بخش ۴۱ - غزل
زهی دو نرگس چشمت در ارغنون خفته
دو ترک مست تو با تیر و با کمان خفته
کلالهات ز کنار تو ساخته بالین
ز برگ گل زده خرگاه و در میان خفته
فتاده بر سمن عارضت دو خال سیاه
دو زنگیاند بر اطراف بوستان خفته
چه زآن دو دانه مشکین به ما رسد که تراست
هزار مورچه بر گرد گلستان خفته
کشیده بر چمنی سایهبانی از ابرو
دو ترک مست تو در زیر سایبان خفته
تن چو سیم تو گنجی است شایگان وآنگه
دو مار بر سر آن گنج شایگان خفته
خیال چشم خوشت را که فتنه است به خواب
به حال خود بگذارش هم آنچنان خفته
دلا برو شکری زآن دهان بدزد و بیار
چنان کزان نشد آگاه ناگهان خفته
ز چشم و غمزه که هستند پاسبانانش
دلا مترس که هستند این و آن خفته
صنم حیران در آن گلبرگ و شمشاد
به زیر لب در، این نظم میداد
چشم مخمور تو تا در خواب مستی خفته است
از خمار چشم مستت عالمی آشفته است
دل چو در محراب ابرو چشم مستش دید گفت
کافر سرمست در محراب بین چون خفته است
سنبلت را بس پریشان حال می بینم، مگر
باد صبح از حال ما با او حدیثی گفته است
دیده باریک بینم در شب تاریک هجر
بس که بر یاد لبت دُرهای عمان سفته است
خاک راهت خواستم رُفتن به مژگان عقل گفت
نیست حاجت کَش صبا صد ره به گیسو رفته است
عاقبت هم سر به جایی برکند این خون دل
کز غم سودای تو دل در درون بنهفه است
چو اخگر کرد خورشید این عمل را
مهی دیگر فروخواند این غزل را
بیا ساقی، بیا، جامی در انداز
حجاب ما ز پیش ما بر انداز
برو ماها، به کوی او فرو شو
بیا ای شمع و در پایش سر انداز
هوا چون ساغر آب روی ما ریخت
ز لعلت آتشی در ساغر انداز
چو خُسبی خیز و رخت خواب بردار
ز خلوتخانه ما بر در انداز
چو گل گر صحبتم میخواهی از جان
به شب در زیر پهلو بستر انداز
وگر چون زلف میل روم داری
به ترسائی صلیبی در بر انداز
همان دم چنگ را بنواخت ناهید
ادا کرد این غزل در وصف خورشید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی دو نرگس چشمت در ارغنون خفته
دو ترک مست تو با تیر و با کمان خفته
هوش مصنوعی: چشمهای زیبای تو مانند نرگس در خواب آرام گرفتهاند و دو عاشق مست، با تیر و کمان، در دل شب به خواب رفتهاند.
کلالهات ز کنار تو ساخته بالین
ز برگ گل زده خرگاه و در میان خفته
هوش مصنوعی: تاجی که بر سر داری، از کنار تو شکل گرفته و بستر تو از برگهای گل درست شده است و در میان این زیبایی، تو در خواب به سر میبری.
فتاده بر سمن عارضت دو خال سیاه
دو زنگیاند بر اطراف بوستان خفته
هوش مصنوعی: دو خال سیاه که بر چهرهات نشستهاند، مانند دو زنگی هستند که در اطراف بوستان آرام گرفتهاند.
چه زآن دو دانه مشکین به ما رسد که تراست
هزار مورچه بر گرد گلستان خفته
هوش مصنوعی: چه فایدهای به ما میرسد از آن دو دانه مشکی که برای توست، در حالی که هزاران مورچه دور گلی در گلستان خوابیدهاند؟
کشیده بر چمنی سایهبانی از ابرو
دو ترک مست تو در زیر سایبان خفته
هوش مصنوعی: بر روی چمن، سایهای از ابروهای تو مانند یک سایبان کشیده شده است و دو چشم بیخبر از دنیا در زیر این سایبان خوابیدهاند.
تن چو سیم تو گنجی است شایگان وآنگه
دو مار بر سر آن گنج شایگان خفته
هوش مصنوعی: بدن انسان مانند گنجی باارزش است و در آن دو مار به نشانههای خطر و مشکلات، در اطراف این گنج خوابیدهاند.
خیال چشم خوشت را که فتنه است به خواب
به حال خود بگذارش هم آنچنان خفته
هوش مصنوعی: چشم زیبا و دلربایت که باعث آشفتگی و مشکل میشود را در خواب تصور کن و اجازه بده که در همان حالت آرام و بیخبر بماند.
دلا برو شکری زآن دهان بدزد و بیار
چنان کزان نشد آگاه ناگهان خفته
هوش مصنوعی: ای دل، از آن دهان شیرین، شکری ببر و بیاور؛ چون ناگهان کسی که خواب است، از آن خبر ندارد.
ز چشم و غمزه که هستند پاسبانانش
دلا مترس که هستند این و آن خفته
هوش مصنوعی: از نگاه و حرکات زیبای او نترس، زیرا اینها خود نگهبانانی هستند و دیگران نیز در خواب به سر میبرند.
صنم حیران در آن گلبرگ و شمشاد
به زیر لب در، این نظم میداد
هوش مصنوعی: چشمهای دلفریب معشوقه، در میان گلها و درختان شمشاد، به آرامی در حال حرف زدن و بیان زیباییهای خود هستند.
چشم مخمور تو تا در خواب مستی خفته است
از خمار چشم مستت عالمی آشفته است
هوش مصنوعی: چشمان نوشیده و خوابآلود تو در حالت خواب و مستی به سر میبرد، اما از اثر نگاه پرشور و مسحورت، جهانی در آشفتگی و اضطراب به سر میبرد.
دل چو در محراب ابرو چشم مستش دید گفت
کافر سرمست در محراب بین چون خفته است
هوش مصنوعی: دل، وقتی چشم زیبای معشوقش را در حال عبادت مشاهده کرد، با تعجب گفت: «این عاشق سرمست، چطور در حال حرکت و نماز اینگونه غرق خواب است؟»
سنبلت را بس پریشان حال می بینم، مگر
باد صبح از حال ما با او حدیثی گفته است
هوش مصنوعی: من میبینم که حالت نامناسبی داری، شاید باد صبح دربارهی وضع ما با تو صحبت کرده است.
دیده باریک بینم در شب تاریک هجر
بس که بر یاد لبت دُرهای عمان سفته است
هوش مصنوعی: چشمم را با دقت بر روی یاد تو دوختهام، در این شب تاریک فاصلهها، بهخاطر اینکه چقدر بر لبان تو فکر کردهام، اشکهایی مانند مرواریدهای عمانه ریختهام.
خاک راهت خواستم رُفتن به مژگان عقل گفت
نیست حاجت کَش صبا صد ره به گیسو رفته است
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و شیفتگی خود اشاره میکند. او خواسته است که از خاک راه محبوبش استفاده کند، اما عقل به او میگوید که نیازی به این کار نیست. زیرا نسیم صبحگاه به طرز دیگری با موهای محبوب بازی کرده و به مقصد رسیده است. در واقع، شاعر حس میکند که عشق و بیداری او به قدری عمیق است که نمیتوان به شیوههای مستقیم و عادی رفت.
عاقبت هم سر به جایی برکند این خون دل
کز غم سودای تو دل در درون بنهفه است
هوش مصنوعی: در نهایت، این دلخون شده از غم عشق تو به جایی خواهد رسید و چیزی از آن برمیخیزد که نشان از علاقه و دلتنگیام دارد.
چو اخگر کرد خورشید این عمل را
مهی دیگر فروخواند این غزل را
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید این کار را انجام داد و به مانند آتش زبانه کشید، ماه نیز به نرمی و آرامی این شعر را به یاد میآورد.
بیا ساقی، بیا، جامی در انداز
حجاب ما ز پیش ما بر انداز
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، بیایید و جامی را به ما بدهید، پردههای ما را از جلو بردارید.
برو ماها، به کوی او فرو شو
بیا ای شمع و در پایش سر انداز
هوش مصنوعی: به آنجا برو و در جایی که محبوب است، خود را تسلیم کن. ای شمع، خودت را در پای او بیفکن و فروغ وجودت را به او هدیه کن.
هوا چون ساغر آب روی ما ریخت
ز لعلت آتشی در ساغر انداز
هوش مصنوعی: هوا مثل پیالهای با آب به روی ما ریخته شده است، در حالی که از زیبایی تو، آتشی در آن پیاله به وجود آمده است.
چو خُسبی خیز و رخت خواب بردار
ز خلوتخانه ما بر در انداز
هوش مصنوعی: وقتی که خواب تو تمام شد، بلند شو و لباست را بردار و از گوشهی خلوت ما بیرون بیا.
چو گل گر صحبتم میخواهی از جان
به شب در زیر پهلو بستر انداز
هوش مصنوعی: اگر میخواهی با من مانند گل خوش صحبت کنی، باید از صمیم قلب شب را در کنارم بگذرانی و در بستر زیر بازوی من بخوابی.
وگر چون زلف میل روم داری
به ترسائی صلیبی در بر انداز
هوش مصنوعی: اگر مانند زلف خمار و دلربا با من برخورد کنی، به خاطر این زیبایی، ممکن است قلبی پر از ترس و شگفتی داشته باشم.
همان دم چنگ را بنواخت ناهید
ادا کرد این غزل در وصف خورشید
هوش مصنوعی: در همان لحظهای که ساز نواخته شد، ناهید این شعر را در وصف خورشید خواند.
حاشیه ها
1402/12/19 01:03
احمد خرمآبادیزاد
در دو نسخه مجلس، بیت شماره 22 چنین نوشته شده است:
چو گل گر صحبتم میخواهی از خار/به شب در زیر پهلو بستر انداز