس سرزندگی هم به اطراف او سرایت کرده است.
همه گلزار مست از ساقی و می
گل و گلشن خراب از جرعه وی
هوش مصنوعی: تمام باغ‌ها تحت تأثیر زیبایی و نوشیدنی‌های ساقی هستند و به خاطر یک جرعه از او به حالت خراب و ویران درآمده‌اند.
زده یک خیمه از دیبای اخضر
در او خورشید تابان با شش اختر
هوش مصنوعی: در زمین، چادری زیبا از پارچه سبز برپا شده است که در درون آن، خورشید درخشان و شش ستاره درخشان دیگر حضور دارند.
به گرد خیمه جانها حلقه بسته
پری رخ در میان جان نشسته
هوش مصنوعی: در اطراف خیمه، جان‌ها حلقه زده‌اند و در وسط آن زیبایی چون پری، روح را در خود جای داده است.
به رعنائی درآمد سرو چالاک
رخ چون برگ گل بنهاد بر خاک
هوش مصنوعی: یک درخت بلند و خوش‌قواره با ظاهری زیبا و نرم‌چهره شبیه به گل، بر زمین آرمیده است.
سر خوبان عالم را دعا گفت
صنم نیزش به زیر لب ثنا گفت
هوش مصنوعی: آرزوهای نیکان دنیا را معشوقه با زبانی آرام ستایش کرد.
ز می جامی بدان مهوش فرستاد
به کوثر شعلهٔ آتش فرستاد
هوش مصنوعی: از می جامی که به آن دل‌ربا و زیبا اشاره می‌کند، به بهشت همون کوثر، شعله‌ای از آتش فرستاده شده است.
ملک برخاست حالی بندگی کرد
به یاد لعلش آب زندگی خَورد
هوش مصنوعی: پادشاهی به یاد زیبایی لب‌هایش، با حالت بندگی از جایش برخاست و آب حیات نوشید.
به دل می گفت این لعل از چه کانست
شراب لعل یا قوت روان است
هوش مصنوعی: او به دل می‌گفت که این سنگ قیمتی (لعل) چرا اینقدر زیباست، آیا به خاطر این است که شبیه شراب قرمز است یا به خاطر این است که انرژی و جان را منتقل می‌کند؟
چه مه در منزلی بنشست جمشید
که می‌دید از شکافی عکس خورشید
هوش مصنوعی: در جایی که جمشید نشسته بود، ماهی زیبا در آسمان نمایان شده بود و او از شکافی نور خورشید را می‌دید.
همان خورشید روز افزون ز روزن
جمال شاه را می‌دید روشن
هوش مصنوعی: آن خورشید که همیشه در حال افزایش است، از طریق نمای زیبایی‌های شاه، روشن و تابناک را مشاهده می‌کرد.
ملک می‌کرد غافل چشم بد را
نظر در خیمه می‌انداخت خَود را
هوش مصنوعی: یک ملک مست و غافل، نگاهی به خیمه می‌انداخت و خیال می‌کرد که از خودش خبری ندارد.
نظر در عارض دلدار می‌کرد
تماشای گل و گلزار می‌کرد
هوش مصنوعی: او به زیبایی چهره محبوبش نگاه می‌کرد و از تماشای گل و باغ لذت می‌برد.
دو مه می‌ساختند از دور با هم
نظر می‌باختند از دور با هم
هوش مصنوعی: دو نفر از دور به یکدیگر نگاه می‌کردند و با هم رابطه‌ای برقرار می‌کردند.
هوای دل چو از خورشید شد گرم
ملک برداشت برقع از رخ شرم
هوش مصنوعی: وقتی دل به عشق و محبت گرم می‌شود، سرزمین دل تمام حجاب‌ها را کنار می‌زند و زیبایی‌های خود را به نمایش می‌گذارد.
به شکر گفت بنواز این غزل را
نوایی ساز و درساز این عمل را
هوش مصنوعی: به خاطر سپاسگزاری، از تو می‌خواهم این شعر را با نوا و آوایی زیبا بخوانی و به این عمل ارزش بدهی.
درآمد طوطی شکر به آواز
ز قول شاه کرد این مطلع آغاز
هوش مصنوعی: طوطی با صدای شیرین و دلنوازش شروع به خواندن کرد و سخنان شیرینی از قول پادشاه بیان کرد.

حاشیه ها

1403/02/15 00:05
احمد خرم‌آبادی‌زاد

در دو نسخه خطی مجلس (به شماره‌های بازیابی 13924 و 36765) در مصرع نخست بیت 40، به جای «چه» واژه «چو» ثبت شده است که به نظر سازگارتر می‌باشد.