گنجور

بخش ۴۰ - غزل

ای میوهٔ رسیده‌، ز بستان کیستی؟
وی آیت نو درآمده، در شان کیستی‌؟
جان‌ها گرفته‌اند در میان ترا چو شمع
جانت فدا‌، چراغ شبستان کیستی‌؟
هرکس به بوی وصل تو دارد دلی کباب
معلوم نیست خود که تو مهمان کیستی
جان‌ها به غم فروشده اندر هوای تو
باری تو خوش بر آمده‌ای، جان کیستی‌؟
ای دل مشو ز عشق‌ْ پریشان و جمع باش
اول نگاه کن که پریشان کیستی
غزل را چون بدید، آمد فروداشت
برین قول ارغنون آواز برداشت
ای دل من بر سر پیمان تو
جان و دل من شده قربان تو
جان منی، جان منی، جان من
آن توام، آن توام، آن تو
عمر عزیزم همه خواهد گذشت
در سر زلفین پریشان تو
ای سر زلف تو شبستان ماه
مطلع خورشید گریبان تو
عمر بدان باد فشانم چو شمع
کآورَدَم بوی گلستان تو
چو شهناز این غزل بر چنگ بنواخت
صنم زد جامه چاک و خرقه انداخت
سهی سرو از هوا در جنبش آمد
زمین همچون سما در گردش آمد
به رقصیدن صنوبر وار برخاست
ز سرو و نارون زنهار برخاست
چنان شد بر زمین خورشید در چرخ
که شد بی خویشتن ناهید بر چرخ
نوای پردهٔ شهناز شد راست
هوا در جنبش آمد پرده برخاست
چو آتش ز آبگینه روی گلگون
ز خرگه عکس مه انداخت بیرون
ز عکسش بی‌سکون شد جان جمشید
بر آب افتاد گویی عکس خورشید
ملک چون غمزه او مست گشته
چو زلف دلبرش پا‌بست گشته
عنان اختیار از دست رفته
کمان بشکسته تیر از شست رفته
چو نرگس سرگران گشتش ز مستی
ز بالا کرد سروَش میل پستی
ملک را جام می چون سرنگون شد
ز می اطراف رویش لاله‌گون شد
شکر را گفت جم خیز و دریاب
که چون چشم خود از مستی است در خواب
چو خالش بستری افکن ز نسرین
ز برگ ارغوانش ساز بالین
چو بختش باش شب تا روز بیدار
ز چشم دشمنانش گوش می‌دار
شکر چون گل درآوردش به آغوش
غلامانش برون بردند بر دوش
بگستردند فرشش بر لب جوی
شکر بالین خسرو ساخت زانوی
گل و بید و کنار آب و مهتاب
شکر بیدار و خسرو در شکر خواب
صبا برخاستی هر ساعت از جای
گهش بر سر دویدی گاه بر پای
گهی مرغ سحر گفتی فسانه
گهی آب روان می‌زد ترانه
ز سوسن ساخت سرو ناز را جای
گرفتش در کنار آب روان پای
از آن مجلس چو بیرون رفت جمشید
ز خلوت‌خانه بیرون رفت خورشید
خرامان کرد سیمین بیستون را
بخواند اندر پی خود ارغنون را
چو طاووسی روان در پی تذروی
سرِ آبی گُزید و پای سروی
نشست و ارغنون را پیش خود خواند
ز هر جنسی و هر نوعی سخن راند
نخستش گفت کاین مرد جوان کیست
چنین آشفته و شوریده از چیست
اگر دارد سر بازارگانی
مناسب نیست این گوهر فشانی
برآنم کاین جوان بازارگان نیست
که در وی شیوه بازاریان نیست
دل من می‌دهد هر دم گواهی
که او دُرّی است از دریای شاهی
بسی گفت این سخن با ارغنون ساز
نمی‌کرد ارغنون زین پرده آواز
ز مطرب ماه قولی راست می‌خواست
نمی‌گشت او به گرد پردهٔ راست
از آن پس پیش خود شهناز را خواند
ازین معنی بسی با او سخن راند
به آواز آمد آن مرغ خوش آواز
جوابی داد خوش طاووس را باز
که ما مرغان بستان آشیانیم
حدیث قاف و عنقا را چه دانیم
اگر بخشی به جان زنهار ما را
کنیم این راز بر شه آشکارا
به الماس سخن یاقوت سفتند
سخن ز‌‌آغاز تا انجام گفتند
چو بر جمشید مهرش گرم‌تر گشت
به خون گلبرگ او از شرم تر گشت
حدیثی چرب و شیرین بود و درخورد
به عمداً رو ترش کرد و فرو برد
چو سروی از کنار جوی برخاست
به قد خویش بستان را بیاراست
صنوبر وار در بستان چمان گشت
همی‌زد چون صبا گرد چمن گشت
در آن مهتاب می‌گردید خورشید
دو مطرب در پی‌اَش بر شکل ناهید
چو گل بر ارغنون می‌کرد نازش
چو بلبل ارغنون اندر نوازش
گلش رنگ رخ از مهتاب می‌برد
به غمزه نرگسان را خواب می‌برد
خرامان آن بهار نوشکفته
بیامد بر سر بالین خفته
نگاری دید زیبا رفته از دست
دو چشمش خفته بر برگ سمن مست
خطی بر لاله از عنبر کشیده
به خوبی لاله را خط درکشیده
شکر چون دید ماه خرگهی را
خرامان بر چمن سرو سهی را
در آب نیلگون افتاده مهتاب
مهی در آب و ماهی بر لب آب
ملک را خواست دادن زآن بشارت
به شکر کرد شیرین لب اشارت
که کم گو بلبلا کمتر کن آشوب
یک امشب خواب خوش بر گل میاشوب
اگرچه برگ گل آشفته اولی
ولیکن خفته است او، خفته اولی
در آن مهتاب چشم انداخت بر شاه
نظر فرقی نکرد از شاه تا ماه
ولیکن داشت خسرو عنبرین فرق
نبود اندر میانش غیر این فرق
دگر شب‌ها ملک بیدار بودی
همه شب دیده‌اش خونبار بودی
شب تاری به مژگان لعل می‌سفت
ز آه و ناله‌اش مردم نمی‌خفت
همی‌گردید و چشمش خواب می‌جست
خیال خواب خوش در آب می‌جست
شبی کامد نگارش چشم بیدار
زدی بر دیده گفتی خواب مسمار
به پای خود چو دولت بر در آمد
سبک خوابِ گرانش بر سر آمد
همه چیزی به وقت خویش باید
که بیگه خواب نوشین خوش نیاید
نگشت آن شب گل خسرو شکفته
چنین باشد چو باشد بخت خفته
سبک روحی نمود آن روح ثانی
ولیکن خواب کرد آن شب گرانی
نشاط انگیز سازی با نوا ساخت
به آواز حزین این شعر پرداخت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای میوهٔ رسیده‌، ز بستان کیستی؟
وی آیت نو درآمده، در شان کیستی‌؟
شان‌: شکل فارسی شأن عربی است.
جان‌ها گرفته‌اند در میان ترا چو شمع
جانت فدا‌، چراغ شبستان کیستی‌؟
جانت فدا‌: جان فدای تو.
هرکس به بوی وصل تو دارد دلی کباب
معلوم نیست خود که تو مهمان کیستی
هوش مصنوعی: هر کسی که بوی وصال تو را استشمام می‌کند و دلش به آتش می‌افتد، نمی‌داند تو در واقع چه کسی هستی و وقتی که می‌خواهی بیایی، چه زمانی خواهد بود.
جان‌ها به غم فروشده اندر هوای تو
باری تو خوش بر آمده‌ای، جان کیستی‌؟
هوش مصنوعی: جان‌ها به خاطر عشق و غم تو به هر سو می‌روند و در آرزوی ملاقات تو هستند. حالا تو با خوشحالی و زیبایی‌ات در این دنیا ظاهر شده‌ای، اما حقیقتاً تو کیستی؟
ای دل مشو ز عشق‌ْ پریشان و جمع باش
اول نگاه کن که پریشان کیستی
هوش مصنوعی: ای دل، از عشق نگران و آشفته مباش و خودت را جمع و جور کن. ابتدا خوب دقت کن ببین آشفته‌گی‌ات از کجا ناشی می‌شود و چه کسی هستی که این‌گونه پریشان شده‌ای.
غزل را چون بدید، آمد فروداشت
برین قول ارغنون آواز برداشت
چون غزل را دید، نوبت به «فروداشت» رسید. «فروداشت» عبارت است از به پایان رساندن خوانندگی [پیش‌درآمد، متن و فروداشت (فرهنگ فارسی معین)].
ای دل من بر سر پیمان تو
جان و دل من شده قربان تو
هوش مصنوعی: ای دل من، به خاطر وعده و پیمان تو، جان و دل من فدای تو شده است.
جان منی، جان منی، جان من
آن توام، آن توام، آن تو
هوش مصنوعی: تو روح و جان منی، تمام وجود من به تو وابسته است.
عمر عزیزم همه خواهد گذشت
در سر زلفین پریشان تو
هوش مصنوعی: عمر گرانبهایم به سرعت در حال سپری شدن است و همه چیز به خاطر دلفریبی و زیبایی موهایت به حاشیه رفته است.
ای سر زلف تو شبستان ماه
مطلع خورشید گریبان تو
ای که سرِ زلف تو خُفتنگاه ماه است و گریبان تو، جای برآمدن خورشید!
عمر بدان باد فشانم چو شمع
کآورَدَم بوی گلستان تو
هوش مصنوعی: عمر خود را مانند شمع در باد هدر می‌کنم، زیرا بویی از گلستان تو به مشامم می‌رسد.
چو شهناز این غزل بر چنگ بنواخت
صنم زد جامه چاک و خرقه انداخت
هوش مصنوعی: شهناز این غزل را بر چنگ نواخت و در حینی که این کار را می‌کرد، معشوقش جامه‌اش را پاره کرد و لباس ساده‌ای به تن کرد.
سهی سرو از هوا در جنبش آمد
زمین همچون سما در گردش آمد
هوش مصنوعی: درخت سروی با قامت راست و باریک به آرامی در وزش باد به جنب و جوش درآمد و به نظر می‌رسد که زمین نیز مانند آسمان در حال چرخش است.
به رقصیدن صنوبر وار برخاست
ز سرو و نارون زنهار برخاست
هوش مصنوعی: در این شعر، به تصویر کشیدن درختان صنوبر و نارون که به گونه‌ای زیبا و شگفت‌انگیز به جنب و جوش درمی‌آیند، اشاره شده است. آنان به حالت رقص درآمده و نمایانگر شادابی و زندگی هستند. این تصویر نمادین، حالتی از سرزندگی و نشاط را به نمایش می‌گذارد که به ما یادآوری می‌کند که در طبیعت، جنبش و پویایی همیشه برقرار است.
چنان شد بر زمین خورشید در چرخ
که شد بی خویشتن ناهید بر چرخ
هوش مصنوعی: چنان شد که خورشید بر زمین در حال گردش قرار گرفت که ناهید (زهره) بر مدار خود به حالتی افتاد که انگار از خود بی‌خبر و دگرگون شده است.
نوای پردهٔ شهناز شد راست
هوا در جنبش آمد پرده برخاست
هوش مصنوعی: صدای ساز شهناز به گوش می‌رسد و نسیم ملایمی در حال وزیدن است، پرده به آرامی کنار رفته و فضای دل‌انگیزی ایجاد شده است.
چو آتش ز آبگینه روی گلگون
ز خرگه عکس مه انداخت بیرون
هوش مصنوعی: چون آتش درون گلابی، روی زیبا و سرخ گل را نشان می‌دهد، از داخل خرگاه تصاویری از ماه خارج شد.
ز عکسش بی‌سکون شد جان جمشید
بر آب افتاد گویی عکس خورشید
هوش مصنوعی: به خاطر تصویرش، جان جمشید به شدت به تلاطم افتاد و گویی که تصویر خورشید در آب افتاده است.
ملک چون غمزه او مست گشته
چو زلف دلبرش پا‌بست گشته
هوش مصنوعی: ملک، به خاطر زیبایی و دلربایی او، ناآگاهانه و به شدت تحت تأثیر قرار گرفته است، چنان که زلف‌های دلبرش او را به اسارت درآورده‌اند.
عنان اختیار از دست رفته
کمان بشکسته تیر از شست رفته
هوش مصنوعی: کنترل اوضاع از دست خارج شده است، مانند کمان شکسته‌ای که تیرش از دست رفته است.
چو نرگس سرگران گشتش ز مستی
ز بالا کرد سروَش میل پستی
هوش مصنوعی: وقتی نرگس به حالت مستی و سرخوشی درآمد، سرش را به سمت پایین خم کرد.
ملک را جام می چون سرنگون شد
ز می اطراف رویش لاله‌گون شد
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه جام می را سرنگون کرد، دور تا دور چهره‌اش مانند گل‌های لاله رنگی شد.
شکر را گفت جم خیز و دریاب
که چون چشم خود از مستی است در خواب
هوش مصنوعی: شکر به جم می‌گوید که از خواب بیدار شود و بفهمد که چشم او به خاطر مستی در خواب است.
چو خالش بستری افکن ز نسرین
ز برگ ارغوانش ساز بالین
هوش مصنوعی: به هنگام خوابیدن بر روی گونه‌اش بستر نرم و خوش‌بو از گل‌های نسرین بگستران و بالشش را از برگ‌های ارغوان درست کن.
چو بختش باش شب تا روز بیدار
ز چشم دشمنانش گوش می‌دار
هوش مصنوعی: اگر سرنوشتش مساعد باشد، باید شب و روز بیدار بماند و مراقب باشد که دشمنانش او را زیر نظر دارند.
شکر چون گل درآوردش به آغوش
غلامانش برون بردند بر دوش
هوش مصنوعی: شکر که مانند گلی زیباست، او را در آغوش خدمتگزارانش برداشتند و بر دوششان منتقل کردند.
بگستردند فرشش بر لب جوی
شکر بالین خسرو ساخت زانوی
هوش مصنوعی: فرشی را در کنار جوی آب گستردند و برای خسرو، بالشتی نرم از زانوهای خود ساختند.
گل و بید و کنار آب و مهتاب
شکر بیدار و خسرو در شکر خواب
هوش مصنوعی: در کنار آب، گیاهانی چون گل و بید وجود دارند و نور ماه در آسمان می‌درخشد. در این فضا، شکر در حال بیداری است و خسرو در خواب شیرین به سر می‌برد.
صبا برخاستی هر ساعت از جای
گهش بر سر دویدی گاه بر پای
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی هر لحظه از جایی برمی‌خیزد و گاه بر سر و گاه بر پای آدمی می‌وزد.
گهی مرغ سحر گفتی فسانه
گهی آب روان می‌زد ترانه
هوش مصنوعی: گاهی مرغ سحر داستانی را می‌گوید و گاهی آب جاری نغمه‌ای را می‌خواند.
ز سوسن ساخت سرو ناز را جای
گرفتش در کنار آب روان پای
هوش مصنوعی: از دل سوسن، سرو زیبایی به وجود آمده است که در کنار آب روان ایستاده و جای آن را پر کرده است.
از آن مجلس چو بیرون رفت جمشید
ز خلوت‌خانه بیرون رفت خورشید
هوش مصنوعی: وقتی جمشید از آن مجلس خارج شد، گویا خورشید از خانه‌ی تاریک خارج شده و به دنیای بیرون تابش می‌کند.
خرامان کرد سیمین بیستون را
بخواند اندر پی خود ارغنون را
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی مانند زنی زیبا و دلربا، به آرامی و با ناز و کرشمه وارد زندگی‌ام شد و با صدای دلنشینی که دارد، تمام توجه و احساساتم را به خود مشغول کرد.
چو طاووسی روان در پی تذروی
سرِ آبی گُزید و پای سروی
هوش مصنوعی: پرنده‌ای مانند طاووس در پی زیبایی به سر آبی رفت و بر روی ساقه درختی فرود آمد.
نشست و ارغنون را پیش خود خواند
ز هر جنسی و هر نوعی سخن راند
هوش مصنوعی: او نشسته و ساز را به دست گرفته، از هر نوعی و هر سبکی صحبت می‌کند.
نخستش گفت کاین مرد جوان کیست
چنین آشفته و شوریده از چیست
هوش مصنوعی: در ابتدا پرسید که این جوان کیست و چرا اینقدر پریشان و ناآرام به نظر می‌رسد.
اگر دارد سر بازارگانی
مناسب نیست این گوهر فشانی
هوش مصنوعی: اگر در بازار و داد و ستد، شخصی در جایگاه مناسبی قرار دارد، مناسب نیست که این گوهر و ارزش‌هایش را به نمایش بگذارد.
برآنم کاین جوان بازارگان نیست
که در وی شیوه بازاریان نیست
هوش مصنوعی: من معتقدم که این جوان، تجارتی ندارد و در او هیچ‌گونه رفتار و روش تجاری دیده نمی‌شود.
دل من می‌دهد هر دم گواهی
که او دُرّی است از دریای شاهی
هوش مصنوعی: دل من هر لحظه شهادت می‌دهد که او گوهری از دریای بزرگی است.
بسی گفت این سخن با ارغنون ساز
نمی‌کرد ارغنون زین پرده آواز
هوش مصنوعی: بسیار گفته شده که این سخن با ساز آرایش نمی‌شود، زیرا ساز از این پرده‌ی آواز جدایی دارد.
ز مطرب ماه قولی راست می‌خواست
نمی‌گشت او به گرد پردهٔ راست
هوش مصنوعی: از نوازنده ماه، یک قول درست می‌خواست؛ اما او به دور پرده راست نمی‌چرخید.
از آن پس پیش خود شهناز را خواند
ازین معنی بسی با او سخن راند
هوش مصنوعی: پس از آن، او شهناز را به نزد خود فراخواند و درباره این موضوع با او بسیار صحبت کرد.
به آواز آمد آن مرغ خوش آواز
جوابی داد خوش طاووس را باز
هوش مصنوعی: مرغ خوش‌صدا با صدایش پاسخ زیبای طاووس را داد.
که ما مرغان بستان آشیانیم
حدیث قاف و عنقا را چه دانیم
هوش مصنوعی: ما پرندگان باغ هستیم و خبری از داستان قاف و عنقا نداریم.
اگر بخشی به جان زنهار ما را
کنیم این راز بر شه آشکارا
هوش مصنوعی: اگر به ما آسیب برسانید، این راز به وضوح برای مردم فاش خواهد شد.
به الماس سخن یاقوت سفتند
سخن ز‌‌آغاز تا انجام گفتند
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از ارزش و زیبایی کلامی است که مانند الماس و یاقوت با دقت و کیفیت بیان شده است. از آغاز تا پایان، هر کلمه و جمله به دقت انتخاب شده و در کنار هم قرار گرفته‌اند تا معنا و مفهوم خاصی را انتقال دهند.
چو بر جمشید مهرش گرم‌تر گشت
به خون گلبرگ او از شرم تر گشت
هوش مصنوعی: وقتی که محبت و اهمیت جمشید نسبت به او بیشتر شد، گلبرگش از خجالت به رنگ خون درآمد.
حدیثی چرب و شیرین بود و درخورد
به عمداً رو ترش کرد و فرو برد
هوش مصنوعی: گفتاری دلپذیر و جذاب بود، اما او عمداً چهره‌اش را در هم کشید و آن را نادیده گرفت.
چو سروی از کنار جوی برخاست
به قد خویش بستان را بیاراست
هوش مصنوعی: مثل درخت سرو که از کنار جوی بلند می‌شود، قامت خود را نشان می‌دهد و زیبایی باغ را به تماشا می‌گذارد.
صنوبر وار در بستان چمان گشت
همی‌زد چون صبا گرد چمن گشت
هوش مصنوعی: او مانند صنوبر در باغ ایستاده بود و با نرمی و لطافت، همانند نسیم به دور باغ می‌چرخید.
در آن مهتاب می‌گردید خورشید
دو مطرب در پی‌اَش بر شکل ناهید
هوش مصنوعی: در شب نورانی ماه، خورشید در حال گردش بود و دو نوازنده هم در پی او، به شکل زنی زیبا رقصان بودند.
چو گل بر ارغنون می‌کرد نازش
چو بلبل ارغنون اندر نوازش
هوش مصنوعی: وقتی که او مانند گل با ساز عشقش ناز می‌کرد، بلبل نیز با نغمه‌هایش به او عشق می‌ورزید.
گلش رنگ رخ از مهتاب می‌برد
به غمزه نرگسان را خواب می‌برد
هوش مصنوعی: گل‌ها رنگ رخسار خود را از نور مهتاب می‌گیرند و به زیبایی خود می‌بالند، به گونه‌ای که نرگس‌ها را به خواب می‌برند.
خرامان آن بهار نوشکفته
بیامد بر سر بالین خفته
هوش مصنوعی: به آرامی و زیبایی، آن بهار تازه‌رسیده بر سر بستر خواب آلود من حاضر شد.
نگاری دید زیبا رفته از دست
دو چشمش خفته بر برگ سمن مست
هوش مصنوعی: دختری زیبا را مشاهده کردم که با چشمانش خوابیده و بر روی برگ سمن، در حال مستی به سر می‌برد.
خطی بر لاله از عنبر کشیده
به خوبی لاله را خط درکشیده
هوش مصنوعی: خطی زیبا بر روی گل لاله کشیده شده است، که نشان‌دهنده‌ی زیبایی و جاذبه‌ی خاص این گل می‌باشد.
شکر چون دید ماه خرگهی را
خرامان بر چمن سرو سهی را
هوش مصنوعی: شکر هنگامی که ماه زیبای خرامان را بر روی چمن و در کنار سرو بلند مشاهده کرد.
در آب نیلگون افتاده مهتاب
مهی در آب و ماهی بر لب آب
هوش مصنوعی: در آب آبی رنگ، تصویر ماهی در حال درخشیدن است و ماهی هم کنار آب قرار دارد.
ملک را خواست دادن زآن بشارت
به شکر کرد شیرین لب اشارت
هوش مصنوعی: ملک با شنیدن خبر خوشی که به او داده بودند، به خاطر شیرینی آن خبر شکرگزار شد و به نشانه رضایت اشاره‌ای انجام داد.
که کم گو بلبلا کمتر کن آشوب
یک امشب خواب خوش بر گل میاشوب
هوش مصنوعی: بلبل، کمی از سر و صدا بزن و این شب را آرام بگذران تا خواب خوشی بر گل‌ها نازل شود.
اگرچه برگ گل آشفته اولی
ولیکن خفته است او، خفته اولی
هوش مصنوعی: اگرچه برگ گل در آغاز حالت آشفته و نامرتبی دارد، اما در واقع او در درون خود آرامش و خواب را تجربه می‌کند.
در آن مهتاب چشم انداخت بر شاه
نظر فرقی نکرد از شاه تا ماه
هوش مصنوعی: وقتی او در شب مهتاب به شاه نگاه کرد، دیدن او تفاوتی نداشت؛ هر دو مانند هم زیبا و دلنشین بودند.
ولیکن داشت خسرو عنبرین فرق
نبود اندر میانش غیر این فرق
هوش مصنوعی: خسرو با موهایی خوشبو و زیبا ظاهر شده است و تنها چیزی که در او متفاوت و جذاب است، همین موهایش است.
دگر شب‌ها ملک بیدار بودی
همه شب دیده‌اش خونبار بودی
هوش مصنوعی: در شب‌های دیگر، ملک به هوش و بیدار بود و به همین خاطر چشمانش همیشه پر از اشک و غم بود.
شب تاری به مژگان لعل می‌سفت
ز آه و ناله‌اش مردم نمی‌خفت
هوش مصنوعی: شب تار به خاطر اشک‌های زیبا و سرخ او در اثر ناله و گریه‌اش، باعث شده که مردم خوابشان نبرد.
همی‌گردید و چشمش خواب می‌جست
خیال خواب خوش در آب می‌جست
هوش مصنوعی: او مدام در حال حرکت بود و چشمانش به دنبال خواب می‌گشت، در حالی که آرزوی خواب خوش را در آب جستجو می‌کرد.
شبی کامد نگارش چشم بیدار
زدی بر دیده گفتی خواب مسمار
هوش مصنوعی: شبی، هنگامی که چشمان بیدار تو را دیدم، بر چشمانم نگاه کردی و گفتی که خواب را در دل می‌کوبی.
به پای خود چو دولت بر در آمد
سبک خوابِ گرانش بر سر آمد
سبک‌: به سرعت.
همه چیزی به وقت خویش باید
که بیگه خواب نوشین خوش نیاید
هوش مصنوعی: همه چیز باید در زمان مناسب خود انجام شود، زیرا خواب شیرین در غیر زمانش به خوبی نمی‌رسد.
نگشت آن شب گل خسرو شکفته
چنین باشد چو باشد بخت خفته
هوش مصنوعی: اگر بخت انسان بیدار و درخشان باشد، گل‌های زیبای عشق نیز شکفته و سرشار از زندگی خواهند بود، اما اگر بخت خواب باشد، هیچ خوشی و زیبایی به وجود نخواهد آمد.
سبک روحی نمود آن روح ثانی
ولیکن خواب کرد آن شب گرانی
هوش مصنوعی: روحی دیگر با سبکی خاص خود نمایان شد، اما آن شب سنگین خوابش برد.
نشاط انگیز سازی با نوا ساخت
به آواز حزین این شعر پرداخت
هوش مصنوعی: با آهنگ شادابی ایجاد کرد و به صورت غمگین این شعر را بیان کرد.

حاشیه ها

1400/07/14 10:10
m

لطفا خوانش این غزل رو هم قرار بدین