بخش ۳۸ - گفتگوی جمشید با شمع
ملک با شمع گفت ای گرم رو، نرم!
من اندر آتشم بر من مشو گرم
نگفتی رهروان را ره نمایم؟
نگفتی عاشقان را پیشوایم؟
من عاشق درین شبهای تنها
ز راه افتاده ام، راهیم بنما
جوابی خواست دادن شمع بازش
زبان اندر دهن بگرفت گازش
که هان شمعا، به جای خویش بنشین
مزن با شاه لاف عشق چندین
به آب اول بشو صد ره دهان را
دگر بگشا به ذکر او زبان را
ملک جمشید شمع عاشقانست
دم اندر کش که صبح صادق آنست
ز سر بیرون کن این سودا و صفرا
زبان را قطع کن، ورنه همین جا
ترا این صبح مهر افروز عالم
به جای خویش بنشاند به یک دم
ز ناگه شد هوای خانه روشن
در آمد صبح با مشعل ز روزن
ملک را گفت آن شمع دل افروز
هوای باغ و نسرین دارد امروز
به باغ خلد رضوان بار دادش
گلستانی به بستان کار دادش
همه اسباب عشرت شد مهیا
حضور شاه در مییابد آنجا
ملک چون گنج شد زآن کُنج بیرون
ز خازن خواست درجی دُر مکنون
بر مهراب بودش درجی از زر
چو نار آکنده از یاقوت احمر
در آن هر گوهری بیرون یاقوت
که می ارزید خاکش خون یاقوت
دگر شهناز را با ارغنون ساز
چو شکّر دادشان از پرده آواز
بدیشان گفت سازِ راه سازید
نوای بزم شاهنشاه سازید
سرای او مقامی بس بزرگست
پرستاریش نامی بس بزرگست
شما در پردهام بودید محرم
کنون جان مرا باشید همدم
مرا کردید عمری دلنوازی
بباید کردن اکنون چارهسازی
به دستان چارهٔ کارم بجویید
بدو در پرده راز من بگویید
بباید ساختن در هر مقامی
که باشد هر مقامی را کلامی
بنالید از حدیث شاه شهناز
برآمد صد خروش از ارغنون ساز
شکر در آتش غم رفت با عود
بر آمد از دل عود و شکر دود
چو چنگ از غم خراشیدند رخسار
که میبایست کردن پشت بر یار
گهی در دامنش چسبید شکر
گهی همچون مگس زد دست بر سر
که شاها، از چه شکر را خریدی
به صد زیب و بهایش بر کشیدی
مگر یکبارگی دیدی گرانش
که خواهی کرد نقل دیگرانش
به شکر پروریدندت به صد ناز
گلانداما، مکن خوی از شکر باز
برون افکند راز پرده شهناز
نوایی کرد اندر پرده آغاز
همی زد دستها بر سر به زاری
همی کرد ارغنونش دستیاری
که ما با زهرهٔ زهرا بسازیم
اگر ما را بسوزی ما بسازیم
نوازش یافتی هر روز صد راه
ز ما مگسل چو تار چنگ ناگاه
بر ایشان هر نفس میداد جم دم
در اخر با ملک گشتند همدم
خرامان بر در آن باغ شد شاه
کنیزان چون ستاره در پی ماه
چو روی خود بهشتی دید خرم
گل و نسرین و سنبل رسته با هم
روان آب روان پا در سلاسل
روان سرو چمن تا ساق در گل
قماری صوتها افکنده در هم
چنارش سینهها کوبنده بر هم
غلامان دست و پایش بوسه دادند
کنیزان پیش رویش سر نهادند
امیر مجلس آن شهناز را خواند
فراز تخت خویشش برد و بنشاند
چنین باشد کرم، عزت برآرد
کریمان را همه کس دوست دارد
اگر خواهی بزرگی، همچو دریا
لب خود را به آب کس میالا
چو نرگس هرکه از زر دارد افسر
به سیم و زر فرومیناورد سر
ملک هر تحفهای کآورد با خویش
یکایک مه رخان بردند در پیش
کنیزان را به دهلیز حرم برد
به لالایان آن درگاه بسپرد
که اینان مطرب پرده سرایند
سزاوار در پرده سرایند
گل خرگه نشین ماهِ قَصَب پوش
ز درج شاه دُر میکرد در گوش
درون پرده خواند آن مطربان را
کشید اندر سخن شیرین لبان را
حدیث چین و حال شاه پرسید
سراسر گِرد پای حوض گردید
درآمد طوطی شکر به آواز
همای شوق در دل کرد پرواز
از آن پس ارغنون بنواخت آهنگ
همایون پرده خود ساخت با چنگ
به علم آورد در کار این عمل را
ز قول شاه برخواند این غزل را:
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ملک با شمع گفت ای گرم رو، نرم!
من اندر آتشم بر من مشو گرم
هوش مصنوعی: فرشته به شمع گفت: ای روشنایی، آرام باش! من در آتش هستم، پس به من نزدیک نشو و گرم نکن.
نگفتی رهروان را ره نمایم؟
نگفتی عاشقان را پیشوایم؟
هوش مصنوعی: آیا نگفتی که من راه را به مسافران نشان دهم؟ آیا نگفتی که من باید هدایتگر عاشقان باشم؟
من عاشق درین شبهای تنها
ز راه افتاده ام، راهیم بنما
هوش مصنوعی: در این شبهای تنهایی، من عاشق شدهام و از مسیرم دور افتادهام، لطفا راهی را به من نشان بده.
جوابی خواست دادن شمع بازش
زبان اندر دهن بگرفت گازش
هوش مصنوعی: شمع که جواب میخواست، زبانش را در دهن خود گرفت و خاموش شد.
که هان شمعا، به جای خویش بنشین
مزن با شاه لاف عشق چندین
هوش مصنوعی: ای شمع، بهتر است در جای خود بنشینی و به خاطر عشق خودت یا کسی دیگر، در برابر شاه و دیگران سخن نگو.
به آب اول بشو صد ره دهان را
دگر بگشا به ذکر او زبان را
هوش مصنوعی: ابتدا دهانت را با آب بشوی و سپس با یاد او زبان را به سخن وا کن.
ملک جمشید شمع عاشقانست
دم اندر کش که صبح صادق آنست
هوش مصنوعی: ملک جمشید، نماد و نشانهای از عشق و محبت است، ولی به یاد داشته باشید که لحظهای را دریابید که صبح راستین و حقیقتی در نواندیشی در راه است.
ز سر بیرون کن این سودا و صفرا
زبان را قطع کن، ورنه همین جا
هوش مصنوعی: این فکر و حس را از خود دور کن و زبانت را کنترل کن، وگرنه همین جا به مشکل برخواهی خورد.
ترا این صبح مهر افروز عالم
به جای خویش بنشاند به یک دم
هوش مصنوعی: این صبح زیبا و پرفروغ تو را در جایگاه مناسب خود قرار میدهد و همه چیز به سرعت و در یک لحظه برایت فراهم میشود.
ز ناگه شد هوای خانه روشن
در آمد صبح با مشعل ز روزن
هوش مصنوعی: ناگهان خانه روشن شد و صبح به همراه نورش از پنجره وارد شد.
ملک را گفت آن شمع دل افروز
هوای باغ و نسرین دارد امروز
هوش مصنوعی: ملک به آن شمعِ روشنیبخش گفت که امروز هوای باغ و گل نسرین را دارد و دلش به میانهی آن فضا گرایش پیدا کرده است.
به باغ خلد رضوان بار دادش
گلستانی به بستان کار دادش
هوش مصنوعی: در باغ بهشت، او را گلستانی بخشیدند که به زیبایی و سرسبزی مشهور بود.
همه اسباب عشرت شد مهیا
حضور شاه در مییابد آنجا
هوش مصنوعی: تمام وسایل خوشگذرانی آماده شده و در حضور شاه، مهمانی به راه میافتد.
ملک چون گنج شد زآن کُنج بیرون
ز خازن خواست درجی دُر مکنون
هوش مصنوعی: پادشاه به مانند یک گنجینه ارزشمند، از مکانی دور و پنهان بیرون آمده و از نگهبانش خواسته است که درهای گنجینهای مخفی را باز کند.
بر مهراب بودش درجی از زر
چو نار آکنده از یاقوت احمر
هوش مصنوعی: بر روی محراب، درجی از طلا قرار داشت که مانند آتش پرشور، با یاقوتهای سرخ پر شده بود.
در آن هر گوهری بیرون یاقوت
که می ارزید خاکش خون یاقوت
هوش مصنوعی: در آنجا هر گوهری که میتوانست به اندازه یاقوت ارزش داشته باشد، خاکش به اندازه خون یاقوت ارزشمند بود.
دگر شهناز را با ارغنون ساز
چو شکّر دادشان از پرده آواز
هوش مصنوعی: زیبا و دلنواز، همچون صدای ساز، احساسات و لذت را در دل انسان برمیانگیزد. دیگر، همچون شیرینی که در گوشهای پنهان شده، طنین خوشی و شگفتیای میآفریند که شوق و زیبایی را به زندگی میبخشد.
بدیشان گفت سازِ راه سازید
نوای بزم شاهنشاه سازید
هوش مصنوعی: به آنها گفت که برای راه خود سازی بزنید و موسیقیای شاد برای جشن شاه ترتیب دهید.
سرای او مقامی بس بزرگست
پرستاریش نامی بس بزرگست
هوش مصنوعی: خانه او جایی بسیار والا و بزرگ است و سرپرستی او نامی بسیار معتبر و شناخته شده دارد.
شما در پردهام بودید محرم
کنون جان مرا باشید همدم
هوش مصنوعی: شما در دل من هستید، پس حالا جانم را همراه و همدم خودتان قرار دهید.
مرا کردید عمری دلنوازی
بباید کردن اکنون چارهسازی
هوش مصنوعی: شما سالها به من محبت کردید، حالا باید برای حل مشکلاتم تدبیر کنید.
به دستان چارهٔ کارم بجویید
بدو در پرده راز من بگویید
هوش مصنوعی: به دستانی که راه حلها را در اختیار دارند رجوع کنید و در خفا به آنها بگویید که راز من چیست.
بباید ساختن در هر مقامی
که باشد هر مقامی را کلامی
هوش مصنوعی: باید در هر موقعیتی متناسب با آن موقعیت صحبت کرد و کلامی مناسب را انتخاب نمود.
بنالید از حدیث شاه شهناز
برآمد صد خروش از ارغنون ساز
هوش مصنوعی: شعری درباره شنیدن خبرها و داستانهای شاه شهناز است که باعث ایجاد صدای بسیاری از سازها و نغمهها میشود. این خبر موجب برانگیختن احساسات و سر و صدا در میان مردم شده است.
شکر در آتش غم رفت با عود
بر آمد از دل عود و شکر دود
هوش مصنوعی: شکر که نماد خوشی است، در آتش غم ذوب شد و در عوض بخار عود از دل برآمد. یعنی درد و غم باعث شد که شادی و خوشی از بین برود و به جای آن، غم و اندوه بر دل نشسته است.
چو چنگ از غم خراشیدند رخسار
که میبایست کردن پشت بر یار
هوش مصنوعی: وقتی که غمها چهرهام را خراشیدند و آزارم دادند، باید به جای یارم پشت میکردم.
گهی در دامنش چسبید شکر
گهی همچون مگس زد دست بر سر
هوش مصنوعی: گاهی در دامن او شیرینی و لذت را حس کردم و گاهی مثل مگسی به سرش نشستم و سر به سرش گذاشتم.
که شاها، از چه شکر را خریدی
به صد زیب و بهایش بر کشیدی
هوش مصنوعی: ای پادشاه، چرا شکر را با چنین زیبایی و قیمتی خریدی و ارزش آن را بالا بردی؟
مگر یکبارگی دیدی گرانش
که خواهی کرد نقل دیگرانش
هوش مصنوعی: آیا تا به حال به این فکر کردهای که اگر به یکباره بفهمی چه چیزی را میخواهی، چگونه رفتار خواهی کرد و به دیگران چه چیزهایی را خواهی گفت؟
به شکر پروریدندت به صد ناز
گلانداما، مکن خوی از شکر باز
هوش مصنوعی: تو را با محبت و ناز بار آوردهاند، اما هرگز خودت را از این محبت و شیرینی دور نکن.
برون افکند راز پرده شهناز
نوایی کرد اندر پرده آغاز
هوش مصنوعی: شهناز راز خویش را فاش کرد و صدایی را در پس پرده آغاز نمود.
همی زد دستها بر سر به زاری
همی کرد ارغنونش دستیاری
هوش مصنوعی: او با دستها به سرش میزند و با ناله و شیون به زاری میپردازد و در این حال، نوازندگیاش به او کمک میکند.
که ما با زهرهٔ زهرا بسازیم
اگر ما را بسوزی ما بسازیم
هوش مصنوعی: ما باید با زیبایی و لطافت وجود زهرا، زندگی را بسازیم و اگر هم کسی ما را آزار دهد یا بسوزاند، ما به ساختن و پیشرفت ادامه خواهیم داد.
نوازش یافتی هر روز صد راه
ز ما مگسل چو تار چنگ ناگاه
هوش مصنوعی: هر روز با محبت و توجه به تو راههای زیادی را پیمودی، اما ناگهان این محبت را مانند رشتهای از تار چنگ قطع نکن.
بر ایشان هر نفس میداد جم دم
در اخر با ملک گشتند همدم
هوش مصنوعی: در هر لحظه به آنها بهشتی مانند را عطا میکرد و در پایان به همراه فرشتگان همنشین شدند.
خرامان بر در آن باغ شد شاه
کنیزان چون ستاره در پی ماه
هوش مصنوعی: شاه با طراوت و شکوه، به آرامی به سوی آن باغ حرکت کرد و کنیزان مانند ستارهها، او را همراهی میکردند، به خاطر زیبایی و درخشش او.
چو روی خود بهشتی دید خرم
گل و نسرین و سنبل رسته با هم
هوش مصنوعی: وقتی که روی زیبای خود را مانند بهشتی میبینم که گل و نسرین و سنبل با هم درخشیدهاند و سرسبز هستند.
روان آب روان پا در سلاسل
روان سرو چمن تا ساق در گل
هوش مصنوعی: آب روان به آرامی در حرکت است و در میان زنجیرها (سلاسل) میگذرد. سرو در چمن تا ساقهاش در گلها فرو رفته است.
قماری صوتها افکنده در هم
چنارش سینهها کوبنده بر هم
هوش مصنوعی: موسیقیای شکل گرفته که صدای آن در کنار هم طنینانداز است و سینهها را به ضرب و شتم وامیدارد.
غلامان دست و پایش بوسه دادند
کنیزان پیش رویش سر نهادند
هوش مصنوعی: دست و پای او را غلامان بوسه زدند و کنیزان در برابرش سر به زمین گذاشتند.
امیر مجلس آن شهناز را خواند
فراز تخت خویشش برد و بنشاند
هوش مصنوعی: امیر مجلس آن زیبای خاص را فراخواند و بر روی تخت خود نشاند.
چنین باشد کرم، عزت برآرد
کریمان را همه کس دوست دارد
هوش مصنوعی: کرم و generosity باعث میشود که افراد با شخصیتهای بزرگ و باعزت احترام و محبت بیشتری داشته باشند و همه مردم این ویژگیها را دوست دارند.
اگر خواهی بزرگی، همچو دریا
لب خود را به آب کس میالا
هوش مصنوعی: اگر میخواهی بزرگ و باعظمت شوی، مانند دریا نباید بگذاری که به خودت بیتوجهی یا آزار برسانند.
چو نرگس هرکه از زر دارد افسر
به سیم و زر فرومیناورد سر
هوش مصنوعی: هر کسی که در دستش طلا و نقره باشد، مانند گل نرگس از خود لبخند و زیبایی نشان میدهد و سرش را به خاطر این ثروت پایین نمیآورد.
ملک هر تحفهای کآورد با خویش
یکایک مه رخان بردند در پیش
هوش مصنوعی: هر پادشاه یا فرمانروا، هر چیزی را که به همراه میآورد، زیبایی و جذابیتش باعث میشود که آن را با خود به همراه داشته باشد و همه را در مقابلش تحت تأثیر قرار دهد.
کنیزان را به دهلیز حرم برد
به لالایان آن درگاه بسپرد
هوش مصنوعی: زنان خدمتگزار را به فضای داخلی حرم میبرد و آنها را به کسانی که در آنجا مشغول نوازش و آرامش هستند، میسپارد.
که اینان مطرب پرده سرایند
سزاوار در پرده سرایند
هوش مصنوعی: این افراد با هنر خود، زیبایی و جذابیت را به گوش میرسانند و شایستهاند که در فضایی هنری و زیبا قرار بگیرند.
گل خرگه نشین ماهِ قَصَب پوش
ز درج شاه دُر میکرد در گوش
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و لطافت گلی اشاره شده که در سایهسار خودش، زیبا و دلربا مینمود. این گل مانند یک ماه در این محیط قرار دارد و به نوعی نشاندهندهی زیبایی و ظرافت است. همچنین اشاره به جواهراتی دارد که از سوی شاه به گوش گل تقدیم شده، که این موضوع نشاندهندهی ارزش و اهمیت آن زیبایی است. در کل، تصویر گلی زیبا و دلنشین که در یک مکان خاص و با جلب توجه، درخشندگی خاصی دارد، به تصویر کشیده شده است.
درون پرده خواند آن مطربان را
کشید اندر سخن شیرین لبان را
هوش مصنوعی: در پشت پرده، آن نوازندهها را به آواز خواندن واداشت و لبهای شیرین را به سخن گفتن دعوت کرد.
حدیث چین و حال شاه پرسید
سراسر گِرد پای حوض گردید
هوش مصنوعی: گفت و گویی درباره اخبار و وضعیت پادشاه انجام شد و همه در اطراف حوض جمع شدند.
درآمد طوطی شکر به آواز
همای شوق در دل کرد پرواز
هوش مصنوعی: طوطی با صدای شیرینش به دل شوق و امید جان میدهد و آن را به پرواز در میآورد.
از آن پس ارغنون بنواخت آهنگ
همایون پرده خود ساخت با چنگ
هوش مصنوعی: سپس ساز و آهنگی دلنشین نواخته شد و با هنر چنگ، پردهی زیبا و خوشایندی ساخته شد.
به علم آورد در کار این عمل را
ز قول شاه برخواند این غزل را:
هوش مصنوعی: او با دانش خود، در انجام این کار کمک کرده و این غزل را از سخنان پادشاه انتخاب کرده است.