گنجور

بخش ۳۲ - در وصف صبح

چو سیمین صبح سر بر زد ز خاور
ز بحر چین برآمد زورق زر
تو پنداری ز چین آن زورق نور
فرستاد از پی جمشید فغفور
ملک طوفی به گرد بیشه می‌کرد
خلاص خویش را اندیشه می‌کرد
به دل می‌گفت: «آخر حور زادم
ز موی خویش تاری چند دادم
که هر وقتی که درمانی به کاری
به آتش در فکن زین موی تاری
کنون این موی‌ها با خویش دارم
از آن دارم که تا آید به کارم»
ز پیکان آتشی در دم برافروخت
بر آتش عنبرین موی پری سوخت
همان دم گشت پیدا نازپرورد
به پیش جم سلام بانو آورد
ملک جمشید را گفت: «این چه حالست
که خورشید نشاطت در وبالست
همایونت نشیمن بود در روم
کدامت زاغ شد رهبر درین بوم
ز دست حورزاد آمد به فریاد
که با او کرده‌ای از دیگری یاد
چنان ماهی اگر رضوان ببنید
عجب دارم که با حوری نشیند
برابر حوری‌زادی سرو آزاد
خطا باشد گزیدن آدمی‌زاد»
ملک گفت: «ای صنم کار دلست این
مکن منعم که کاری مشکلست این
چه گویم کاین سخن دارد درازی
چنین باشد طریق عشقبازی
فزون از شمع دارد روشنی خور
ولی پروانه را شمعست درخور
شنیده‌ستم که چون از ابر می‌خواست
صدف باران، خروش از بحر برخاست
صدف را گفت آه از رو سیاهی
که پیش ما تو آب از ابر خواهی!»
صدف گفت آنچه من از ابر نیستان
طلب می‌دارم ار بودی ترا آن
چرا بایست کرد از بی‌حیایی
مرا از ابر تردامن گدایی؟
مرا کز عجب بایستی نمودن
دهان از آب دندانی گشودن
مکن عیبم که این‌ها اضطراریست
اساس کار در بی‌اختیاریست
حکایت‌های خود زآغاز می‌گفت
به ناز این قصه یک یک باز می‌گفت
ملک جم را از آنجا ناز پرورد
پیاده تا لب دریا بیاورد
در آمد باد پائی بحر پیما
چو باد نوبهار از روی دریا
پری گفت: «ای براق باد رفتار
زمانی چند را جمشید بردار
حباب آسا روان شو بر سر آب
چو برق اندر پی من زود بشتاب»
کشید اسب و ملک بنشست بر وی
پری از پیش می‌رفت و جم از پی
به یک ساعت ز دریا در گذشتند
تو گفتی آب دریا درنوشتند
فرود آمد ز اسب و روی بر خاک
بسی مالید و گفت: «ای داور پاک
شفا بخشندهٔ تن‌های بیمار
خطا پوشندهٔ جمع گنه‌کار
تویی مالک رقاب آزادگان را
دلیل و دستگیر افتادگان را»

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو سیمین صبح سر بر زد ز خاور
ز بحر چین برآمد زورق زر
هوش مصنوعی: هنگامی که صبح زیبا و نقره‌ای از سمت شرق برخاست، قایق طلایی از دریا چین ظاهر شد.
تو پنداری ز چین آن زورق نور
فرستاد از پی جمشید فغفور
هوش مصنوعی: تو گمان می‌کنی که آن قایق نورانی از چین برای جمشید، پادشاه بزرگ، فرستاده شده است.
ملک طوفی به گرد بیشه می‌کرد
خلاص خویش را اندیشه می‌کرد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای در میان جنگل به پرواز درآمد و در حال پرواز، به فکر نجات خود از خطرات بود.
به دل می‌گفت: «آخر حور زادم
ز موی خویش تاری چند دادم
هوش مصنوعی: دل را به خود می‌گفت: «در نهایت، من از موهای خود چند تار برای حور الهی هدیه کرده‌ام.»
که هر وقتی که درمانی به کاری
به آتش در فکن زین موی تاری
هوش مصنوعی: هر زمان که به راهی درمانی پیدا می‌شود، باید از موی خود که مانند آتش می‌سوزد، دوری کرد و از آن فاصله گرفت.
کنون این موی‌ها با خویش دارم
از آن دارم که تا آید به کارم»
هوش مصنوعی: اکنون این موها را با خود دارم زیرا به زودی به کارم خواهند آمد.
ز پیکان آتشی در دم برافروخت
بر آتش عنبرین موی پری سوخت
هوش مصنوعی: از تیر آتشینی که به دمش زبانه کشید، بر آتش موی خوشبوی پری دختر سوخت.
همان دم گشت پیدا نازپرورد
به پیش جم سلام بانو آورد
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ی خاص، محبت‌زاده‌ای به جلو آمد و به جمشید سلامی محترمانه کرد.
ملک جمشید را گفت: «این چه حالست
که خورشید نشاطت در وبالست
هوش مصنوعی: ملک جمشید از او پرسید: «چرا حال تو این‌گونه است که نور خورشید شادی‌ات در مشکل و گرفتاری به سر می‌برد؟»
همایونت نشیمن بود در روم
کدامت زاغ شد رهبر درین بوم
هوش مصنوعی: نشانه‌های بزرگ و باعظمت تو در سرزمین روم قرار دارد، اما پرنده‌ سیاه به رهبری تو در این سرزمین چه کار می‌کند؟
ز دست حورزاد آمد به فریاد
که با او کرده‌ای از دیگری یاد
هوش مصنوعی: حورزاد از دست تو به من فریاد زده و از تو می‌خواهد که به یاد او باشی و دیگران را فراموش نکنی.
چنان ماهی اگر رضوان ببنید
عجب دارم که با حوری نشیند
هوش مصنوعی: اگر ماهی به بهشت گام بگذارد، تعجب می‌کنم که چگونه می‌تواند با حوری‌ها بنشیند.
برابر حوری‌زادی سرو آزاد
خطا باشد گزیدن آدمی‌زاد»
هوش مصنوعی: اگربه زیبایی موجودی چون حوری اشاره شود، به نظر می‌رسد که انتخاب یک آدمی از میان آنان کار دشواری است.
ملک گفت: «ای صنم کار دلست این
مکن منعم که کاری مشکلست این
هوش مصنوعی: ملک گفت: «ای محبوب، این کار مربوط به دل است و تو نباید این کار را انجام دهی، زیرا این کار دشواری‌هایی دارد.»
چه گویم کاین سخن دارد درازی
چنین باشد طریق عشقبازی
هوش مصنوعی: چه بگویم؟ این سخن خیلی طولانی است. عشق بازی راه و روشی خاص دارد.
فزون از شمع دارد روشنی خور
ولی پروانه را شمعست درخور
هوش مصنوعی: خورشید از شمع روشن‌تر است، اما پروانه فقط به شمع توجه می‌کند.
شنیده‌ستم که چون از ابر می‌خواست
صدف باران، خروش از بحر برخاست
هوش مصنوعی: من شنیده‌ام که وقتی از ابرها صدف باران درخواست می‌کرد، دریا با صدای بلندی به جوش آمد.
صدف را گفت آه از رو سیاهی
که پیش ما تو آب از ابر خواهی!»
هوش مصنوعی: صدف به انسان می‌گوید که از سیاهی و ناپاکی‌اش حسرت می‌خورد و می‌خواهد که قبل از ما، از آسمان باران طلب کند.
صدف گفت آنچه من از ابر نیستان
طلب می‌دارم ار بودی ترا آن
هوش مصنوعی: صدف گفت: آنچه من از ابر نیستان (دریا) می‌خواهم، اگر برای تو بودی…
چرا بایست کرد از بی‌حیایی
مرا از ابر تردامن گدایی؟
هوش مصنوعی: چرا باید از کم‌حیایی من، از ابر نازک و لطیف که نشانه‌ی بی‌پروایی است، خجالت بکشی؟
مرا کز عجب بایستی نمودن
دهان از آب دندانی گشودن
هوش مصنوعی: شما باید به من نشان دهید که چگونه از شگفتی و تعجب زبان به حرف آمدن و دندان‌ها را باز کردن ممکن است.
مکن عیبم که این‌ها اضطراریست
اساس کار در بی‌اختیاریست
هوش مصنوعی: لطفاً به عیب‌های من توجه نکن، چون این رفتارها ناشی از شرایط ناخواسته و بی‌اختیاری من است.
حکایت‌های خود زآغاز می‌گفت
به ناز این قصه یک یک باز می‌گفت
هوش مصنوعی: داستان‌هایش را از ابتدا به نرمی و لطافت روایت می‌کرد و هر قسمت از قصه را به تفصیل و وضوح بیان می‌کرد.
ملک جم را از آنجا ناز پرورد
پیاده تا لب دریا بیاورد
هوش مصنوعی: پادشاه جم را از آنجا که ناز و نعمت برایش فراهم بود، به صورت پیاده به کنار دریا آوردند.
در آمد باد پائی بحر پیما
چو باد نوبهار از روی دریا
هوش مصنوعی: نسیم بهاری به سمت دریا وزید، همچون باد ملایمی که در فضا پخش می‌شود.
پری گفت: «ای براق باد رفتار
زمانی چند را جمشید بردار
هوش مصنوعی: پری گفت: «ای براق، به سرعت و نرمی سفر کن و زمانی را که جمشید گذشته، بازگردان.»
حباب آسا روان شو بر سر آب
چو برق اندر پی من زود بشتاب»
هوش مصنوعی: همچون حبابی بر روی آب به آرامی حرکت کن و مانند برق به سرعت به دنبالم بیا.
کشید اسب و ملک بنشست بر وی
پری از پیش می‌رفت و جم از پی
هوش مصنوعی: اسب به حرکت درآمد و ملک بر آن نشسته بود. پره‌ای از جلو می‌رفت و جم به دنبالش می‌دوید.
به یک ساعت ز دریا در گذشتند
تو گفتی آب دریا درنوشتند
هوش مصنوعی: در یک لحظه، به آرامی از دریا گذشتند، طوری که گویی آب دریا را نوشته‌اند.
فرود آمد ز اسب و روی بر خاک
بسی مالید و گفت: «ای داور پاک
هوش مصنوعی: او از اسب پایین آمد و بر زمین افتاد، چهره‌اش را به خاک مالید و گفت: «ای قاضی پاک و منصف».
شفا بخشندهٔ تن‌های بیمار
خطا پوشندهٔ جمع گنه‌کار
هوش مصنوعی: کسی که بیماری‌ها را درمان می‌کند و اشتباهات گناهکاران را می‌پوشاند.
تویی مالک رقاب آزادگان را
دلیل و دستگیر افتادگان را»
هوش مصنوعی: تو مالک و سرپرست آزادگان هستی و همچنین کمککار و پشتیبان کسانی که در تنگنا قرار دارند.