گنجور

بخش ۳۴ - رفتن جمشید به اقامتگاه خورشید

در آن خرگه بت موزون شمایل
چو معنی لطیف و بکر در دل
پرستاری« پری رخسار» نامش
پری و آدمی از جان غلامش
ز خرگه بانگ زد کای بار سالار
چه بار آورده‌ای، بگشای و پیش آر
سخن پرداز چین گفت ای خداوند
نشاید عرض کالا بی خداوند
ندارم هیچ کاری من بدین بار
که دارد بار مهر بار سالار
طلب کردند میر کاروان را
سر و سالار خیل عاشقان را
ملک چون ذره با جانی پر امید
ز جا جست و روان شد سوی خورشید
دو درج لعل کان در کان نباشد
دو عقد دُر که در عمان نباشد
به رسم هدیه با خود برگرفت آن
چو باد آمد بدان خرم گلستان
چمان در باغ چون سرو سهی شد
به نزد ماه برج خرگهی شد
دلش با خویش می‌گفت این چه حالست
همان خوابست گویی یا خیالست
به بیداری کنون می‌بینم آن خواب
مگر بیدار شد وقت گران خواب
مه خورشید رو یعنی که جمشید
چو چشم انداخت بر خرگاه خورشید
نماندش تاب و چون مه جامه زد چاک
چو نور آفتاب افتاد بر خاک
از آن خمخانه‌اش یک جرعه سر جوش
بدادند و برون رفت از سرش هوش
گل نمناک را آبی تمام است
دل غمناک را تابی تمام است
سران انجمن بر پای جستند
یکایک چون نبات از هم گسستند
بر آن مه چون ثریا جمع گشتند
همه پروانه آن شمع گشتند
برش عنبر بر آتش می‌نشاندند
گلابش بر گل تر می‌فشاندند
همه نسرین بران و مشک مویان
شدند از بهر جم گریان و مویان
خبر کردند ماه انجمن را
گل آن باغ و سرو آن چمن را
برون آمد چو گل سر مست و رعنا
به یک پیراهن از خرگاه مینا
چو سرو از باد و قد از باده مایل
مهش در قلب عقرب کرده منزل
ز رنگ عارضش روی هوا لعل
خم زلفش در آتش کرده صد نعل
خرامان در پی خورشید رویان
شد اندر حلقه آن مشک بویان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در آن خرگه بت موزون شمایل
چو معنی لطیف و بکر در دل
هوش مصنوعی: در آن مکان مقدس و زیبا، شمایل و نمای دل‌نواز و دل‌فریب وجود دارد، مانند معنا و کیفیتی لطیف و ناب که در قلب انسان جای دارد.
پرستاری« پری رخسار» نامش
پری و آدمی از جان غلامش
هوش مصنوعی: پرستاری که چهره‌اش زیباست، نامش پری است و آدمی به خاطر عشق و ارادتش به او، تا جانش را به او تقدیم می‌کند.
ز خرگه بانگ زد کای بار سالار
چه بار آورده‌ای، بگشای و پیش آر
هوش مصنوعی: از راه دور صدای کسی آمد که ای فرمانده بزرگ، چه چیزی آورده‌ای؟ بی‌زحمت در را باز کن و آنچه داری به نمایش بگذار.
سخن پرداز چین گفت ای خداوند
نشاید عرض کالا بی خداوند
هوش مصنوعی: نویسنده‌ای از چین گفت: ای خداوند، درست نیست که کالایی عرضه شود بدون اینکه صاحب آن وجود داشته باشد.
ندارم هیچ کاری من بدین بار
که دارد بار مهر بار سالار
هوش مصنوعی: من هیچ کار و تلاشی ندارم، چرا که عشق و محبت بسیار سنگینی بر دوش من گذاشته شده است.
طلب کردند میر کاروان را
سر و سالار خیل عاشقان را
هوش مصنوعی: عاشقان از سر و سالار کاروان خواستند که به آن‌ها توجه کند و سرپرستی کند.
ملک چون ذره با جانی پر امید
ز جا جست و روان شد سوی خورشید
هوش مصنوعی: فرشته‌ای که مانند ذره‌ای کوچک و با روحی پر از امید است، از جای خود به سمت خورشید پرواز کرد.
دو درج لعل کان در کان نباشد
دو عقد دُر که در عمان نباشد
هوش مصنوعی: دو لعل در کنار هم وجود ندارد، به همین ترتیب دو رشته خرَز در عمان یافت نمی‌شود.
به رسم هدیه با خود برگرفت آن
چو باد آمد بدان خرم گلستان
هوش مصنوعی: او به عنوان هدیه، با خود برگ‌های خوشبو و زیبا را برداشت و به آن باغ شاداب و گل‌هایش رسید.
چمان در باغ چون سرو سهی شد
به نزد ماه برج خرگهی شد
هوش مصنوعی: در باغ به قدری خوشحال و زیبا ایستاده بود که مانند سروی بلند و راست، به نزد ماه درخشان مانند یک آشیانه خوش‌نگاه شد.
دلش با خویش می‌گفت این چه حالست
همان خوابست گویی یا خیالست
هوش مصنوعی: دلش با خود می‌گفت که این وضعیت چیست؛ آیا در خواب است یا در عالم خیال به سر می‌برد؟
به بیداری کنون می‌بینم آن خواب
مگر بیدار شد وقت گران خواب
هوش مصنوعی: اکنون در بیداری می‌بینم که آن خواب چه بود، آیا زمان خواب سنگین به پایان رسیده است؟
مه خورشید رو یعنی که جمشید
چو چشم انداخت بر خرگاه خورشید
هوش مصنوعی: چهره‌ی مهتاب مانند خورشید است، به‌طوری که هنگامی که جمشید به آن نگاه می‌کند، خرگاه یا مکان تابش خورشید را می‌بیند.
نماندش تاب و چون مه جامه زد چاک
چو نور آفتاب افتاد بر خاک
هوش مصنوعی: او دیگر طاقت نداشت و مانند ماه، لباسش را چاک کرد، همان‌طور که نور خورشید بر خاک می‌افتد.
از آن خمخانه‌اش یک جرعه سر جوش
بدادند و برون رفت از سرش هوش
هوش مصنوعی: از خمخانه‌اش یک جرعه نوشید و به سبب آن، هوش و حواسش را از دست داد.
گل نمناک را آبی تمام است
دل غمناک را تابی تمام است
هوش مصنوعی: گل خیس از باران، شاداب و زیباست، دلی که غمگین است، به آرامشی کامل نیاز دارد.
سران انجمن بر پای جستند
یکایک چون نبات از هم گسستند
هوش مصنوعی: سران جمع به پا شدند و هر یک مانند گیاهی که از ریشه‌اش جدا شده، از هم دور افتادند.
بر آن مه چون ثریا جمع گشتند
همه پروانه آن شمع گشتند
هوش مصنوعی: همه پروانه‌ها دور آن ماه زیبا و درخشان جمع شدند، مانند ستاره‌های درخشان در آسمان.
برش عنبر بر آتش می‌نشاندند
گلابش بر گل تر می‌فشاندند
هوش مصنوعی: از عطر خوش عنبر بر روی آتش می‌ریختند و عطر گلاب را بر گل‌های تازه می‌پاشیدند.
همه نسرین بران و مشک مویان
شدند از بهر جم گریان و مویان
هوش مصنوعی: همه گل‌ها و عطرها به خاطر جم، اشک می‌ریزند و در حال گریه هستند.
خبر کردند ماه انجمن را
گل آن باغ و سرو آن چمن را
هوش مصنوعی: به ماه در جمع دوستان خبر دادند که گل آن باغ و سرو آن چمن آمده‌اند.
برون آمد چو گل سر مست و رعنا
به یک پیراهن از خرگاه مینا
هوش مصنوعی: وقتی گل سرخ با زیبایی و شگفتی از جای خود بیرون آمد، مانند یک معشوقه دل‌ربا در پیراهنی زیبا و دلنشین از خیمه خارج شد.
چو سرو از باد و قد از باده مایل
مهش در قلب عقرب کرده منزل
هوش مصنوعی: مانند درخت سرو که در برابر باد مقاوم است و قامت نازک و زیبا از شراب می‌گیرد، مهش (یعنی محبوبش) در دل او جا دارد و او را به راحتی به مقصد می‌رساند.
ز رنگ عارضش روی هوا لعل
خم زلفش در آتش کرده صد نعل
هوش مصنوعی: از رنگ صورتش، آسمان تغییر می‌کند و زیبایی زلف‌هایش، به آتش شوق می‌افزاید.
خرامان در پی خورشید رویان
شد اندر حلقه آن مشک بویان
هوش مصنوعی: در این تصویر، شخصی به زیبایی و دلربایی در پی خورشید در حرکت است و به نظر می‌رسد که در میان افرادی که عطر خوش مشک دارند و به زیبایی خود می‌بالند، قرار گرفته است. این توصیف نوعی جستجو و تمایل به سمت روشنی و زیبایی را نشان می‌دهد.

حاشیه ها

1393/06/12 17:09
سید محمد فرقانی

مصرع هشتم جا افتاده است و نظم ابیات شعر را آشوبناک کرده است