بخش ۴۳ - از خمار باز آمدن جمشید
ملک در خواب صوت چنگ بشنید
چو باد صبحدم بر خود بخندید
خمار آلوده سر برداشت از خواب
شراب و آب و مطرب دید و مهتاب
چو مه بیدار شد خورشید برجست
خرامان شد به برج خویش بنشست
صبا میداد بویی از بهارش
سمن را بود رنگی از نگارش
مهی خورشید رویش دید بی جان
روان این مطلعش سر بَرزَد از جان
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ملک در خواب صوت چنگ بشنید
چو باد صبحدم بر خود بخندید
هوش مصنوعی: پادشاه در خواب صدای چنگ را شنید و مانند نسیم صبحگاهی بر خود لبخند زد.
خمار آلوده سر برداشت از خواب
شراب و آب و مطرب دید و مهتاب
هوش مصنوعی: شخص مستی از خواب بیدار میشود و در اطرافش چیزهایی چون شراب، آب، موسیقی و نور ماه را مشاهده میکند.
چو مه بیدار شد خورشید برجست
خرامان شد به برج خویش بنشست
هوش مصنوعی: وقتی ماه بیدار شد، خورشید به آرامی حرکت کرد و در مکان مخصوص خود قرار گرفت.
صبا میداد بویی از بهارش
سمن را بود رنگی از نگارش
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی بویی از بهار به سمن میرساند و سمن هم رنگی از نوشتهها و هنرها دارد.
مهی خورشید رویش دید بی جان
روان این مطلعش سر بَرزَد از جان
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و درخشندگی چهرهی معشوق اشاره میکند و آن را به خورشید تشبیه میکند. او میگوید که دیدن این زیبایی چنان تأثیری بر او میگذارد که روح و جانش به وجد میآید و در نتیجه، اشعار و احساساتش برمیخیزند و زنده میشوند.