بخش ۲۶ - روان شدن جمشید از ولایت پریان بسوی روم
به چین چون رومیان آیینه بستند
سپاه زنگ را بر هم شکستند
پری رویان شب آیینه دیدند
از آن آیینه چینی رمیدند
ملک بر بست بار خود از آن بوم
سر اندر ره نهاد و روی در روم
همی راندند از آن خونخوار بیدا
ز ناگه تیغ کوهی گشت پیدا
تو گفتی فرق فرقد پایه اوست
سپهر لاجوردی سایه اوست
ملک مهراب را گفت این چه کوه است
که کوهی بس عظیم و با شکوه است
جوابش داد این کوه سقیلاست
که دیو و اژدها را جای ماواست
بر آن هر مرغ نتواند پریدن
رهش را برق نتواند بریدن
همه اوج فلک بالای او بود
همه روی زمین پهنای او بود
گهی اندیشه میشد در رهش لنگ
گهی آمد نظر را پای بر سنگ
به بالا آسمانش تا کمرگاه
زحل را از علوش دلو در چاه
ز تیزی تیغ بر گردون کشیده
به فرق فرقدان تیغش رسیده
به قد چون چرخ اطلس رفته بالا
ملمع کرده اطلس را به خارا
پلنگان صف کشیده بر شرفهاش
زده صد حلقه ماران بر کمرهاش
به غار اندر عناکب پردهدارش
پلنگ و اژدها یاران غارش
رهش باریک و پیچان همچو نیزه
چو نوک نیزه بر وی سنگریزه
اگر بر تیغ او کردی گذاره
فلک، چون ابر گشتی پاره پاره
در آن کهسار دید از دور یک تل
فروزان بر سر آن تل دو مشعل
جهانی ز آن بخار آتش گرفتی
دمی پیدا شدی دیگر نهفتی
ملک مهراب را گفت این چه باشد
برافروزندهٔ آتش که باشد
جوابش داد کاین جز اژدها نیست
سفر کردن بر این جا از دها نیست
ازین منزل نمیشاید گذشتن
طریقی نیست غیر از بازگشتن
دهانست آنکه میبینی نه غارست
نفس دان آنچه پنداری بخارست
ملک گفت این حکایت سخت سست است
کسی از حکم یزدانی نجست است
ازین ره بازگشتن جهل باشد
جبل در راه عاشق سهل باشد
درین ره ساختن باید ز سر پا
گذر کردن چو تیر از سنگ خارا
نمیگویم که این تدبیر چون است
همی کوشیم تا تقدیر چون است
اگر من نیز برگردم ز دشمن
کجا خواهد قضا برگشتن از من
درین بودند کاژدرها بجنبید
گمان بردند که کوه از جا بجنبید
ملک آمد، به یاران بانگ بر زد
چو کوه اطراف دامن بر کمر زد
سپاه اندر پیاش افتاده گریان
سر اندر کوه چون ابر بهاران
ملک با اژدهایی کان دو سر داشت
مقارن کرد ماری را که برداشت
روان چرم گوزن آورد در شست
به خاصیت ز دستش مار میجست
روان الماس پیکان مهرهاش سفت
بسی پیچید از آن وآنگه برآشفت
خروشان روی در جمشید بنهاد
کشید اندر خودش، پس کام بگشاد
ملک تیغ زمرد فام برداشت
ز افعی از زمرد کام برداشت
به خون و زهر او آراست خارا
کمرها را به طرف لعل و دیبا
ید بیضا به تیغش اژدها را
عصا کرد و بیفکند آن عصا را
سران خیل در پایش فتادند
سراسر دست و پایش بوسه دادند
بسی سبعالمثالی خواندندش
کلیمالله ثانی خواندندش
روان گشتند از آنجا شاد و پیروز
ره آن کوه پیمودند شش روز
پدید آمد سواد شهری از دور
ز پولادش بروج از آهنش سود
ملک مهراب را پرسید کان چیست
چه شهرست این و آنجا مسکن کیست
جوابش داد کانجا خوان دیو است
مقام و مسکن اکوان دیو است
چه دیوی او به غایت تند و تیزست
قوی با آدمی اندر ستیزست
پلنگینه سر است و فیل بینی
به مغز اندر سرش مویی نبینی
هزاران دیو در فرمان اویند
سراسر بر سر پیمان اویند
نهان رو چون نسیم از کشور او
مبادا کو ازین رفتن برد بو
اشارت کرد خسرو چینیان را
که در بندند بهر کین میان را
کمان چون ابر نیسان بر زه آرند
به جای قطره زان پیکان ببارند
توان کردن مگر کاری به مردی
وگر مردن بود، باری به مردی
بریدی پیش اکوان رفت چون باد
که آمد لشگری از آدمیزاد
سپهبد تیغ زن ماهی چو خورشید
که با فر فریدونست و جمشید
چو اکوان لعین از آن راز بشنید
چو رعد و برق در ساعت بغرید
به دیوان گفتها آمد گه صید
که صید آمد به پای خویش در قید
بسان ابر آذاری خروشان
فرود آمد ز کوه آشفته اکوان
به جای اسب شیر شرزه در زیر
گرفته استخوان فیل شمشیر
درختی کرده اندر آسیا سنگ
همی کرد و بدان سنگ آسیا جنگ
ز چرم ببر خفتان کرده در بر
ز سنگ خاره بر سر داشت مغفر
ملک چون دید از آن لشکر سیاهی
چو برق آورد روی اندر سیاهی
ملک بر کوه خارا کرد بنیاد
سرای کارزار از سنگ و پولاد
ستونها از عمود نیزه افراخت
ز چوب تیر سقف آن سرا ساخت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به چین چون رومیان آیینه بستند
سپاه زنگ را بر هم شکستند
هوش مصنوعی: در چین، مانند رومیان، آماده شدند و سپاه زنگ را از هم پاشیدند.
پری رویان شب آیینه دیدند
از آن آیینه چینی رمیدند
هوش مصنوعی: دختران زیبا در شب خود را در آینهای دیدند و از آن آینه که چینی بود ترسیدند.
ملک بر بست بار خود از آن بوم
سر اندر ره نهاد و روی در روم
هوش مصنوعی: برندهی ملک، بار خود را بر دوش گرفت و از آن دیار به راه افتاد و به سوی روم روانه شد.
همی راندند از آن خونخوار بیدا
ز ناگه تیغ کوهی گشت پیدا
هوش مصنوعی: آنها به سرعت از دست آن موجود خونخوار فرار کردند، ناگهان تیغی شبیه کوه خود را نمایان کرد.
تو گفتی فرق فرقد پایه اوست
سپهر لاجوردی سایه اوست
هوش مصنوعی: تو گفتی ستارهای که در آسمان میدرخشد، پایهاش همان فرقد است و آبی رنگ آسمان، سایهای از وجود اوست.
ملک مهراب را گفت این چه کوه است
که کوهی بس عظیم و با شکوه است
هوش مصنوعی: ملک مهراب از خود پرسید این چه کوه بزرگی است که بسیار عظیم و باشکوه به نظر میرسد؟
جوابش داد این کوه سقیلاست
که دیو و اژدها را جای ماواست
هوش مصنوعی: کوه بزرگی به او پاسخ داد که محل زندگی دیوان و اژدهاست.
بر آن هر مرغ نتواند پریدن
رهش را برق نتواند بریدن
هوش مصنوعی: هیچ پرندهای نمیتواند به آنجا پرواز کند و هیچ نیرویی نمیتواند راه او را قطع کند.
همه اوج فلک بالای او بود
همه روی زمین پهنای او بود
هوش مصنوعی: تمام آسمان در بلندای او قرار داشت و همه سطح زمین زیر پوشش او بود.
گهی اندیشه میشد در رهش لنگ
گهی آمد نظر را پای بر سنگ
هوش مصنوعی: گاه انسان در مسیر زندگی دچار تردید و توقف میشود و گاهی هم با دیدن برخی جلوهها، دچار اشتباهات و شکستها میشود.
به بالا آسمانش تا کمرگاه
زحل را از علوش دلو در چاه
هوش مصنوعی: به آسمان، تا جایی که زحل به اندازه کمر دیده میشود، عمق چاه را با دلو میسنجند.
ز تیزی تیغ بر گردون کشیده
به فرق فرقدان تیغش رسیده
هوش مصنوعی: از تیزی و قدرت تیغ بر آسمان، به نقطهای رسیده که به ستارهی فرقدان آسیب میزند.
به قد چون چرخ اطلس رفته بالا
ملمع کرده اطلس را به خارا
هوش مصنوعی: چهره محبوب مانند چرخ آسمان در ارتفاع بلندی قرار دارد و زیبایی او چنان است که سنگ را زیر دستش نرم و لطیف کرده است.
پلنگان صف کشیده بر شرفهاش
زده صد حلقه ماران بر کمرهاش
هوش مصنوعی: پلنگانی که صف کشیدهاند، بر روی قدرت و جلال خود جلوهای دارند و مارهای حلقهزده نیز به کمرشان آویخته شدهاند.
به غار اندر عناکب پردهدارش
پلنگ و اژدها یاران غارش
هوش مصنوعی: در غار او، پلنگ و اژدها در کنار هم به عنوان نگهبانان و یاران او حضور دارند.
رهش باریک و پیچان همچو نیزه
چو نوک نیزه بر وی سنگریزه
هوش مصنوعی: راه او باریک و پیچ در پیچ است، مانند نیزهای که نوکش بر روی سنگریزهها قرار دارد.
اگر بر تیغ او کردی گذاره
فلک، چون ابر گشتی پاره پاره
هوش مصنوعی: اگر بر تیغ او قدم بگذاری، مانند ابرها خواهی شد که به تکههای کوچک تقسیم میشوند.
در آن کهسار دید از دور یک تل
فروزان بر سر آن تل دو مشعل
هوش مصنوعی: در میان جنگل، از دور یک تپهی درخشان را دیدم و بر فراز آن تپه دو مشعل روشن بود.
جهانی ز آن بخار آتش گرفتی
دمی پیدا شدی دیگر نهفتی
هوش مصنوعی: جهان به خاطر بخار آتش از وجود تو آتش گرفت و تو لحظهای درخشیدی و سپس ناپدید شدی.
ملک مهراب را گفت این چه باشد
برافروزندهٔ آتش که باشد
هوش مصنوعی: ملک مهراب از کسی پرسید که این چه چیزی است که آتش را روشن میکند و باعث ایجاد حرارت میشود؟
جوابش داد کاین جز اژدها نیست
سفر کردن بر این جا از دها نیست
هوش مصنوعی: به او گفت که اینجا جز اژدها چیزی نیست و سفر کردن در این مکان بیهوده است.
ازین منزل نمیشاید گذشتن
طریقی نیست غیر از بازگشتن
هوش مصنوعی: از این مکان نمیتوان عبور کرد؛ راهی جز برگشتن وجود ندارد.
دهانست آنکه میبینی نه غارست
نفس دان آنچه پنداری بخارست
هوش مصنوعی: دهان، جایی است که کلام و فکر از آن خارج میشود، نه جایی توخالی و بیتحرک. نفس و وجودت را بشناس که آنچه فکر میکنی فقط بخار یا حالت گذرا نیست.
ملک گفت این حکایت سخت سست است
کسی از حکم یزدانی نجست است
هوش مصنوعی: ملک گفت این داستان کمزور است و هیچکس از فرمان خداوند دور نشده است.
ازین ره بازگشتن جهل باشد
جبل در راه عاشق سهل باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی از این مسیر برگردد، یعنی به عشق و هدفش پشت کند، نشانه نادانی اوست. در حالی که در مسیر عشق، حتی موانع بزرگ هم آسان و قابل عبور به نظر میرسند.
درین ره ساختن باید ز سر پا
گذر کردن چو تیر از سنگ خارا
هوش مصنوعی: برای پیشرفت در این مسیر، باید با قوت و اراده حرکت کرد، مانند تیر که از سنگ سخت عبور میکند.
نمیگویم که این تدبیر چون است
همی کوشیم تا تقدیر چون است
هوش مصنوعی: نمیگویم که چگونه باید برنامهریزی کرد، بلکه تلاش میکنیم تا ببینیم سرنوشت چگونه رقم میخورد.
اگر من نیز برگردم ز دشمن
کجا خواهد قضا برگشتن از من
هوش مصنوعی: اگر من هم بخواهم از دشمنی برگردم، قضا و سرنوشت کجا میتواند از من برگردد؟
درین بودند کاژدرها بجنبید
گمان بردند که کوه از جا بجنبید
هوش مصنوعی: در اینجا افرادی که در شرایطی حساس و پرخطر هستند، به تحرک و جنبش در اطراف خود واکنش نشان میدهند. آنها به قدری تحت تأثیر قرار گرفتهاند که این تصور را دارند که شاید کوه هم به لرزه درآمده و از جا تکان خورده است. این نشاندهندهی حالت ترس و بیتابی آنهاست.
ملک آمد، به یاران بانگ بر زد
چو کوه اطراف دامن بر کمر زد
هوش مصنوعی: فرشتهای آمد و به دوستانش صدا زد، مانند کوهی که دامنش را به کمر میزند.
سپاه اندر پیاش افتاده گریان
سر اندر کوه چون ابر بهاران
هوش مصنوعی: سپاه به دنبال او به راه افتاده و مانند ابرهای بهاری در کوهها به گریه و زاری مشغولند.
ملک با اژدهایی کان دو سر داشت
مقارن کرد ماری را که برداشت
هوش مصنوعی: پادشاه با اژدهایی که دو سر داشت، همزمان ماری را مقابله کرد که از زمین بلند شده بود.
روان چرم گوزن آورد در شست
به خاصیت ز دستش مار میجست
هوش مصنوعی: جلد چرم گوزن در دستانش قرار گرفت و به خاطر ویژگیاش، مار از دستش خارج میشد.
روان الماس پیکان مهرهاش سفت
بسی پیچید از آن وآنگه برآشفت
هوش مصنوعی: جواهر گرانبها و درخشان، که مانند الماس است، از شدت فشار و تنش به شدت پیچ میخورد و در نهایت به عصبانیت میرسد.
خروشان روی در جمشید بنهاد
کشید اندر خودش، پس کام بگشاد
هوش مصنوعی: با خروش و شوق به سمت جمشید رفت و سپس آرامش پیدا کرد و از دلش به شادی و کامیابی دست یافت.
ملک تیغ زمرد فام برداشت
ز افعی از زمرد کام برداشت
هوش مصنوعی: ملک شمشیری به رنگ زمرد به دست گرفت و از افعی نیز از زیبایی زمرد بهرهمند شد.
به خون و زهر او آراست خارا
کمرها را به طرف لعل و دیبا
هوش مصنوعی: به خاطر خون و زهر او، زمین با زیبایی زینت داده شد و کمرها به سمت سنگهای قیمتی و پارچههای با ارزش کنار گذاشته شدند.
ید بیضا به تیغش اژدها را
عصا کرد و بیفکند آن عصا را
هوش مصنوعی: موسی با قدرتی که داشت، اژدها را با عصایش تحت کنترل درآورد و سپس آن عصا را به زمین انداخت.
سران خیل در پایش فتادند
سراسر دست و پایش بوسه دادند
هوش مصنوعی: سران گروه به پای او افتادند و تمام اعضای بدنش را بوسه کردند.
بسی سبعالمثالی خواندندش
کلیمالله ثانی خواندندش
هوش مصنوعی: او را به عنوان کسی که شجاعت و قدرت زیادی دارد، معرفی کردند و به او لقب کلیمالله ثانی دادند.
روان گشتند از آنجا شاد و پیروز
ره آن کوه پیمودند شش روز
هوش مصنوعی: آنها با شادی و موفقیت از آنجا رفتند و مسیر کوه را به مدت شش روز طی کردند.
پدید آمد سواد شهری از دور
ز پولادش بروج از آهنش سود
هوش مصنوعی: از فاصله دور، نشانههای شهرنشینی نمایان شد و به خاطر ساختارش که از فولاد و آهن تشکیل شده است، به نظر میرسد که ساختمانها و برجهای مستحکم و پرقدرتی ساخته شدهاند.
ملک مهراب را پرسید کان چیست
چه شهرست این و آنجا مسکن کیست
هوش مصنوعی: ملک مهراب را پرسید چه چیزی است و آنجا چه شهری است و ساکن آنجا کیست.
جوابش داد کانجا خوان دیو است
مقام و مسکن اکوان دیو است
هوش مصنوعی: جواب او این است که آنجا جایی است که نیروی منفی و شیطانی حاکم است و در حقیقت، آن مکان مناسب برای دیوها و موجودات بدجنس است.
چه دیوی او به غایت تند و تیزست
قوی با آدمی اندر ستیزست
هوش مصنوعی: او موجودی است بسیار تند و تیز، که با انسان در جنگ و ستیز است.
پلنگینه سر است و فیل بینی
به مغز اندر سرش مویی نبینی
هوش مصنوعی: سرش مانند پوست پلنگ است و بینیاش شبیه فیل. در مغز او هیچ مویی وجود ندارد.
هزاران دیو در فرمان اویند
سراسر بر سر پیمان اویند
هوش مصنوعی: هزاران موجود شیطانی تحت کنترل او هستند و به طور کامل به عهد و پیمان او پایبندند.
نهان رو چون نسیم از کشور او
مبادا کو ازین رفتن برد بو
هوش مصنوعی: به آرامی و به دور از دیدهها مانند نسیم از سرزمین او بروم. نکند که بوی این رفتن را کسی متوجه شود.
اشارت کرد خسرو چینیان را
که در بندند بهر کین میان را
هوش مصنوعی: خسرو اشارهای کرد به چینیان تا بدانند که به خاطر کینهورزی، در تنگنا و محدودیتهایی قرار دارند.
کمان چون ابر نیسان بر زه آرند
به جای قطره زان پیکان ببارند
هوش مصنوعی: زمانی که کمان مانند ابرهای بارانی به زه کشیده میشود، به جای قطرات باران، پیکانها بر زمین فرو میریزند.
توان کردن مگر کاری به مردی
وگر مردن بود، باری به مردی
هوش مصنوعی: انجام کارها نیاز به قدرت و اراده دارد، و اگر قرار است انسانی بمیرند، پس باید به طور واقعی و با شجاعت زندگی کند.
بریدی پیش اکوان رفت چون باد
که آمد لشگری از آدمیزاد
هوش مصنوعی: تو همانند بادی که میوزد، از پیش اکوان به دور رفتی و جمعیتی از انسانها به دنبالت آمدند.
سپهبد تیغ زن ماهی چو خورشید
که با فر فریدونست و جمشید
هوش مصنوعی: سپهبدی که مانند ماهی تیزی دارد، همچون خورشید درخشان است و با شکوه فریدون و جمشید را دارد.
چو اکوان لعین از آن راز بشنید
چو رعد و برق در ساعت بغرید
هوش مصنوعی: چون آن موجود شوم به راز آگاه شد، همانند رعد و برق با قدرت و شدت ظاهر شد.
به دیوان گفتها آمد گه صید
که صید آمد به پای خویش در قید
هوش مصنوعی: با دیوان گفتوگو آغاز شد، زیرا شکارچی خود را به تله انداخت و گرفتار شد.
بسان ابر آذاری خروشان
فرود آمد ز کوه آشفته اکوان
هوش مصنوعی: مانند ابرهای بارانی و پرخروش، از کوههای ناراحت و به همریخته فرو میافتد.
به جای اسب شیر شرزه در زیر
گرفته استخوان فیل شمشیر
هوش مصنوعی: به جای آنکه از اسب قوی و تندرو استفاده کنیم، نیازی به آن نداریم و به سراغ قدرتی از جنس فیل و شمشیر میرویم. به عبارتی، به جای سرعت، بر قدرت و استحکام تمرکز میکنیم.
درختی کرده اندر آسیا سنگ
همی کرد و بدان سنگ آسیا جنگ
هوش مصنوعی: درختی در آسیا سنگ کرده و به خاطر آن سنگ، آسیا دچار درگیری و مشکل شده است.
ز چرم ببر خفتان کرده در بر
ز سنگ خاره بر سر داشت مغفر
هوش مصنوعی: او بر تن خفتانی از چرم ببر دارد و بر سرش کلاهی از سنگ سخت قرار داده است.
ملک چون دید از آن لشکر سیاهی
چو برق آورد روی اندر سیاهی
هوش مصنوعی: وقتی آن ملک دید که لشکری سیاه همچون ابرها جمع شدهاند، به سرعت و با قدرت به صحنه آمد.
ملک بر کوه خارا کرد بنیاد
سرای کارزار از سنگ و پولاد
هوش مصنوعی: پادشاه بر روی کوه سخت و استوار، بنای خانهای برای جنگ و نبرد از سنگ و فولاد بنا کرد.
ستونها از عمود نیزه افراخت
ز چوب تیر سقف آن سرا ساخت
هوش مصنوعی: ستونها به صورت عمودی از تیرکها بالا رفتهاند و با استفاده از چوب تیر، سقف آن خانه ساخته شده است.
حاشیه ها
1392/04/27 00:06
امین کیخا
بیت 4 بیدا یعنی بیابان و عربی است جمع ان بیداوات است
1392/04/27 00:06
امین کیخا
معنی اکوان را نمی دانم ولی اکومن دیوی دیگر است که با بهمن میستیزد پس اکو باید معنی دیوانه ای داشته باشد